(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنج شنبه 13 مهر 1391 - شماره 20323

پنجره ديدار
تقديم به ساحت مطهر پيامبر اعظم (ص)، آفتابي كه انكارش ممكن نيست
نقدي بر انديشه برايان تريسي به بهانه برگزاري همايش مديريت در تهران
عرفان هاي نوظهور درپوشش همايش مديريت
حذف يك مهره!


پنجره ديدار

تقديم به ساحت مطهر پيامبر اعظم (ص)، آفتابي كه انكارش ممكن نيست

آن كه حتي به جمادي نرسيد آزارش
طعمه ي سنگ شده پنجره ي ديدارش

شيشه ي عطر نبي را به لجاجت نزنيد
كه جهان پر شود از رايحه ي سرشارش

آفتابي است به زيبايي اقرار وجود
چه شگفت است از اين شب پره ها انكارش!

كهكشاني است به سمت ابديت جاري
گر چه شب تا به ثريا بكشد ديوارش

روي او آينه در آينه با حضرت دوست
و چه زيباست در اين آينه ها تكرارش

كوچه باغي است پر از عطر گل نرگس و ياس
رازقي هاي شكوفا شده در گفتارش

حافظ از ظلم گراني كه روا شد به رسول
ريخت در تنگ غزل ديده ي آتشبارش:

«جاي آن است كه خون موج زند در دل لعل
زين تغابن كه خزف مي شكند بازارش»
بهروز سپيد نامه
 


نقدي بر انديشه برايان تريسي به بهانه برگزاري همايش مديريت در تهران

عرفان هاي نوظهور درپوشش همايش مديريت

حمزه شريفي دوست
اشاره :
روز سه شنبه 11 مهر در ستون ادب و هنر كيهان خبري با استناد به يك آگهي روزنامه ايران منتشر شد . خبر درباره برگزاري همايشي پر هزينه در تهران بود . موضوع همايش مديريت است و در آن يكي از عناصرشناخته شده در زمينه ترويج عرفان هاي كاذب سخنراني مي كند .مقاله زير نگاهي است انتقادي به برگزاري همايش ياد شده و ماهيت سخنران اصلي آن .
در اين نوشتار به چند موضوع پرداخته ميشود: محور اول حاوي نگاهي اجمالي به معنويت هاي وارداتي (!)در كشور است. در محور دوم پيوند معنويت و تجارت در غرب بررسي مي شود و از همين دريچه به معنويت هاي سكولار نگاهي مي افكنيم. محور سوم سيري در انديشه هاي برايان تريسي است كه ابعاد انديشه وي در باب تعليمات روحي و ذهني مورد كاوش قرار مي گيرد. بخش آخر اين نوشتار تأملي در هزينه هاي پرداختي بابت اين دسته از همايش هاست كه در اين رابطه چند سوال از برگزاركنندگان بخصوص نهادهاي دولتي خواهيم پرسيد.
اگر چه بنا به برخي شنيده ها برخي بانيان در تصميم خود تجديد نظر كرده و ممكن است اين جلسه لغو شود اما به هر روي بيان چهار محور زير خالي از استفاده نيست.
معنويت هاي نوپديد در ايران
امروزه در كشور ايران با يك جريان فعال اجتماعي مواجهيم كه با نام هاي «عرفان هاي نوظهور»، «جنبش هاي ديني جديد»، «معنويت هاي نوپديد» از آن نام برده مي شود. در اين جنبش اگرچه طيفي از مكاتب كهن همانند تائو، يوگا حضور دارند كه حضورشان در كشور ما تازه و نو است، اما طيفي نيز نوپيدا و صدالبته پر ادعا نيز سعي دارد خود را پيشگام و كارآمد معرفي كند كه همان جنبش هاي معنوي غربي است. اين طيف خصوصيتي دارد كه در نگاه اوليه از خود رفع اتهام كرده و برچسب فرقه، كيش و دين را از خود به ظاهر برداشته است. به همين جهت در جوامعي مانند ايران كه اين دسته تشكيلاتي ندارند و به ظاهر فرقه و دار و دسته اي راه نينداخته اند شناسايي نمي شوند. از اين رو نه در قالب فرقه بلكه در قالب «انديشه» فعالند و در اذهان مخاطبين حضور جدي دارند.
سوالاتي از اين قبيل از ناحيه افرادي كه از اين جنبش وسيع اجتماعي بي خبرند مطرح ميشود: مگر كوئيلو يك رمان نويس نيست؟ يوگا مگر يك ورزش نيست؟ ريكي مگر جزو طب مكمل محسوب نمي شود؟ دالايي لاما مگر غير از يك رهبر سياسي است؟ قانون جذب مگر يك تكنيك روان شناختي نيست؟ مگر وين داير يك روان شناس نيست؟
افرادي هم چون وين داير، شاكتي گواين، كاترين پاندر، اسكاول شين، ديپاك چوپرا، اكهارت توله، لوئيز هي، آنتوني رابينز وبرايان تريسي كه امروز در كشور ما آثار و كتابهايشان فراوان چاپ مي شود، اگر چه خود را رهبر هيچ فرقه خاصي معرفي نمي كنند و واقعا هم هيچ تشكيلات بيروني ندارند اما ايده ها و گفته هاي زيادي در باب زندگي معنوي و خودشناسي و رشد معنوي دارند و از اين نظر با مكاتبي مانند يوگا، بوديسم، اكنكار تفاوتي ندارند. چون هر دو در باب تعالي معنوي و تكامل روحي به يك ميزان ادعاي نجات ديگران را دارند. فراموش نشود اين افراد اگر چه با نام هاي ديگر شناخته شده اند، اما جذابيت و نو بودنشان نه به تخصص علمي و نه به توانمنديهاي ديگر است، بلكه از جهت حرف هاي تازه اي است كه در باب معنويت و رشد باطني و معنا گرايي مطرح كرده اند. بخصوص بشر غربي كه درد دوري از دين را بهتر حس كرده و به نداي عرفان و معنويت سريعتر پاسخ مي دهد به چنين تعليماتي روي آورده در فراق دين به دين نماهايي كه مختصر شباهتي به دين دارند دلخوش مي كند. كسي مانند سليگمن (استاد دانشگاه و مدير انجمن روان شناسي آمريكا) تا هنگامي كه ايده هاي صرفا
روان شناسي مطرح مي كرد نه شهرت چنداني بدست آورد و نه از گفته هايش اقبالي شد. زماني كه وي به حوزه تعالي روحي و
روان شناسي مثبت قدم گذاشت و در باب كمال و تعالي نظرياتي را مطرح كرد نظرياتش محل گفت وگو واقع شد و بويژه از طرف اقشار غير فرهيخته مورد توجه قرار گرفت. از همين روست شاخه جديدي از
روان شناسي كه امروزه با نام
روان شناسي كمال از آن ياد
مي شود مأموريت خويش را در رشد و تكامل افراد تعريف كرده است نه برطرف كردن مشكلات روحي و رواني بشر مدرن. بنابراين اين افراد اگر چه ايده هاي مختلفي را مطرح كرده و در بخش هاي مختلف، انديشه هايي دارند، اما يكي از بخش هاي اصلي انديشه ايشان تعليمات باطني و برنامه رشد روحي است كه عهده دار شده اند.
به هر حال مهم نيست كه اين افراد خود را رهبر مي خوانند يا نمي خوانند؛ خويشتن را عارف مي شمارند يا نمي شمارند؛ مهم نيست كه ديگران آن ها را فرقه مي دانند يا نمي دانند؛ مهم اين است كه اولا به ظاهر برنامه سعادت عرضه مي كنند و بالاتر اين كه تفسيرهاي جديد از هستي و كائنات ارائه داده و بر اين باورند كه بدون التزام به دستورات پيامبران الهي و بدون التزام به اديان الهي مي توان به شكوفايي و تكامل روحي رسيد. چنين تفسيرهايي كه نام دقيق آن جهان بيني است، نه جهان بيني وحياني وتوحيدي كه انسان محورانه و خود مدارانه است.
كليدي ترين نكته در باب به اصطلاح معنويت هاي نوپديد آن است: آن ها نيامده اند كه به داد فطرت حقيقت خواهي و خداطلبي انسان برسند و كام تشنه آدميان بريده از معنويت را سيراب كنند؛ بلكه آمده اند تا بشر خسته از زندگي ماشيني را آرام سازند و روان ناآرام او را موقتاً تسكين دهند؛ به عبارت ديگر: آمده اند انسان مدرن را با فرهنگ و تمدّن جديد غرب سازگاري دهند و تحمّل او را براي پذيرش وضع موجود، بالا ببرند. از اين رو در اين بازار، يافتن حقيقت اهميتي ندارد، بلكه تحصيل آرامش مهم است و همه برنامه هاي به ظاهر معنوي و آداب و آيين ها، براي حلّ مشكلات موجود طراحي
شده اند، نه براي رشد و به كمال رساندن انسان.
معناگرايي تجارت در غرب
امروزه در غرب جنبش هاي عصر جديد، مردم را به درك ماهيت حقيقي خود دعوت مي كنند و اين ماهيت را نيز معنوي تفسير كرده و به دستورالعمل هاي باطني مي پردازند. آن ها از يك قانون طبيعي براي كشف خود دروني سخن مي گويند و تجربه خداي دروني، الهه ازلي، آگاهي مسيحي را پيش مي كشند. اين جنبش ها به بهانه جست وجوي دروني به انكار اعتقادات پرداخته و اساسا خداي دروني را بي ارتباط با اعتقادات و باورهاي شخص معرفي مي كنند. اين جاست كه ناسازگاري اين تعليمات با اصول دين اسلام كه همان لزوم پايندي به باورها و اعتقادات توحيدي است خود را نشان مي دهد. دين داري در نگرش اسلامي، بنيادها و پايه هايي دارد كه بدون برخورداري از اين پايه ها اساس مسلماني انسان مخدوش و مردود اعلام مي شود. اساسا نام مسلمان تنها بر كسي اطلاق ميشود كه اگر هم در مرتبه عمل انگيزه كافي براي انجام مناسك را نداشته باشد به اصول دين باور قلبي داشته باشد و تصور و درك درستي از خداي خويش، رسولان الهي و عالم رستاخيز داشته باشد.(اصول سه گانه دين)
در تجارت عصر جديد اعتقاد بر اين است كه سرمايه داري مدرن ديگر كارآمد نيست و بايد با رفع نقصان هاي آن به كارآمدي آن همت گماشت. اين نقيصه هم با مفهومي به نام «خداي دروني انسان ها» پيوند خورده و كشف چنين خدايي مساوي با برخورداري از قدرت هاي بي كران آن بوده و بدون تكليف و عبوديت هر كس قادر است به خداي روي زمين تبديل شده و بدين سان، پروژه «خود خدايي آدمي» بر روي زمين آغاز مي شود. خود خدايي نه خليفه الهي بودن و انجام بندگي است و نه به معناي ارائه نقشه راه سعادت انسان ها توسط خداوند است، بلكه هر كس خود مي داند كه چه نياز دارد و چگونه بايد به خداي درونيش مجهز شود. تنها بايد به نداي درونش گوش بدهد ببيند كه نداي درون او را به كدام سو فرا مي خواند. اما نكته تكان دهنده در اين ميان آن است كه كشف اين خداي دروني همان و يافتن آگاهي هاي تجاري و سودرسان كه با گستردن سفره عيش آدمي ملازم و همزمان است همان.
آن چه «تجارت معنوي» به آن باور دارد اين نگرش است كه اساسا چيزي به نام اعمال خودخواهانه و نفس پرستانه وجود ندارد و هرچه انسان در سود بيشتري غرق شود و به پويايي اقتصاد سرمايه سالار كمك كند معنوي تر شده و به رضايت خالق خويش كه همان عيش دنيوي و فزون خواهي است دست يافته است.
امروزه از اين تجارت به «تجارت عصر جديد» ياد مي شود. شركت هايي كه اين ايده را دنبال مي كنند بخش مهم برنامه هايشان فعاليت معنوي است. تاكنون شركت پروگرافي با مسئوليت محدود كه بزرگترين كارگزار تلفن محسوب ميشود برنامه هاي متعددي با نام رسيدن به موفقيت و افزايش رشد معنوي اجرا كرده است. رانس راكفلر 25 هزار دلار براي تبديل يك مكان بزرگ براي خلوت گزيني جمعي هزينه كرد. رئيس جنرال الكتريك عقيده دارد كه فرد تحول خواه، بايد هم از نظر مادي اشباع شده و هم از نظر معنوي توجيه و اقناع گردد. در سال 1990 دانشگاه لنكاستر كه مركز مطالعه آموزش مديريت، مشاوره و تحول است، طرح تحول سازماني خود را با نام «به نيروها بپيونديد: در سازمان ها با معنويت فعاليت كنيد.» اجرا كرد. هم اكنون دو مركز مهم ديگر با نام هاي فايندهورن، و اسالن (در كاليفرنيا) مشغول عملياتي شدن اين ايده هستند.
مبناي اين باور اين است كه نيروي باطني شخص به عنوان توليد كننده جادويي مستقل، شخص را سعادتمند مي كند و بدون پرداختن به دين و مناسك ديني و بدون باور به خداي متعالي اديان الهي، هر كس كه به نداي درون خويش گوش فرادهد مي تواند سعادت و خوشي را در همين دنيا تجربه كند و بهشتي كه خدا به انسان ها وعده داده در همين دنيا بدست آورد. چنين رويكردي چنان محسوس است كه پاره اي از انديشمندان غربي نام «مادّه گرايي معنوي» برآن نهاده اند.( ( برايان ويلسون، جنبش هاي نوين ديني، ص 83)
در چنين معنويتي مؤلفه هاي روان شناختي بسيار چشم گير است؛ يعني سالم بودن، آرامش، صلح دروني، شفا، عشق به خود و ديگران، شاد بودن و برخورداري از اعتدال رواني، نشانه هاي معنويت معرفي مي شود.
با همين نگرش است كه خوزه سيلوا، بنيان گذار روش كنترل ذهن، تأكيد مي كند كه در حاشيه معنويت گرايي مي توانيد « از قدرت ذهن خود براي بالا بردن ميزان فروش استفاده كنيد.» به عبارت ديگر مي توان در جست وجوي خداي درون از چيزهايي كه ذاتاً با معنويت مرتبط نيستند بهره گرفت. البته معنويتي كه پايان آن، آغاز«كار» است وكاري كه آغاز آن، پايان دادن به عطش خداخواهي بشر غربي است و بي شك چنين معنويتي روزنه اميدي براي تدوام نظام سرمايه داري است. كتابهاي فراواني براي «پيوند صنعت و معنويت» مبتني بر ارزش هاي تمدن سرمايه داري با هدف «توجيه معنوي مصرف گرايي» تاكنون نوشته و چاپ شده است از جمله «قدرت در درون شما» نوشته لوئيز هي، «چگونه مي توان شيك بود و زندگي افسانه اي داشت» نوشته ساندرا ري، «ايجاد ثروت» نوشته ديپاك چوپرا، «پول درآوردن» تأليف سانايا رمن، «زندگي توأم با لذت» نوشته رمن، «پول دوست من» تأليف ربيرتر، «كاري كه دوست داري انجام بده، پول خواهد آمد» نوشته مارشا سينه تار، «مدير باطني» تأليف رن دال ريمپل، «چگونه ثروتمند شويم» تأليف هري لورين و «كتاب جادوي ذهني خود را نمايان كنيد» نوشته آل كوران و صدها كتاب ديگر كه با اين موضوع چاپ شده است.
در اين دسته از كتابها انسان ها ترغيب مي شوند به جاي دعوت به خداخواهي و كمال جويي، به «نداي درون» گوش بسپارند. نداي درون ـ آن گونه كه مدّعيان معنويت جديد تعريف كرده اند ـ نه براي انسان هدف گذاري مي كند و نه انسان را در انتخاب هدف صحيح ياري مي دهد؛ بلكه هدفي را كه قبلاً انسان ماشيني انتخاب كرده است توجيه عرفاني مي كند و «آرم معنويت» بر آن مي زند تا بشر مدرن با اطمينان خاطر آن را دنبال كند و با اين توّهم كه «نداي درون، اين هدف را تأييد كرده است» انديشه تغيير هدف را در سر نپروراند. در حالي كه نداي درون اگر حقيقتاً از باطن وجود انسان برخيزد، بيش از همه و پيش از همه، آدمي را متوجه هدف غايي خلقت مي كند و او را در عرصه هدف گذاري به تجديد نظر وامي دارد و حكمت خالق هستي را يادآور مي شود. نداي حقيقي كه همان صداي فطرت است، از انسان مي خواهد كه از حكمت خداوند رمزگشايي كند و مأموريتي را كه او براي آدمي تعيين كرده، تعقيب نمايد؛ تا با پيوندي كه با خالق خويش برقرار مي كند به سرور بي كران دست يابد.
امروزه در آمريكا مؤسسات و مراكزي هستند كه با نام قوّه ذهن و قدرت شهود، ديگران را به «انسان مداري» دعوت مي كنند و زندگاني راحت و رفاه را شعار مي دهند. كليساي كشيش ارنست هلمز مركز علوم مذهبي و علوم ذهني چنين مأموريتي دارد. لوئيز هي از تربيت يافتگان اين مركز معنوي ـ ذهني است كه كتاب قدرت در درون توست را منتشر كرده است. وي در كتابش با تأكيد بر اين كه خداي درون، همان «سرور بزرگ» است مي گويد: اين جملات كه «درآمد من پيوسته در حال افزايش است» و «داشتن پول و ثروت هميشه خوب است» نگرش معنوي شما را شكل مي دهند.
استدلال ايشان براي معنوي كردن صنعت، تجارت و عالم ماده چنين است:
«جهان مادي جهان خداست و شما در اين جهان جزئي از وجود خدا هستيد. اگر شما آزادي و راحتي را در زندگي تجربه كنيد، آنگاه ماهيت درست معنوي خود را درك خواهيد كرد».( برايان ويلسون، جنبش هاي نوين ديني، ص 99)
آن ها مي گويند شما هر چه معنا گراتر باشيد، شايسته سود بيشتر هستيد. در اين نگرش ادّعا اين است كه جهان معنوي دائماً سودرسان است و نداي دروني، انسان را به اين هدف مي رساند.
هنر معنويت هاي سودمحور در غرب اين است كه چرب و شيرين زندگي مادي را با نشان عرفان عرضه مي كنند و انسان محوري را با شهود پيوند مي زنند؛ نتيجه اين كه چنين برداشتي از شهود و نداي درون، جايي براي دين و حقايق توحيدي باقي نمي گذارد.
با اين توضيح معلوم شد كه معنويّت هاي نوين در غرب، به تغيير ماهيت معنويّت منجر شده و اكنون ما با «غرب معنوي»روبه رو نيستيم؛ بلكه با «مادّه گرايي معنوي» درغرب مواجهيم. اكنون معنويت نه به عنوان مطلوب ذاتي و اصيل بلكه ابزاري است براي رفاه محوري و لذت جويي انسان غربي و روشن است كه اولين پيامد در معنويت ابزاري، دين زدايي و كنار زدن روح تعبد و بندگي در انسان هاست. چيزي كه در تجارت عصر جديد مهم است وارد كردن نام خدا به فرايند انجام كار است كه تضميني براي ادامه حيات نظام سرمايه داري باشد.
برايان تريسي در جغرافياي معنويت هاي غربي
برايان تريسي اگر چه تجربه عملي در مديريت بعضي از بنگاههاي اقتصادي غرب در عرصه خرد داشته است، اما با سيري در كتابها و آثار وي به سهولت مي توان فهميد كه تعليمات وي قطعه اي از پازل «تجارت عصر جديد» است. كتاب هاي وي كه اغلب كم حجم اند، غالبا تكرار مطالب همديگر است. البته يكي از محاسن آثار وي اين است كه مطالبي است كه هر مديري اغلب آن ها را مي داند در جملات ساده اي بيان مي كند. وي در مواردي اصطلاحاتي را كه پاره اي از مراكز تجاري و تبليغاتي در آمريكا جعل كرده اند مورد استفاده قرار داده و براي تكنيك هاي شناخته شده مديران نام هاي جديدي پيشنهاد مي دهد.
يكي از مفاهيم پذيرفته شده توسط وي مفهوم «نداي درون» است كه از قضا اين قوه را با شكوفايي اقتصادي پيوند زده و براي خروج از بن بست مالي راهگشا مي داند.(مديريت زمان، برايان تريسي، ص 142)
يكي از مفاهيم مورد قبول برايان تريسي قانون جذب است. قانون جذب كه هم اكنون در مجامع آكادميك غربي مخالفان جدي دارد (بر خلاف ادعاي پاره اي از رهبران جذب، اين ايده به صورتي كه در فيلم راز تبيين شده هيچ گاه مورد تأييد فيزيك جديد نيست) توسط بعضي از افراد مشهور مانند آنتوني رابينز و برايان تريسي به عنوان تحفه جديد در باب موفقيت و خلاقيت در امر تجارت تبليغ مي شود.
اساس قانون جذب، طرحي است كه پاره اي از موسسات جديد آمريكايي ريخته اند و بيش از 10 سازمان دولتي و نيمه دولتي در آمريكا به صورت شبكه اي با نام عصر نويني ها (جنبش عصر جديد) حول همين محور جمع شده اند كه با هدف تغيير ذائقه معنوي ديگران و ترويج فرهنگ زندگي امريكايي و ارائه يك طرح معنوي سكولاريزه شده به ميدان آمده است. زنجيره كليساهاي اتحاد در آمريكا كه خانم كاترين پاندر و شاكتي گواين هم در بسط آن ها نقش داشتند زير مجموعه همين نهضت محسوب مي شوند. كاترين پاندر كه اصلي ترين كتابش با نام قدرت دعا در كشور بارها چاپ شده از اصلي ترين مبلغان راز محسوب مي شود. برايان تريسي در كتابهايش بارها و بارها ايده جذب را تكرار كرده و با نام هاي مختلف صفحاتي از آثارش را به توضيح آن اختصاص داده است.
البته هستند بعضي از مروجان جذب كه خود را خداباور معرفي مي كنند و بعضي در كشور تصور مي كنند كه ايشان موحد و خداجو هستند. اما بايد دانست كه باور به توحيد در قانون جذب معنايش اين است: بپذيريم خدايي در جهان وجود دارد كه خود را وقف اميال و هوس هاي آدمي نموده و هرچه را انسان بپسندد خدا هم به آن راضي مي شود. از اين رو در قانون جذب، نامي از خداي «احد واحد» ديده نمي شود، بلكه سخن از «خدايي شخصي» در ميان است كه هر كس در درون خود دارد. اين خداي شخصي كه در حد يك نداي درون فرصت عرض اندام دارد، به «انسان خدايي» شبيه تر است تا حقيقت واحدي كه در اديان الهي معرفي شده است. با اين تفسير به تعداد هر فرد يك خدا وجود دارد و به عبارت دقيق تر هر كس به يك خدا مجهز است و بدون اين كه انسان تلاشي كند او خود را استخدام آدمي نموده است. جالب اين كه براي رسيدن به اين خداي دروني هيچ گونه پرهيزگاري و تقوا و ايماني لازم شمرده نمي شود.
برايان تريسي به رغم اين كه بارها در كتابهايش به موضوع هدف گذاري پرداخته هيچ گاه از انسان تعالي يافته صحبت نمي كند. ممكن است گفته شود وي در باب تجارت و فروش و مديريت زمان حرف مي زند و نبايد انتظار داشت كه از معنويت حرف بزند. در پاسخ بايد گفت كه اولا وي در تعليمات خود، رهنمودهاي روحي مطرح كرده و در اين حوزه ايده هاي خويش را با عنوان مراقبه و برنامه هاي روحي مطرح كرده است و به علاوه در كتابهاي برايان تريسي موضوع هدف زندگي مطرح است نه هدف كوتاه مدت. با همين نگاه است كه وي به موضوع انسان آرماني و هدف غايي زندگي يك انسان پرداخته و مطالبي را با عنوان آرمان هاي بزرگ كه افق نهايي زندگي آدمي ترسيم مي كند ، مطرح كرده است.(رجوع كنيد : مديريت زمان، برايان تريسي، ص 374) از اين روست كه هنگامي كه زندگي سعادتمندانه را به تصوير مي كشد مي گويد: «بالاترين حقوق را هدف خود قرار دهيد.» (همان ص 142) در جاي ديگر مي گويد: «بايد هدفتان اين باشد كه به جايي برسيد كه اين قدر پول داشته باشيد كه ديگر هيچ گاه نگران داشتن پول نباشيد.» (21 قانون شكست ناپذير، ص 13) وي اگر چه در بسياري از كتابهايش به اصول بنيادي تعيين هدف پرداخته و به آرمان تراشي پرداخته است، اما هيچ گاه از پرورش انسان الهي و ارتباط با خالق هستي به عنوان غايت سير انسان تن نداده و متأسفانه در كتابهايش كمتر با نام خدا برخورد مي كنيم. در حالي كه انتظار اين است كسي كه براي زندگي سعادتمندانه برنامه ارائه مي دهد و مدعي است ثروت را براي سعادت انسانها مي خواهد نمي تواند ونبايد اصل اساسي اديان الهي يعني خدامحوري را فراموش كند. برايان تريسي در كتاب «خود نوآفريني» كه با موضوع خود سازي نوشته شده در يك فصل مجزا كه در باب خودشناسي است كمترين اشاره اي به خالق هستي و مأموريتي كه براي انسان ها در نظر گرفته ندارد و خودشناسي را در بازخواني آمال دنيوي و تمركز بر آرزوها خلاصه كرده است.(هنر خودنوآفريني، فصل دوم، ص 51) وي در جواب اين سؤال كه اصلا زندگي براي چيست و چرا بايد كار كرد؟ سعادت را اين گونه تعريف مي كند: «از طريق كار كردن، كسب درآمد مي كنيد تا بدين وسيله هرچه بيشتر از زندگي خود لذت ببريد.»(هنر خودنوآفريني، صفحه 267) در كتابي ديگر گفته است اگر تنها شش روز از زندگي تان مانده باشد چطور آن را سپري مي كنيد؟ در پاسخ به جملاتي از اين دست قانع ميشود كه آنرا با لذت سپري كنيد وسعي كنيد از آن لذت ببريد.(قورباغه ات را ببوس، صفحه 129 و مديريت زمان، صفحه 370 به بعد)
خلاصه اين كه آموزش هاي برايان تريسي اگر چه با نام هاي جديد عرضه مي شود، بيش از آن كه راهكار تلقي شوند، در فضاي «سبك زندگي» بايد ارزيابي شوند و قبل از آن كه راهكار باشند راهبرد و استراتژي براي ارائه زندگي مصرف گرايانه و دنيا مدارانه محسوب مي شود.
آموزش هاي جابه جا در مديريت
مطلب مهم ديگر اين كه امروزه دانش مديريت در دو بخش ارائه مي شود. بخش اول تكنيك ها و فنون مديريت است كه ابزار كار يك مدير موفق است. اين دسته از تكنيك ها همان اطلاعاتي است كه در دروس پژوهش هاي عملياتي و تحقيق در عمليات در رشته هاي مديريت و مهندسي صنايع آموزش داده ميشود. بخش دوم نگرش سازي و باورپردازي است كه در قالب اصولي به مديران آموزش داده مي شود. اگر دانش مديريت يافته اي و گفته اي براي مديران ما دارد در بخش اول است نه دوم. واقعيت اين است كساني همچون برايان تريسي اگر چه شهرتي دارند اما از آن جا كه از علوم اكادميك و تحصيلات عاليه در غرب بهره اي ندارند نه از طرف صاحب نظران علوم مديريت در غرب چندان پذيرفته شده اند و نه آن چه را حقيقتا نياز مديران ماست و بايد به مديران ما آموزش داده شود، مي آموزند. بخش دوم كه عموما ناظر به اخلاق، رفتار و منش و پروژه هدف گذاري و آرمان سازي است مباني اي دارد كه از علوم انساني غربي نشأت مي گيرد و از اساس دچار چالش و چون و چراست.
امروزه بانك جهاني و صندوق بين المللي پول كه دو نهاد اقتصادي و بين المللي هستند براي تحقق سياست هاي كوتاه مدت و بلند مدت نظام سرمايه داري دست به كارند. بانك جهاني نهادي براي توسعه اقتصاد سرمايه داري و صندوق بين المللي پول، مأموريت برقراري ثبات در روابط بين المللي را به عهده دارد. حمايت نظام سرمايه داري از پيوند معنويت و تجارت را در همين راستا بايد ارزيابي كرد. نهادسازي بين المللي در عرصه اقتصاد و تجارت، نمي تواند بدون پشتوانه دروني در ساحت روح و باطن انسان ها كاري از پيش برد. نهادهاي اقتصادي برآمده از سرمايه داري غربي، بايد پايگاه و جايگاهي نيز در ذهن و روان انسان ها داشته باشد تا بتواند خود را موجه و مقبول معرفي كند. در شرايطي كه بحران هاي اقتصادي و ورشكستگي شركت ها زمينه اعتراض اقشار به بندكشيده را در غرب فراهم كرده و بنياد نظام سرمايه سالاري غرب را به چالش كشيده، معنويت ابزار خوبي براي استمرار تمدن غرب و صد البته ابزار كم هزينه و نيرومندي براي قرباني كردن دين به پاي رفاه و سودآوري سرمايه داران است.
مديريت هزينه در سمينارها
مطلب آخر اين كه هزينه چنين نشست هايي از كجا و چگونه تأمين مي شود؟ سهم حاميان مالي دولتي مانند بانك كشاورزي، روزنامه ايران، اتاق بازرگاني، هواپيمايي ماهان چگونه قابل توجيه است؟ در شرايطي كه تورم بالا باعث فشار سنگين به مردم شده و نهادهاي دولتي در هزينه جاري خود مانده اند و بسياري از موسسات فرهنگي اقدام به تعطيلي طرح هاي ضرور خود نموده چنين هزينه هايي چگونه توجيه پيدا مي كند؟ تعداد شركت كنندگان بيش از دو هزار نفر پيش بيني شده، اگر از رديف هاي ويژه همايش كه براي هر مدير 950هزار تومان آب مي خورد صرف نظر كنيم و هزينه 600هزار تومان براي مابقي شركت كنندگان در نظر گرفته شود(حدود يك ميليارد و 200 ميليون تومان)، حمايت مالي نهادهاي دولتي چه وجهي خواهد داشت و عايدات اين جلسه به چه كساني تعلق خواهد گرفت؟ بخصوص كه اعلام شده فيلم جلسه به كسي داده نمي شود، شايد كه انگيزه حضور در مخاطبين تقويت شود.
البته ممكن است بعضي از بانيان دولتي به تمجيدي كه در متن اطلاعيه درباره برايان تريسي آمده كه وي را «اسطوره مديريت و تحول» خطاب كرده اند اعتماد كرده و دل خوش كنند. شايد اين تعبير غلوآميز كه بوي تبليغاتي از جنس تجارت عصر جديدي ها مي دهد توانسته خود به يك درآمدزايي جادويي تبديل شود و مديراني كه فكر مي كنند براي جذب به دام انداختن مشتري مهارت كافي دارند خود در دام تبليغاتي غير واقعي افتاده و جذب شده اند. عبارت «مديريت به سبك برايان تريسي» چه معنايي دارد؟ براستي سبك برايان تريسي كدام است؟ صاحب نظران دانش مديريت نيك مي دانند كه سبك هاي مديريتي تعريف شده و ضوابط هر كدام در كتابهاي اصول مديريت بيان شده است. افرادي هم چون برايان تريسي اگر چه بخاطر بحران هاي اقتصادي در غرب ممكن است بدون پشتوانه دانشي كافي توانسته باشند با ارتباط گرفتن با پاره اي از بنگاههاي اقتصادي به عنوان مشاور شهرتي براي خويش دست و پا كنند، اما اين شهرت بيان گر نبوغ واقعي و ارائه سبك صحيح و كارا در عرصه مديريت نيست و بهتر است كساني كه به ارزش هاي اين مرز و بوم دلبسته اند به توليد دانش فكر كنند و از نشست هايي كه به ضيافت شبيه تر است اجتناب نمايند.
ــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
1- شريفي دوست، حمزه، كاوشي در معنويت هاي نوظهور، صهباي يقين، 1391.
2- برايان تريسي، مديريت زمان، ترجمه يلدا بلارك، نشر اشكذر، 1390.
3- 21 قانون شكست ناپذير،ترجمه باران محمد خيريان، 1389.
4- هنر خودنوآفريني، ترجمه بهزاد رحمتي، انتشارات تلاش،1389.
5- با مرد دلخواهتان آشنا شويد و ازدواج كنيد، ترجمه محمد خيريان، نشر عطش،1390.
6- يك فروشنده فوق ستاره شويد، محمد خيريان، نشر عطش، 1390.
7- قورباغه ات را ببوس، ترجمه فرزام حبيبي، نشر ليوسا، 1391.
8- قورباغه ات را قورت بده، اشرف رحماني، انتشارات تربت جام، 1387.
9- برايان ويلسون، جنبش هاي نوين ديني، ترجمه محمد قلي پور، نشر مرنديز، 1387.
 


حذف يك مهره!

پژمان كريمي
يكي از اهرم هاي كارآمد در ساحت جنگ نرم، «رسانه ها» قلمداد مي شوند. رسانه ها وظيفه مهندسي افكار عمومي و برانگيختگي مخاطب را عهده دارند.
در رويارويي با جمهوري اسلامي ايران، رسانه هاي فارسي زبان داخلي و خارجي در توافقي نهان و آشكار به سر مي برند. اين توافق، از سال 76 و آغاز دوران موسوم به اصلاحات رنگ جدي و واقعيتي عيني يافت. پديده نشريات زنجيره اي ثمره همان دوران و مقطع منحوس و مصداقي از واقعيت جنگ نرم عليه ايران و نظام ديني مان قابل معرفي است.
اگرچه قوه قضائيه برخي از حلقه هاي نشريات زنجيره اي را كه نقشي عمده در بحراني چون آشوبهاي تير 78 ايفا كردند، در محاق توقيف قرار داد و بسياري از عمله آن مجبور به فرار از كشور شدند، اما بخشي از ظرفيت انساني نشريات ياد شده همچنان در درون مرزها، فعال بوده و هستند.
روزنامه شرق نمونه اي از نشريات زنجيره اي بود كه به دستان عمله جنگ نرم گرداننده مي شد.
اين روزنامه ليبرال مسلك، ششم مهر سال جاري به دليل چاپ كاريكاتوري موهن و توهين آميز نسبت به رزمندگان اسلام و مدافعان استقلال و باور ديني ملت توقيف شد.
اما جرائم مطبوعاتي و مهم تر از آن، امنيتي، شرق به گونه اي بود كه بايد پيش از مهر ماه، اين نشريه هدف برخورد قانوني و قضايي واقع مي شد.
در اين مجال، تنها به نمونه هايي روشن از جرائم و تخلفات شرقيان -در حوزه فرهنگ- اشاره مي شود تا دريابيد پياده نظام دشمن چگونه وارد صحنه كارزار شده و چه آشكار، به تخاصم برخاسته است.
در خرداد سال جاري، شرق در دو نوبت به تجليل و منزه نمايي شخصيت و كارنامه فردي پرداخت كه از مهره هاي شبه فرهنگي دوران طاغوت به شمار مي آيد.
هوشنگ سيحون عنصري شناخته شده بهايي است. وي به دليل وابستگي به كلوب ماسوني روتاري در زمان طاغوت، به سمت رياست دانشكده هنرهاي زيبا رسيد. ماموريت وي ايجاد موج فساد در ميان دانشجويان بود.
برگزاري تورهاي تفريحي دختران و پسران با تاكيد بر ضرورت روابط آزاد و بيرون از چارچوب هاي اخلاقي و تاكيد بر الگوي زنده عريان براي نقاشي در كلاسهاي درس از جمله كارهاي سيحون به شمار مي آيد.
سيحون از جمله غارتگران بيت المال است كه به سبب داشتن روابط خاص با دربار و بويژه فرح پهلوي توانست از رانت هاي اقتصادي بهره گيرد.
چرا شرق ناگهان به تمجيد از يك عنصر بهائي به عنوان يك چهره فرهنگي(!) مي پردازد؟!
چه ضرورتي باعث مي شود روزنامه اي به تطهير كسي بپردازد كه كارنامه اي روشن در زمينه عناد با دين اسلام و انقلاب اسلامي ايران و استقلال كشورمان دارد؟!
چرا بايد در رسانه اي مكتوب كه در داخل مرزهاي كشور منتشر مي شود، از عنصري فراماسون و داراي تابعيت فرانسوي، تحسين به عمل آيد؟!
«محمد رحمانيان» يك فعال حوزه تئاتر است.
اين فرد نمايشنامه اي ضعيف نوشته است به عنوان «روز حسين (ع)» اين نمايشنامه، كاري است موهن و سراسر توهين به بهترين بندگان خداوند متعال، خاندان وحي و امامان معصوم(ع) و تحريف گر تاريخ اسلام .
روزنامه كيهان 26 شهريور در قالب مطلبي انتقادي به نقد «روز حسين» پرداخت. اين همان نمايشنامه اي است كه از سبب سازهاي لغو امتياز نشر چشمه شد. سه روز پس از انتشار مطلب انتقادي كيهان، روزنامه شرق از زبان بازيگري درجه سوم (اشكان -خ) به تجليل مفصل و احساسي از رحمانيان اين نويسنده اهانت كننده به ساحت اهل بيت(ع) پرداخت.
آيا مي توان پذيرفت گردانندگان شرق از هويت و كارنامه رحمانيان و متن نمايشنامه موهن بي خبر بودند و هستند؟!
آيا مي توان باور كرد كه شرق، بدون بهانه و به دور از مناسبت ويژه اي، به سراغ نويسنده هتاك رفته است؟ مي توان؟19 شهريور چه؟
در اين تاريخ، روزنامه شرق، در صفحه نخست خود تصويري از يك نقاش درگذشته چاپ كرده است. نقاشي كه در عنادورزي نسبت به انقلاب و نظام ديني چهره ناشناخته اي به شمار نمي رفت!
در شهريور امسال شرق، كاملا آشكار و سليس ، به تحريف تاريخ ايران و انقلاب اسلامي پرداخت. اين روزنامه با وقاحت و بدون مستندي، باني آتش زدن سينما ركس آبادان را كه در تقويم ها از آن به عنوان فاجعه ياد مي شود، نيروهاي انقلابي معرفي كرد و رژيم طاغوت را از قتل عام تماشاگران حاضر در سيما ركس تبرئه نمود.
تحريف تاريخ، آيا جرم كوچكي است؟ آيا بي مستند، به روايت پرداختن و واقعيت را از چشم كم سوي خود ديدن، گناه قابل گذشتي است؟
به عقب تر مي رويم؛ در مردادماه!
شرق به بهانه حذف روز ملي سينما از تقويم ها، مصاحبه هاي كوتاهي را با برخي از اهالي سينما ترتيب داد.
اين مصاحبه ها واجد دو محور اصلي بودند؛
يك- معرفي دستگاه فرهنگي جمهوري اسلامي، به عنوان عامل سركوب و اختناق!
دو- تيره نشان دادن افق فرهنگي كشور
با اعتناء به مطالب گفته شده، آيا نبايد شرق بيش از ماه مهر، هدف اعمال قانون قرار مي گرفت؟
آيا شرق را نمي توان مهره اي از پياده نظام جنگ نرم تلقي نمود؟!
بي قراري رسانه هاي معاند خارج از كشور به بهانه حمايت از شرق، به روشني نشان مي دهد كه شرق زودتر بايد توقيف مي شد!
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14