ولايت علي (ع)،همتاي قرآن
موضوع بحث ولايت علي بن أبيطالب، امير
المؤمنين (ع) از نظر قرآن و نهج البلاغه بود. در نوبت هاي گذشته روشن شد كه ولايت
انسان هاي كامل سبب كمال دين و تمام نعمت است و مكتبي كه داراي ولايت انسان هاي
كامل است، خدا پسند است. اين 3 وصف ممتاز در جريان غدير نازل شد كه اليوم اكملت لكم
دينكم و اتممت عليكم ن عمت ي و رضيت لكم الا سلام ديناً (1). و روشن شد مكتبي كه
داراي رهبر معصوم است، از آسيب مهاجمان بيروني محفوظ خواهد بود، به اين شرط كه
پيروان و رهروان اين مكتب پرهيزكار باشند و از خدا بترسند؛ لذا در جريان غدير
فرمود: اليوم يئ س الّذ ين كفروا م ن دين كم فلا تخشوهم و اخشون (2). مطلب اگر خيلي
مهم باشد، قرآن كريم آن مطلب را با حروف تأكيد تعديه مي كند؛ گاهي مي گويد: (الا)،
يعني آگاه باشيد؛ گاهي مي فرمايد: (اليوم)؛ يعني اين روز، اين عصر اين مطلب رسيده
است.
وقتي جريان غدير را طرح مي كند، مي گويد: در اين روزگار علي وليّ الله شده است، در
اين روزگار بيگانگان قطع طمع كردند؛ وقتي بيگانه بفهمد مكتب سرپرستي دارد، نا اميد
مي شود؛ زيرا سرپرست، عامل وحدت ملّي است از يك سو، ضامن امنيّت ملّي است از سوي
ديگر؛ وحدت به علاوه امنيّت، امنيّت در سايه وحدت، ضامن اقتدار ملّي است از سوي
ديگر، با اقتدار ملّي بيگانه طرفي نمي بندد از سوي چهارم.
وظايف چهار گانه وليّ خدا نسبت به دين
مطلب مهم در جريان ولايت و رهبري آن است كه وليّ خدا در اثر آن عناصر محوري چهار
گانه كه در نوبت هاي قبل به عرضتان رسيد، عامل تبيين دين است، يك؛ تعليل دين است،
دو؛ اجراي حدود و ثغور دين است، سه؛ حامي و مدافع دين است، چهار. كسي كه بتواند
مطالب مكتب را خوب تشريح كند، تحرير كند، مطلب را باز كند، توجيه كند تا ديگران
بفهمند؛ در هنگام استدلال و برهان بتواند خوب تعليل كند كه مطلب مبرهن و معلّل بشود
و بتواند از علم به عين آورد و از گوش به آغوش منتقل كند، اجراء كند تا از ذهن به
عين بيايد و اگر بيگانه اي قصد تهاجم و تطاول داشت، دستش را با تيغ عدل كوتاه كند،
به عنوان جهاد و دفاع حمايت كند از سوي ديگر؛ چنين مكتبي هم وحدت را، هم امنيّت را،
هم اقتدار را حفظ مي كند؛ قهراً منافع ملّي، منابع ملّي و مصالح ملّي هم تأمين مي
شود.
تهاجم كافران به دين مسلمانان، و دفاع از آن توسط وليّ الهي
بيگانه هرگز به سرزمين ملتي تعدّي نمي كند، مگر اينكه آنها را از معارف الهي تهي
كند، شستشوي مغزي بدهد ! هر وقت بيگانه قصد تهاجم داشت، خواست گوشه اي از ميهن
اسلامي را بگيرد؛ اوّل به دين مردم حمله كرد، آن اصول ارزشي را زير پا نهاد، مطلب
را از جان مردم گرفت، آنها را تهي مغز كرد، شستشوي مغزي داد؛ بعد حمله كرد و آب و
خاكشان را گرفت، همواره اينچنين است. وقتي قرآن مي خواهد از تطاول ديگران خبر بدهد،
نمي گويد آنها مستقيماً به نفت و گاز و معدن طلا و سرب شما، به سائر معادن و سرزمين
شما تعدّي مي كنند ! مي فرمايد: آنها در دين شما طمع مي كنند. اين دين،هم وحدت را
حفظ مي كند، هم امنيّت را حفظ مي كند؛ اقتدار ملّي را تأمين مي كند، آخرت را هم
تأمين خواهد كرد.
اگر اين اصول ارزشي از كف داده شود و رخت بر بندد؛ چيزي به عنوان غيرت، به عنوان
حميّت، به عنوان مسئوليت در نهاد مردم نيست. اگر غيرت و حميّت و مسئوليت در نهاد
كسي نهادينه نباشد، داعي ندارد خود را به كام خطر فرو ببرد ! يك مطلبي را قرآن كريم
براي ما تبيين مي كند كه در پرتو تبيين آن مطلب روشن مي شود كه غدير علوي يعني چه.
ذات أقدس له در قرآن كريم فرمود: اگر امر به معروف و نهي از منكر نباشد و اگر هدايت
رهبران الهي نباشد و اگر تعليم آموزه هاي ماوراء طبيعي نباشد؛ مراكز مذهب ويران مي
شود. وقتي مراكز مذهب ويران شد، جامعه آلوده مي شود؛ آلودگي جامعه از ضعف مراكز
مذهب شروع مي شود و اگر جامعه طاهر هست، براي آن است كه مراكز مذهب، مقتدرانه به
وظيفه خود مي پردازند. لذا فرمود: ظهر الفساد ف ي البرّ و البحر ب ما كسبت ايد ي
النّاس(3)، اين اصل مطلب است كه زمين آلوده شد، زمانه آلوده است، جوانها و نوجوانها
آلوده اند در يك عصر و مصر خاصي. لكن فرمود: لولا دفع الله النّاس بعضهم ب بعض
لفسدت الأرض (4)؛ اگر حمايت و دفاع نباشد، اگر امر به معروف و نهي از منكر نباشد،
اصول ارزشي، حرمتش را از كف رها مي كند و از جان مردم رخت بر مي بندد؛ مردم كه آن
حميّت و غيرت را رها شده ديدند،تن به شهوت وذلّت غضب مي دهند.
نقش دفاع و امر به معروف در حفظ مراكز مذهب
لكن اين مطلب را ريشه يابي مي كند، مي گويد: سرّ فساد جامعه آن است كه اگر امر به
معروف و نهي از منكر رخت بر بندد، اگر اصول ارزشي تبيين و تعليل و دفاع نشود؛ مراكز
مذهب ويران مي شوند: لولا دفع الله النّاس بعضهم ب بعض ل هدّ مت صوام ع و ب يأ و
صلواأ و مساج د (5)، يعني اگر امر به معروف، نهي از منكر و دفاع نباشد؛ صومعه راه ب
هم نيست، د ير راهب هم نيست، كنيسه يهود هم نيست، كليساي مسيحي ها هم نيست، مسجد
مسلمانها هم نيست !اين حمايت است، اين دفاع است، اين امر به معروف و نهي از منكر
است، اين نيروي رزمي رزمندگان و مجاهدان نستوه است كه صومعه و د ير راهب منزوي و
كنيسه يهود و كليساي مسيحي و مسجد مسلمان را آباد مي كند.
اگر حمايت و دفاع نباشد، اين مراكز مذهب ضعيف مي شود اوّلاً؛ تركش ضعف مسجد به
جامعه سرايت مي كند ثانياً؛ جامعه تركش خورده آلوده مي شود ثالثاً؛ آنگاه نتيجه اش
را به اين صورت ذكر مي كند كه لولا دفع الله النّاس بعضهم ب بعض لفسدت الأرض؛ اين
لفسدت الأرض در درجه دوّم است، آنگاه از دفاع سخن به ميان نمي آورد؛ مي گويد: ظهر
الفساد ف ي البرّ و البحر ب ما كسبت ايد ي النّاس. پس اين 3 گروه از آيات قرآن كريم
است در 3 مقطع. اگر از آخر شروع بكنيم، چنين خواهد بود كه جامعه آلوده است، جوانها
معتادند، فسادهاي اخلاقي رخنه پيدا كرده است؛ اين معناي آيه سوّم.
چرا جامعه آلوده شد؟ براي اينكه امر به معروف و نهي از منكر و دفاع ملّي ـ مذهبي
ضعيف شده است، اين مرحله دوّم. چرا؟ براي اينكه مراكز مذهب فعّال نيست، حوزه هاي
علمي فعّال نيست، دانشگاهها فعّال نيستند؛ اين مرحله اوّل. اگر از بالا شروع بكنيم،
مي فرمايد: ضعف حوزه ها و دانشگاهها باعث مي شود كه جوانها آلوده شوند و ضعف و فساد
جوانها باعث مي شود كه كلّ جامعه آلوده گردد. اين يك تحليل قرآني است در 3 بخش از
آيات.
علّت تهاجم بيگانگان به مراكز مذهب
آنگاه روشن مي شود كه اگر بيگانه اي خواست به سرزميني طمع كند و تطاول و تهاجم كند؛
اوّل مراكز مذهب را، اصول ارزشي حوزه و دانشگاه را زير سؤال مي برد اوّلاً؛ جوانها
را آلوده مي كند ثانياً؛ كلّ جامعه را تيره و تاريك مي كند ثالثاً. اگر ولايت علوي
حاكم بود، اگر جريان غدير مطرح بود، اگر ولايت اولياي الهي طرح شد، اگر بر اساس
اليوم اكملت لكم دينكم چنين جامعه اي بيدار شد؛ آنگاه اليوم يئ س الّذ ين كفروا م ن
دين كم هم تجلّي مي كند. آنگاه روشن مي شود كه چرا ذات أقدس له سبب تهاجم بيگانگان
به منابع و مصالح مردم را ضعف مراكز مذهب مي داند از يك سو و اينكه مستقيماً
بيگانگان مراكز مذهب را هدف قرار مي دهند از سوي ديگر. گاهي مي گويد: چون مراكز
مذهب ضعيف است، بيگانه طمع مي كند؛ گاهي مي گويد با داشتن رهبران مقتدر بيگانه در
دين شما طمع نمي كند.
بعد از جريان غدير فرمود: ديگر مطمئن باشيد بيگانگان در دين شما طمع نمي كنند؛ نمي
فرمايد بيگانگان در معدن شما و سرزمين شما طمع نمي كنند ! چون بيگانه اوّل در دين
طمع مي كند، مردم را كم غيرت و بي غيرت مي كند، مردم را بي حميّت مي كند، فضيلت
شهادت و جهاد و دفاع را از دلهاي اينها مي ربايد، اينها را تهي مغز مي كند؛ وقتي
مسائل اعتقادي، ارزشي، ديني، اخلاقي از جان اينها رخت بر بست؛ آنگاه به منابع و
منافع و مصالح حمله مي كند و مي گيرد. پس همواره بيگانه اوّل به دين مي پردازد، بعد
به سرزمين.
لذا ذات أقدس له اوّل دين را و رهبران دين را و عناصر محوري دين را تأييد و تقويت
مي كند،بعد سرزمين را، وحدت ملّي را، امنيّت ملّي را تأمين مي كند.در آن 3 طايفه از
آيات ملاحظه فرموديد؛ اوّل خدا فرمود: اگر دفاع نباشد، مراكز مذهب ضعيف مي شود. اگر
دفاع نباشد، امر به معروف نباشد؛ آن پارساي منزوي هم اجازه تسبيح زدن و تسبيح به
دست گيري و در گوشه اي رميدن و خميدن و منزوي شدن ندارد ! وقتي تهاجم ماركس و ا
نگلس شروع شد، مگر در سرزمين ب لشويكي به كسي اجازه رهبانيّت مي دادند؟! مگر در
ديار كمونيستي به كسي اجازه صوفي گري و قلندري و صومعه نشيني مي دادند؟! اگر كسي هم
بخواهد در سينه كوه راهبانه در صومعه به سر ببرد، باز هم به بركت رزم مجاهدان نستوه
است ! اگر اين رزم نباشد؛ آن صومعه نشين هم اهل رهبانيّت نيست، آن زاهد منزوي هم
فرصت انزواي زاهدانه را از دست خواهد داد !
حفظ دين و تأمين وحدت و امنيّت در سايه ولايت علوي
پس همواره وليّ دين، رهبر دين اين قدرت را دارد كه مردم را ملكوتي بپروراند؛ در
پرتو پرورش ملكوتي، ملك و م لك محفوظ مي ماند. لذا وحدت ملّي و امنيّت ملّي در سايه
ولايت علوي تأمين است. اگر علي حكومت كند، خلخالي كه از پاي يك شهروند غير مسلمان
مي گيرند، امير المؤمنين اعتراض مي كند؛ اين از آن ترجيع بندهائي است كه مسلمانها
شنيده اند، شيعه ها و سنّي ها و مسيحي هاي لبنان مكرر گفته اند؛ يك حرفي است نقد،
در كف دست هر مسلمان، هر شيعه، هر سنّي، هر مسيحي است؛ بعد از نشر كتاب صوت
العداله، اين جمله علوي كه در نهج البلاغه آمده است و در منطقه لبنان و امثال لبنان
كه محلّ ابتلاء است، يك حرف نقد است؛ نظير پول خردي كه دست همه است.
اين جمله را همه مي دانند كه علي (ع) در عصر حكومتش شنيد كه مهاجمان اموي آمدند،
خلخالي را از پاي زن غير مسلمان ربودند و غارت كردند. امير المؤمنين براي مسئول آن
سرزمين سخنراني كرد، فرمود: به من گزارش دادند كه بيگانه مهاجم از پاي يك زن غير
مسلمان كه در پناه دولت اسلامي امنيّتي را كسب كرده است، خلخال را گرفته. اگر يك
انسان آزاده از شنيدن اين جريان د ق كند، پيش علي ملامت نمي شود (6) !
كي د ق مي كند؟ يك انسان غيور د ق مي كند، آنكه اهل غيرت است مي گويد: من مسلمانم،
كشور، كشور اسلامي است و زن غير مسلمان يا زن يهودي يا زن مسيحي در پناه دولت اسلام
است، يك شهروندي است كه از حقوق شهروندي برخوردار است؛ من مسلمان باشم، نظام من
اسلامي باشد، به يك زن يهودي يا يك زن مسيحي اهانت بشود، خلخال از پاي او بردارند،
من د ق مي كنم ! كي د ق مي كند، كي سكته مي كند؛ آنكه خبر را بشنود. كدام شنونده؟
آنكه بفهمد. كدام فهمنده؟ آنكه حساس باشد. مگر هر خبري سكته مي آورد؟ خبر براي كسي
سكته آور است و سبب ايست قلبي است كه او غيور باشد ! اين سخن علي است، فرمود: اگر
مسلماني بشنود كه امنيّت يك شهروند در دولت اسلامي تأمين نيست، او قلبش بايستد؛ پيش
من علي ملامت نمي شود ! اين شعار آن حضرت است كه در تابلوي نهج البلاغه ثبت است.
منتها در اين منطقه چون ما مسلمان محض داريم، مسيحي و يهودي در بين ما نيست؛ نظير
بيروت و مانند آن نيست، اين جمله كمتر شهرت پيدا كرده و گرنه در سرزمين لبنان اين
جمله يك جمله نقدي است؛ يعني همه بلدند، همه شنيدند، همه مي دانند.
افزايش معرفت ديني، عامل حفظ وحدت و امنيّت
در نوبت هاي قبل به عرضتان رسيد كه روز عاشورا طبل بيچاره را هم مي زنند، برخي ها
هم سالي يك روزبه دوش و سينه خود هم مي زنند؛ بين يك عزادار با طبل فرق هاست ! آن
طبل هم كتك مي خورد، اين سينه ب زن هم كتك مي خورد؛ يك فرقي بين آن طبل بيچاره و
اين بايد باشد ! به پوست او مي زنند، اين به گوشت خود مي زند؛ ولي يك دركي بايد
باشد ! آن طبل درك ندارد؛ نه مي فهمد چرا كتك مي خورد، نه روز نهم و يازدهم با دهم
براي او فرق مي كند! يك پوستي است كه كوبيده شده.
اگر خداي ناكرده كسي در درون خود اسرار علوي را نهادينه نكند، در سينه خود ولايت
علي را نپروراند؛ مكتب وحدت بخش علي را، مكتب امنيّت آور علي را، مكتب اقتدار ملّي
آور علي را در جان خود تبيين نكند، اين هم طبل گوشتي است كه كوبيده شد؛ دركي ندارد
!! اينكه گفت: خواب يك عدّه از عبادت عدّه ديگر بهتر است، براي همين است ! اگر كسي
خداي ناكرده با قلمش، با بنان و بيانش صفوف مسلمين را منشقّ كند، با تهمت و غير
تهمت،اختلافي ايجاد كند، وحدت ملّي و محلّي را آسيب برساند، امنيّت را آسيب برساند؛
چنين كسي ولايت علي را درست درك نكرده است!
رواج بيكاري و مشاغل كاذب، نتيجه تلخ عدم امنيّت
اگر شما مي بينيد بيكاري زياد است، تورّم زياد است؛ از سوي ديگر مي بينيد سرمايه در
مملكت كم نيست، منتها به دنبال كسب كاذبند، عمرها به چك خريدن و چك فروشي صرف مي
شود، به ربا دادن و ربا گرفتن صرف مي شود كه همه اين كسب ها؛ كسب هاي كاذب است،
براي آن است كه امنيّت احساس نمي شود ! اگر توسعه سياسي، مشاركت مردمي با وحدت ملّي
در آغوش امنيّت ملّي باشد؛ همه بركات تأمين است ! آنگاه روشن شده است كه چرا خدا
فرمود: كفّار از دين تو نا اميدند !
و زانت حقيقت قرآن و ولايت
درك علي با اين مشخّصات و مؤلّفه ها كار آساني نيست ! يك بياني را ذات أقدس له
درباره قرآن كريم دارد، يك بياني را وجود مبارك امير المؤمنين درباره ولايت خود
دارد. آن بياني كه خدا درباره قرآن بيان كرد، اين است: لو انزلنا هذا القرآن علي
جبل لرايته خاش عاً متصدّ عاً م ن خشيه الله (7)، يعني اگر حقيقت قرآن را ما بر
سلسله جبال نازل كنيم، اين كوه متلاشي مي شود.
مشابه همين بيان را امير المؤمنين درباره مرگ حنيف از صحابه وفادار خود ياد كرد.
حنيف كه در فراق علي بن أبيطالب رحلت كرد و جان به جان آفرين تسليم كرد؛ وقتي خبر
درگذشت اين يار ديرين به آن حضرت رسيد. وجود مبارك امير المؤمنين بعد از شنيدن خبر
مرگ او فرمود: لو احبّن ي جبأ لتهافت (8)، يعني اگر كوه،محبّت مرا در جان خود جا
بدهد، متلاشي خواهد شد. اين يك معناي متوسطي دارد كه سيّد رضي (ره) در نهج البلاغه
آن معناي متوسط را ياد آور شد و آن اين است كه دوستان علي گرفتار آزمون ها و بلاهاي
سختند، اين بلاها انسان را متلاشي مي كند ! اين يك معناي متوسطي است كه اين بزرگوار
فرمودند، در حدّ خود صحيح. امّا معناي والا و برين اين حديث نوراني آن است كه ولايت
من همتاي قرآن است؛ اگر نّي تار أ ف يكم الثّقلين ك تاب الله و ع ترت ي(9)، اگر
ولايت انسان كامل همتاي حقيقت قرآن كريم است، اگر قرآن كريم بر كوه نازل بشود، كوه
توان تحمّل قرآن و وحي را ندارد ؛ ولايت علوي هم به شرح ايضاً! اگر لو انزلنا هذا
القرآن علي جبل لرايته خاش عاً مت صدّ عاً م ن خشيه الله، لو احبّني جبأ لتهافت هم
به شرح ايضاً. اين ولايت دركش مثل درك مطالب قرآن كريم است. كار آساني نيست كه يك
انساني ملكوتي باشد !
بيان امام حسين (ع) درباره راز قيام خويش
جابر بن عبد الله انصاري به وجود مبارك ابي عبدالله عرض كرد: شما كه مي بينيد حجاز
آشوب است، عراق آشوب است، شام در بستر تحوّل است؛ شما دست به يك قيامي زديد كه
آينده اش نامعلوم است، كشتار و اسارت را به همراه دارد، چرا اين كار را مي كنيد؟
وجود مبارك ابي عبد الله به جابر بن عبد الله انصاري فرمود: مي خواهي راز و رمز
نهضتم را ببيني؟ فرمود: برادرم حسن بن علي با اين راز و رمز قيام كرد، من هم به اين
راز و رمز قيام مي كنم؛ بيا و بنگر ! آسمانها را ديد كه مفتّحأ لهم الابواب (10)،
اسرار غيبي را ديد، فرمان الهي و ملكوتي را ديد كه برنامه علي بن أبيطالب اين است،
برنامه حسن بن علي اين است، برنامه حسين بن علي (عليهم السلام) اين است؛ همه را
وجود مبارك ابي عبدالله نشان جابر داد.
فرمود: مي خواهي جاي دشمنان و معاندان و مخالفان و محاربان ما را ببيني؛ اشاره كرد
به چهره زمين، زمين باز شد، گودال هائي از جهنّم را ديد، امويان را، مروانيان را در
آنجا سوزان يافت؛ گفت: اين زميني كه زير پاي ماست،اين سپهري كه بالاي سر ماست، گاهي
مي تواند مظهر ملكوت باشد؛ باطن را نشان مي دهد، ظاهر بسته است، باطن بسته به ظاهر
است؛ آن حقيقت در ظاهر،مشهود و مكشوف نيست. اينها كساني اند كه نه تنها خود اهل
ملكوتند، بلكه توان آن را دارند كه ديگران را هم ملكوتي كنند؛ نظير مقام طيّ الأرض
كه گاهي خود انسان طيّ الأرض دارد، از مدينه به مكه در طرفه العين سفر مي كند. گاهي
كسي را هم به همراه مي برد، گاهي بدون اينكه برود كسي را مي برد؛ نظير آنكه كسي
بدون اينكه از فلسطين به يمن برود، تخت يمن را به حضور سليمان در فلسطين منتقل كرد:
ا نّي آتيك به قبل ان يرتدّ ا ل يك طرفك (11). حسين بن علي يك چنين مقامي دارد !
همتايي امامت با حقيقت قرآن كريم
درك اين، مثل درك قرآن كريم كار دشواري است. پس لو احبّني جبأ لتهافت؛ اگر كوه
بخواهد حقيقت ولايت اينها را تحمّل كند، متلاشي مي شود؛ مثل اينكه كوه اگر بخواهد
حقيقت قرآن را تحمّل كند، متلاشي مي شود؛ اين يك گوشه از عظمت اينكه چرا خداي
سبحان، ولايت را كمال دين و تمام نعمت و باعث رضاي اسلام قرار داد از يك سو و خود
علي بن أبيطالب ولايت خود را قطب آسياي خلافت قرار داد از سوي ديگر: و هو يعلم انّ
محلّي م نها محلّ القطب م ن الرّحي (12).
گاهي هم مي بينيد خداي سبحان مي فرمايد: اين عهد امامت به ظالمين نمي رسد، لا ينال
عهد ي الظّال مين (13)؛ گاهي هم درباره قرآن مي گويد: ا نّه ل قرآأ كريم. ف ي ك تاب
مكنون. لا يمسّه لا المطهّرون (14). تعبيري كه درباره قرآن دارد، با تعبيري كه
درباره ولايت و امامت دارد همسان و همتاي هم است. درباره قرآن فرمود: اين كتابي است
كه نا پاكان به آن دسترسي ندارند. درباره امامت فرمود: اين مقام والا و بريني است
كه به نا پاكان نمي رسد: لا ينال عهد ي الظّال مين،فرمود: عهد من به ظالمين نمي
رسد، يعني امامت به تبهكاران نمي رسد. درباره قرآن فرمود: دست تبهكاران به قرآن نمي
رسد. نه قرآن در دسترس تبهكاران است، نه امامت و ولايت به تبهكاران مي رسد؛ اين
امر، همساني و همتائي امامت و حقيقت قرآن را تفهيم مي كند. اگر قرآن باشد و اگر
ولايت باشد؛ قهراً وحدت و امنيّت ملّي برقرار است، قهراً بيگانه طمع نمي كند؛ ولي
شرط اوّل آن است كه اصول ارزشي و مسائل اعتقادي و معارف مكتبي هيچ گونه آسيب نبيند.
بيانات معظم له در جمع اقشار مختلف مردم آمل
حسينيه هدايت آمل ـ 23/ 1/ 1379
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1و2) سوره مائده/ آيه 3
(3) روم/ 41
(4) بقره/ 251
(5) حج/ 40
(6) ر. ك: نهج البلاغه/ خ 27
(7) حشر/ 21
(8) نهج البلاغه/ حكمت 111
(9) وسائل الشيعه/ 27/ 34
(10) ص/ 50
(11) نمل/ 40
(12) نهج البلاغه/ خ 3
(13) بقره/ 124
(14) واقعه/ 77 ـ 79
|