(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 7  آبان  1391 - شماره 20343

ولايت علي (ع)،همتاي قرآن
چگونه عاقبت به خير شويم؟


ولايت علي (ع)،همتاي قرآن

موضوع بحث ولايت علي بن أبيطالب، امير المؤمنين (ع) از نظر قرآن و نهج البلاغه بود. در نوبت هاي گذشته روشن شد كه ولايت انسان هاي كامل سبب كمال دين و تمام نعمت است و مكتبي كه داراي ولايت انسان هاي كامل است، خدا پسند است. اين 3 وصف ممتاز در جريان غدير نازل شد كه اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم ن عمت ي و رضيت لكم الا سلام ديناً (1). و روشن شد مكتبي كه داراي رهبر معصوم است، از آسيب مهاجمان بيروني محفوظ خواهد بود، به اين شرط كه پيروان و رهروان اين مكتب پرهيزكار باشند و از خدا بترسند؛ لذا در جريان غدير فرمود: اليوم يئ س الّذ ين كفروا م ن دين كم فلا تخشوهم و اخشون (2). مطلب اگر خيلي مهم باشد، قرآن كريم آن مطلب را با حروف تأكيد تعديه مي كند؛ گاهي مي گويد: (الا)، يعني آگاه باشيد؛ گاهي مي فرمايد: (اليوم)؛ يعني اين روز، اين عصر اين مطلب رسيده است.
وقتي جريان غدير را طرح مي كند، مي گويد: در اين روزگار علي وليّ الله شده است، در اين روزگار بيگانگان قطع طمع كردند؛ وقتي بيگانه بفهمد مكتب سرپرستي دارد، نا اميد مي شود؛ زيرا سرپرست، عامل وحدت ملّي است از يك سو، ضامن امنيّت ملّي است از سوي ديگر؛ وحدت به علاوه امنيّت، امنيّت در سايه وحدت، ضامن اقتدار ملّي است از سوي ديگر، با اقتدار ملّي بيگانه طرفي نمي بندد از سوي چهارم.
وظايف چهار گانه وليّ خدا نسبت به دين
مطلب مهم در جريان ولايت و رهبري آن است كه وليّ خدا در اثر آن عناصر محوري چهار گانه كه در نوبت هاي قبل به عرضتان رسيد، عامل تبيين دين است، يك؛ تعليل دين است، دو؛ اجراي حدود و ثغور دين است، سه؛ حامي و مدافع دين است، چهار. كسي كه بتواند مطالب مكتب را خوب تشريح كند، تحرير كند، مطلب را باز كند، توجيه كند تا ديگران بفهمند؛ در هنگام استدلال و برهان بتواند خوب تعليل كند كه مطلب مبرهن و معلّل بشود و بتواند از علم به عين آورد و از گوش به آغوش منتقل كند، اجراء كند تا از ذهن به عين بيايد و اگر بيگانه اي قصد تهاجم و تطاول داشت، دستش را با تيغ عدل كوتاه كند، به عنوان جهاد و دفاع حمايت كند از سوي ديگر؛ چنين مكتبي هم وحدت را، هم امنيّت را، هم اقتدار را حفظ مي كند؛ قهراً منافع ملّي، منابع ملّي و مصالح ملّي هم تأمين مي شود.
تهاجم كافران به دين مسلمانان، و دفاع از آن توسط وليّ الهي
بيگانه هرگز به سرزمين ملتي تعدّي نمي كند، مگر اينكه آنها را از معارف الهي تهي كند، شستشوي مغزي بدهد ! هر وقت بيگانه قصد تهاجم داشت، خواست گوشه اي از ميهن اسلامي را بگيرد؛ اوّل به دين مردم حمله كرد، آن اصول ارزشي را زير پا نهاد، مطلب را از جان مردم گرفت، آنها را تهي مغز كرد، شستشوي مغزي داد؛ بعد حمله كرد و آب و خاكشان را گرفت، همواره اينچنين است. وقتي قرآن مي خواهد از تطاول ديگران خبر بدهد، نمي گويد آنها مستقيماً به نفت و گاز و معدن طلا و سرب شما، به سائر معادن و سرزمين شما تعدّي مي كنند ! مي فرمايد: آنها در دين شما طمع مي كنند. اين دين،هم وحدت را حفظ مي كند، هم امنيّت را حفظ مي كند؛ اقتدار ملّي را تأمين مي كند، آخرت را هم تأمين خواهد كرد.
اگر اين اصول ارزشي از كف داده شود و رخت بر بندد؛ چيزي به عنوان غيرت، به عنوان حميّت، به عنوان مسئوليت در نهاد مردم نيست. اگر غيرت و حميّت و مسئوليت در نهاد كسي نهادينه نباشد، داعي ندارد خود را به كام خطر فرو ببرد ! يك مطلبي را قرآن كريم براي ما تبيين مي كند كه در پرتو تبيين آن مطلب روشن مي شود كه غدير علوي يعني چه.
ذات أقدس له در قرآن كريم فرمود: اگر امر به معروف و نهي از منكر نباشد و اگر هدايت رهبران الهي نباشد و اگر تعليم آموزه هاي ماوراء طبيعي نباشد؛ مراكز مذهب ويران مي شود. وقتي مراكز مذهب ويران شد، جامعه آلوده مي شود؛ آلودگي جامعه از ضعف مراكز مذهب شروع مي شود و اگر جامعه طاهر هست، براي آن است كه مراكز مذهب، مقتدرانه به وظيفه خود مي پردازند. لذا فرمود: ظهر الفساد ف ي البرّ و البحر ب ما كسبت ايد ي النّاس(3)، اين اصل مطلب است كه زمين آلوده شد، زمانه آلوده است، جوانها و نوجوانها آلوده اند در يك عصر و مصر خاصي. لكن فرمود: لولا دفع الله النّاس بعضهم ب بعض لفسدت الأرض (4)؛ اگر حمايت و دفاع نباشد، اگر امر به معروف و نهي از منكر نباشد، اصول ارزشي، حرمتش را از كف رها مي كند و از جان مردم رخت بر مي بندد؛ مردم كه آن حميّت و غيرت را رها شده ديدند،تن به شهوت وذلّت غضب مي دهند.
نقش دفاع و امر به معروف در حفظ مراكز مذهب
لكن اين مطلب را ريشه يابي مي كند، مي گويد: سرّ فساد جامعه آن است كه اگر امر به معروف و نهي از منكر رخت بر بندد، اگر اصول ارزشي تبيين و تعليل و دفاع نشود؛ مراكز مذهب ويران مي شوند: لولا دفع الله النّاس بعضهم ب بعض ل هدّ مت صوام ع و ب يأ و صلواأ و مساج د (5)، يعني اگر امر به معروف، نهي از منكر و دفاع نباشد؛ صومعه راه ب هم نيست، د ير راهب هم نيست، كنيسه يهود هم نيست، كليساي مسيحي ها هم نيست، مسجد مسلمانها هم نيست !اين حمايت است، اين دفاع است، اين امر به معروف و نهي از منكر است، اين نيروي رزمي رزمندگان و مجاهدان نستوه است كه صومعه و د ير راهب منزوي و كنيسه يهود و كليساي مسيحي و مسجد مسلمان را آباد مي كند.
اگر حمايت و دفاع نباشد، اين مراكز مذهب ضعيف مي شود اوّلاً؛ تركش ضعف مسجد به جامعه سرايت مي كند ثانياً؛ جامعه تركش خورده آلوده مي شود ثالثاً؛ آنگاه نتيجه اش را به اين صورت ذكر مي كند كه لولا دفع الله النّاس بعضهم ب بعض لفسدت الأرض؛ اين لفسدت الأرض در درجه دوّم است، آنگاه از دفاع سخن به ميان نمي آورد؛ مي گويد: ظهر الفساد ف ي البرّ و البحر ب ما كسبت ايد ي النّاس. پس اين 3 گروه از آيات قرآن كريم است در 3 مقطع. اگر از آخر شروع بكنيم، چنين خواهد بود كه جامعه آلوده است، جوانها معتادند، فسادهاي اخلاقي رخنه پيدا كرده است؛ اين معناي آيه سوّم.
چرا جامعه آلوده شد؟ براي اينكه امر به معروف و نهي از منكر و دفاع ملّي ـ مذهبي ضعيف شده است، اين مرحله دوّم. چرا؟ براي اينكه مراكز مذهب فعّال نيست، حوزه هاي علمي فعّال نيست، دانشگاهها فعّال نيستند؛ اين مرحله اوّل. اگر از بالا شروع بكنيم، مي فرمايد: ضعف حوزه ها و دانشگاهها باعث مي شود كه جوانها آلوده شوند و ضعف و فساد جوانها باعث مي شود كه كلّ جامعه آلوده گردد. اين يك تحليل قرآني است در 3 بخش از آيات.
علّت تهاجم بيگانگان به مراكز مذهب
آنگاه روشن مي شود كه اگر بيگانه اي خواست به سرزميني طمع كند و تطاول و تهاجم كند؛ اوّل مراكز مذهب را، اصول ارزشي حوزه و دانشگاه را زير سؤال مي برد اوّلاً؛ جوانها را آلوده مي كند ثانياً؛ كلّ جامعه را تيره و تاريك مي كند ثالثاً. اگر ولايت علوي حاكم بود، اگر جريان غدير مطرح بود، اگر ولايت اولياي الهي طرح شد، اگر بر اساس اليوم اكملت لكم دينكم چنين جامعه اي بيدار شد؛ آنگاه اليوم يئ س الّذ ين كفروا م ن دين كم هم تجلّي مي كند. آنگاه روشن مي شود كه چرا ذات أقدس له سبب تهاجم بيگانگان به منابع و مصالح مردم را ضعف مراكز مذهب مي داند از يك سو و اينكه مستقيماً بيگانگان مراكز مذهب را هدف قرار مي دهند از سوي ديگر. گاهي مي گويد: چون مراكز مذهب ضعيف است، بيگانه طمع مي كند؛ گاهي مي گويد با داشتن رهبران مقتدر بيگانه در دين شما طمع نمي كند.
بعد از جريان غدير فرمود: ديگر مطمئن باشيد بيگانگان در دين شما طمع نمي كنند؛ نمي فرمايد بيگانگان در معدن شما و سرزمين شما طمع نمي كنند ! چون بيگانه اوّل در دين طمع مي كند، مردم را كم غيرت و بي غيرت مي كند، مردم را بي حميّت مي كند، فضيلت شهادت و جهاد و دفاع را از دلهاي اينها مي ربايد، اينها را تهي مغز مي كند؛ وقتي مسائل اعتقادي، ارزشي، ديني، اخلاقي از جان اينها رخت بر بست؛ آنگاه به منابع و منافع و مصالح حمله مي كند و مي گيرد. پس همواره بيگانه اوّل به دين مي پردازد، بعد به سرزمين.
لذا ذات أقدس له اوّل دين را و رهبران دين را و عناصر محوري دين را تأييد و تقويت مي كند،بعد سرزمين را، وحدت ملّي را، امنيّت ملّي را تأمين مي كند.در آن 3 طايفه از آيات ملاحظه فرموديد؛ اوّل خدا فرمود: اگر دفاع نباشد، مراكز مذهب ضعيف مي شود. اگر دفاع نباشد، امر به معروف نباشد؛ آن پارساي منزوي هم اجازه تسبيح زدن و تسبيح به دست گيري و در گوشه اي رميدن و خميدن و منزوي شدن ندارد ! وقتي تهاجم ماركس و ا نگلس شروع شد، مگر در سرزمين ب لشويكي به كسي اجازه رهبانيّت مي دادند؟! مگر در ديار كمونيستي به كسي اجازه صوفي گري و قلندري و صومعه نشيني مي دادند؟! اگر كسي هم بخواهد در سينه كوه راهبانه در صومعه به سر ببرد، باز هم به بركت رزم مجاهدان نستوه است ! اگر اين رزم نباشد؛ آن صومعه نشين هم اهل رهبانيّت نيست، آن زاهد منزوي هم فرصت انزواي زاهدانه را از دست خواهد داد !
حفظ دين و تأمين وحدت و امنيّت در سايه ولايت علوي
پس همواره وليّ دين، رهبر دين اين قدرت را دارد كه مردم را ملكوتي بپروراند؛ در پرتو پرورش ملكوتي، ملك و م لك محفوظ مي ماند. لذا وحدت ملّي و امنيّت ملّي در سايه ولايت علوي تأمين است. اگر علي حكومت كند، خلخالي كه از پاي يك شهروند غير مسلمان مي گيرند، امير المؤمنين اعتراض مي كند؛ اين از آن ترجيع بندهائي است كه مسلمانها شنيده اند، شيعه ها و سنّي ها و مسيحي هاي لبنان مكرر گفته اند؛ يك حرفي است نقد، در كف دست هر مسلمان، هر شيعه، هر سنّي، هر مسيحي است؛ بعد از نشر كتاب صوت العداله، اين جمله علوي كه در نهج البلاغه آمده است و در منطقه لبنان و امثال لبنان كه محلّ ابتلاء است، يك حرف نقد است؛ نظير پول خردي كه دست همه است.
اين جمله را همه مي دانند كه علي (ع) در عصر حكومتش شنيد كه مهاجمان اموي آمدند، خلخالي را از پاي زن غير مسلمان ربودند و غارت كردند. امير المؤمنين براي مسئول آن سرزمين سخنراني كرد، فرمود: به من گزارش دادند كه بيگانه مهاجم از پاي يك زن غير مسلمان كه در پناه دولت اسلامي امنيّتي را كسب كرده است، خلخال را گرفته. اگر يك انسان آزاده از شنيدن اين جريان د ق كند، پيش علي ملامت نمي شود (6) !
كي د ق مي كند؟ يك انسان غيور د ق مي كند، آنكه اهل غيرت است مي گويد: من مسلمانم، كشور، كشور اسلامي است و زن غير مسلمان يا زن يهودي يا زن مسيحي در پناه دولت اسلام است، يك شهروندي است كه از حقوق شهروندي برخوردار است؛ من مسلمان باشم، نظام من اسلامي باشد، به يك زن يهودي يا يك زن مسيحي اهانت بشود، خلخال از پاي او بردارند، من د ق مي كنم ! كي د ق مي كند، كي سكته مي كند؛ آنكه خبر را بشنود. كدام شنونده؟ آنكه بفهمد. كدام فهمنده؟ آنكه حساس باشد. مگر هر خبري سكته مي آورد؟ خبر براي كسي سكته آور است و سبب ايست قلبي است كه او غيور باشد ! اين سخن علي است، فرمود: اگر مسلماني بشنود كه امنيّت يك شهروند در دولت اسلامي تأمين نيست، او قلبش بايستد؛ پيش من علي ملامت نمي شود ! اين شعار آن حضرت است كه در تابلوي نهج البلاغه ثبت است.
منتها در اين منطقه چون ما مسلمان محض داريم، مسيحي و يهودي در بين ما نيست؛ نظير بيروت و مانند آن نيست، اين جمله كمتر شهرت پيدا كرده و گرنه در سرزمين لبنان اين جمله يك جمله نقدي است؛ يعني همه بلدند، همه شنيدند، همه مي دانند.
افزايش معرفت ديني، عامل حفظ وحدت و امنيّت
در نوبت هاي قبل به عرضتان رسيد كه روز عاشورا طبل بيچاره را هم مي زنند، برخي ها هم سالي يك روزبه دوش و سينه خود هم مي زنند؛ بين يك عزادار با طبل فرق هاست ! آن طبل هم كتك مي خورد، اين سينه ب زن هم كتك مي خورد؛ يك فرقي بين آن طبل بيچاره و اين بايد باشد ! به پوست او مي زنند، اين به گوشت خود مي زند؛ ولي يك دركي بايد باشد ! آن طبل درك ندارد؛ نه مي فهمد چرا كتك مي خورد، نه روز نهم و يازدهم با دهم براي او فرق مي كند! يك پوستي است كه كوبيده شده.
اگر خداي ناكرده كسي در درون خود اسرار علوي را نهادينه نكند، در سينه خود ولايت علي را نپروراند؛ مكتب وحدت بخش علي را، مكتب امنيّت آور علي را، مكتب اقتدار ملّي آور علي را در جان خود تبيين نكند، اين هم طبل گوشتي است كه كوبيده شد؛ دركي ندارد !! اينكه گفت: خواب يك عدّه از عبادت عدّه ديگر بهتر است، براي همين است ! اگر كسي خداي ناكرده با قلمش، با بنان و بيانش صفوف مسلمين را منشقّ كند، با تهمت و غير تهمت،اختلافي ايجاد كند، وحدت ملّي و محلّي را آسيب برساند، امنيّت را آسيب برساند؛ چنين كسي ولايت علي را درست درك نكرده است!
رواج بيكاري و مشاغل كاذب، نتيجه تلخ عدم امنيّت
اگر شما مي بينيد بيكاري زياد است، تورّم زياد است؛ از سوي ديگر مي بينيد سرمايه در مملكت كم نيست، منتها به دنبال كسب كاذبند، عمرها به چك خريدن و چك فروشي صرف مي شود، به ربا دادن و ربا گرفتن صرف مي شود كه همه اين كسب ها؛ كسب هاي كاذب است، براي آن است كه امنيّت احساس نمي شود ! اگر توسعه سياسي، مشاركت مردمي با وحدت ملّي در آغوش امنيّت ملّي باشد؛ همه بركات تأمين است ! آنگاه روشن شده است كه چرا خدا فرمود: كفّار از دين تو نا اميدند !
و زانت حقيقت قرآن و ولايت
درك علي با اين مشخّصات و مؤلّفه ها كار آساني نيست ! يك بياني را ذات أقدس له درباره قرآن كريم دارد، يك بياني را وجود مبارك امير المؤمنين درباره ولايت خود دارد. آن بياني كه خدا درباره قرآن بيان كرد، اين است: لو انزلنا هذا القرآن علي جبل لرايته خاش عاً متصدّ عاً م ن خشيه الله (7)، يعني اگر حقيقت قرآن را ما بر سلسله جبال نازل كنيم، اين كوه متلاشي مي شود.
مشابه همين بيان را امير المؤمنين درباره مرگ حنيف از صحابه وفادار خود ياد كرد. حنيف كه در فراق علي بن أبيطالب رحلت كرد و جان به جان آفرين تسليم كرد؛ وقتي خبر درگذشت اين يار ديرين به آن حضرت رسيد. وجود مبارك امير المؤمنين بعد از شنيدن خبر مرگ او فرمود: لو احبّن ي جبأ لتهافت (8)، يعني اگر كوه،محبّت مرا در جان خود جا بدهد، متلاشي خواهد شد. اين يك معناي متوسطي دارد كه سيّد رضي (ره) در نهج البلاغه آن معناي متوسط را ياد آور شد و آن اين است كه دوستان علي گرفتار آزمون ها و بلاهاي سختند، اين بلاها انسان را متلاشي مي كند ! اين يك معناي متوسطي است كه اين بزرگوار فرمودند، در حدّ خود صحيح. امّا معناي والا و برين اين حديث نوراني آن است كه ولايت من همتاي قرآن است؛ اگر نّي تار أ ف يكم الثّقلين ك تاب الله و ع ترت ي(9)، اگر ولايت انسان كامل همتاي حقيقت قرآن كريم است، اگر قرآن كريم بر كوه نازل بشود، كوه توان تحمّل قرآن و وحي را ندارد ؛ ولايت علوي هم به شرح ايضاً! اگر لو انزلنا هذا القرآن علي جبل لرايته خاش عاً مت صدّ عاً م ن خشيه الله، لو احبّني جبأ لتهافت هم به شرح ايضاً. اين ولايت دركش مثل درك مطالب قرآن كريم است. كار آساني نيست كه يك انساني ملكوتي باشد !
بيان امام حسين (ع) درباره راز قيام خويش
جابر بن عبد الله انصاري به وجود مبارك ابي عبدالله عرض كرد: شما كه مي بينيد حجاز آشوب است، عراق آشوب است، شام در بستر تحوّل است؛ شما دست به يك قيامي زديد كه آينده اش نامعلوم است، كشتار و اسارت را به همراه دارد، چرا اين كار را مي كنيد؟ وجود مبارك ابي عبد الله به جابر بن عبد الله انصاري فرمود: مي خواهي راز و رمز نهضتم را ببيني؟ فرمود: برادرم حسن بن علي با اين راز و رمز قيام كرد، من هم به اين راز و رمز قيام مي كنم؛ بيا و بنگر ! آسمانها را ديد كه مفتّحأ لهم الابواب (10)، اسرار غيبي را ديد، فرمان الهي و ملكوتي را ديد كه برنامه علي بن أبيطالب اين است، برنامه حسن بن علي اين است، برنامه حسين بن علي (عليهم السلام) اين است؛ همه را وجود مبارك ابي عبدالله نشان جابر داد.
فرمود: مي خواهي جاي دشمنان و معاندان و مخالفان و محاربان ما را ببيني؛ اشاره كرد به چهره زمين، زمين باز شد، گودال هائي از جهنّم را ديد، امويان را، مروانيان را در آنجا سوزان يافت؛ گفت: اين زميني كه زير پاي ماست،اين سپهري كه بالاي سر ماست، گاهي مي تواند مظهر ملكوت باشد؛ باطن را نشان مي دهد، ظاهر بسته است، باطن بسته به ظاهر است؛ آن حقيقت در ظاهر،مشهود و مكشوف نيست. اينها كساني اند كه نه تنها خود اهل ملكوتند، بلكه توان آن را دارند كه ديگران را هم ملكوتي كنند؛ نظير مقام طيّ الأرض كه گاهي خود انسان طيّ الأرض دارد، از مدينه به مكه در طرفه العين سفر مي كند. گاهي كسي را هم به همراه مي برد، گاهي بدون اينكه برود كسي را مي برد؛ نظير آنكه كسي بدون اينكه از فلسطين به يمن برود، تخت يمن را به حضور سليمان در فلسطين منتقل كرد: ا نّي آتيك به قبل ان يرتدّ ا ل يك طرفك (11). حسين بن علي يك چنين مقامي دارد !
همتايي امامت با حقيقت قرآن كريم
درك اين، مثل درك قرآن كريم كار دشواري است. پس لو احبّني جبأ لتهافت؛ اگر كوه بخواهد حقيقت ولايت اينها را تحمّل كند، متلاشي مي شود؛ مثل اينكه كوه اگر بخواهد حقيقت قرآن را تحمّل كند، متلاشي مي شود؛ اين يك گوشه از عظمت اينكه چرا خداي سبحان، ولايت را كمال دين و تمام نعمت و باعث رضاي اسلام قرار داد از يك سو و خود علي بن أبيطالب ولايت خود را قطب آسياي خلافت قرار داد از سوي ديگر: و هو يعلم انّ محلّي م نها محلّ القطب م ن الرّحي (12).
گاهي هم مي بينيد خداي سبحان مي فرمايد: اين عهد امامت به ظالمين نمي رسد، لا ينال عهد ي الظّال مين (13)؛ گاهي هم درباره قرآن مي گويد: ا نّه ل قرآأ كريم. ف ي ك تاب مكنون. لا يمسّه لا المطهّرون (14). تعبيري كه درباره قرآن دارد، با تعبيري كه درباره ولايت و امامت دارد همسان و همتاي هم است. درباره قرآن فرمود: اين كتابي است كه نا پاكان به آن دسترسي ندارند. درباره امامت فرمود: اين مقام والا و بريني است كه به نا پاكان نمي رسد: لا ينال عهد ي الظّال مين،فرمود: عهد من به ظالمين نمي رسد، يعني امامت به تبهكاران نمي رسد. درباره قرآن فرمود: دست تبهكاران به قرآن نمي رسد. نه قرآن در دسترس تبهكاران است، نه امامت و ولايت به تبهكاران مي رسد؛ اين امر، همساني و همتائي امامت و حقيقت قرآن را تفهيم مي كند. اگر قرآن باشد و اگر ولايت باشد؛ قهراً وحدت و امنيّت ملّي برقرار است، قهراً بيگانه طمع نمي كند؛ ولي شرط اوّل آن است كه اصول ارزشي و مسائل اعتقادي و معارف مكتبي هيچ گونه آسيب نبيند.
بيانات معظم له در جمع اقشار مختلف مردم آمل
حسينيه هدايت آمل ـ 23/ 1/ 1379
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1و2) سوره مائده/ آيه 3
(3) روم/ 41
(4) بقره/ 251
(5) حج/ 40
(6) ر. ك: نهج البلاغه/ خ 27
(7) حشر/ 21
(8) نهج البلاغه/ حكمت 111
(9) وسائل الشيعه/ 27/ 34
(10) ص/ 50
(11) نمل/ 40
(12) نهج البلاغه/ خ 3
(13) بقره/ 124
(14) واقعه/ 77 ـ 79
 


چگونه عاقبت به خير شويم؟

رضا شريفي
نويسنده در اين مطلب با مراجعه به آموزه هاي قرآني، مساله عاقبت به خيري را واكاوي كرده و جايگاه، عوامل و نشانه هاي آن را تبيين كرده است.
عاقبت به خيري يا نيل به فلاح و رستگاري
يكي از دعاهايي كه رهبران، عالمان و عارفان اسلامي همواره بر دل و جان دارند، عاقبت به خيري است. هر چند در آيات قرآني چنين دعايي نيست و هيچ يك از آيات به اين مساله اشاره اي ندارد و هيچ پيامبري از خداوند عاقبت به خيري نخواسته است، اما در آيات قرآني يكي از دعاها و خواسته هاي پيامبران(ع) خير است و حضرت موسي(ع) در زمان فرار از دست فرعون در اوج واماندگي و نداري اش از خداوند خير مي خواهد و مي فرمايد: رب اني لما انزلت الي من خير فقير؛ پروردگارا! من واقعاً نيازمند خيري هستم كه برايم فرو مي فرستي.(قصص، آيه 24)
البته اينگونه نيست كه مفهوم عاقبت به خيري در قرآن بيان نشده باشد. آيات بسياري داريم كه به مساله عاقبت به خيري اشاره مي كند. از جمله اين آيات آياتي است كه پيامبران از خداوند مرگ در حالت اسلام درخواست مي كنند. حضرت يوسف(ع) مي فرمايد: تو به من دولت دادي و از تعبير خوابها به من آموختي. اي پديدآورنده آسمانها و زمين، تنها تو در دنيا و آخرت مولاي مني، مرا مسلمان بميران و مرا به شايستگان ملحق فرما. (يوسف، آيه 101)
حضرت ابراهيم(ع) و نيز حضرت يعقوب(ع) در ضمن سفارش و وصيت نامه خود به فرزندانشان مي فرمايند كه مرگشان در حالت اسلام باشد. خداوند در اين باره گزارش مي كند كه: ابراهيم به فرزندان خود وصيت كرد كه در برابر خدا تسليم شوند و يعقوب، به فرزندان خود گفت: اي فرزندان من، خدا براي شما اين دين را برگزيده است، مباد بميريد بي آنكه بدان گردن نهاده باشيد (بقره، آيه 132)
خداوند از مومنان مي خواهد كه در حالتي به استقبال مرگ بروند كه مسلمان باشند: يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله حق تقاته ولاتموتن الا و أنتم مسلمون؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خدا آن گونه كه حق پروا كردن از اوست، پروا كنيد و زينهار، جز مسلمان نميريد. (آل عمران، آيه 102)
با نگاهي به سخنان اميرمومنان علي(ع) و واكنش هاي آن حضرت(ع) نسبت به شهادت خويش به دست عبدالرحمن بن ملجم مرادي اين معنا به دست مي آيد كه عاقبت به خيري چيزي جز همان فلاح و فوز و رستگاري نيست كه با مرگ در حالت اسلام و دين داري و يا شهادت در راه خدا همراه است.
در روايت است كه رسول گرامي اسلام(ص) در استقبال ماه مبارك رمضان خطبه اي ايراد فرمودند. وقتي خطبه رسول خدا(ص) به اتمام رسيد، اميرمؤمنان(ع) سؤال كردند: «ما افضل الاعمال في هذا الشهر؟ برترين عمل ها در اين ماه چيست؟»
پيامبر(ص) فرمودند: الورع عن محارم الله؛ خويشتن داري از محرمات خدا. آنگاه به سختي گريستند. اميرالمؤمنين(ع) سبب گريه را پرسيدند. پيامبر(ص) فرمودند: گريه ام بدين سبب است كه تو در اين ماه كشته خواهي شد. اميرمؤمنان(ع) بي درنگ پرسيدند: افي سلامه من ديني؛ آيا دين خود را به سلامت به درخواهم برد؟ رسول گرامي(ص) فرمودند: في سلامه من دينك؛ در سلامت از دين هستي. (بحارالانوار، ج82، ص 55، ح 22؛ و نيز ج 43، ص 833)
اميرمؤمنان علي(ع) هنگامي كه به دست ابن ملجم به شهادت رسيد، پس از ضربتي كه بر فرق مبارك ايشان فرود آمد، در محراب مسجد كوفه فرمودند: فزت و رب الكعبه؛ به پروردگار كعبه سوگند رستگار شدم.
از دو روايت اين معنا به دست مي آيد كه سلامت دين و شهادت در راه خدا همان رستگاري و فلاح است. پس مومنان و اهل اسلام همواره در انديشه عاقبت به خيري و مرگ در حالت اسلام و تسليم به خدا هستند. از اين رو مي توان گفت كه حقيقت عاقبت به خيري كه مفهوم آن در آيات بسياري آمده، همان فلاح و رستگاري و فوزي است كه در آيات ديگر بيان شده است.
از همين جا مي توان جايگاه عاقبت به خيري را به عنوان يك دعا و نيايش و درخواست از خداوند دانست؛ زيرا انسان مسلمان و مومن مي داند كه دنيا تنها مقدمه اي براي آخرتي است كه ابدي بوده و مرگ دروازه اي به آن جهان ابدي است. پس تمام خواسته اش آن است كه به سلامت از اين دنيا بيرون رود و اين سلامت در دين با تسليم در برابر خدا معنا مي شود كه همان رستگاري و خوشبختي و سعادت ابدي انسان است.
عاقبت به خيري دعايي است كه همگان خواهان آن هستند. حجت الاسلام والمسلمين محسن قرائتي نقل مي كند كه: دوست عزيزي داشتيم رئيس سازمان تبليغات تهران بود به نام آقاي محمدخاني. ايشان مي گفت: يكبار در حرم امام رضا سه تا آيت الله را سه گوشه ديدم. آيت الله فلسفي، آيت الله مرواريد، آيت الله ميرزا جواد آقاي تهراني كه هر سه به رحمت خدا رفتند. مي گفت: به دل من افتاد كه بروم نزد سه آيت الله و بگويم: شما هر سه، هشتاد سال است آيت الله هستيد، در علم و تقوا بوديد. اگر يك دعاي مستجاب داشته باشي، چه مي خواهي؟ مي گفت: در جمعيت رفتم نزد آيت الله مرواريد، گفت: مي گويم: خدا عاقبت مرا به خير كند. نزد آقاي فلسفي رفتم، او همين را گفت. نزد آقاي تهراني كه رفتم او هم همين را گفت. ما اين كلمه از ايشان در ذهنمان بود. روزهاي آخر عمر آيت الله العظمي گلپايگاني، خدمت ايشان رسيدم، گفتم: شما يك مرجع تقليد هشتاد، نود ساله هستي. اگر يك دعاي مستجاب مزد مرجعيت تو باشد، بگويند: يك دعاي مستجاب داري، چه مي گويي؟ آيت الله العظمي گلپايگاني گفت: دعا مي كنم خدا عاقبت مرا بخير كند.
عوامل عاقبت به خيري
عاقبت به خيري اينگونه نيست كه به سادگي به دست بيايد، چرا كه اين انسان است كه خودش وضعيت و سرنوشت خودش را براي آخرت تعيين و مشخص مي كند؛ زيرا آنچه در قيامت مي بيند همه همان اعمال او در دنياست؛ در حقيقت در هنگام مرگ كه كشف الغطاء مي شود و انسان ها با وضعيت اخروي خود مواجه مي شوند (ق، آيه22) همه نيات و اعمال خودش را به شكل متمثل يا متجسم مي بينند؛ چرا كه خود انسان اخروي، سازه خود انسان دنيوي است و بهشت و دوزخ، چيزي جز اعمال آدمي نيست؛ البته با اين تفاوت كه خداوند دوزخ را عين اعمال آدمي در دنيا قرار داده و از همين رو از آن به جزاء وفاق ياد مي كند (شوري، آيه04؛ نباء، آيه62) چرا كه خداوند حتي يك ذره نسبت به كسي ظلم نمي كند (نساء، آيات04 و 94 و 421؛ كهف، آيه94 و آيات ديگر)؛ اما بهشت افزون بر اعمال خود انسان، بيشتر نتيجه تفضل الهي و بخشش و عطاياي اوست. به اين معنا كه خداوند به بندگان خوب خود بيش از آنچه لياقت دارند از روي فضل چيزهايي را در بهشت قرار مي دهد كه نتيجه و عين عمل آنها نيست. (انعام، آيه061؛ نمل، آيه98؛ يونس، آيه62؛ و آيات ديگر)
به هر حال، اين خود انسان است كه خودش را براي ابديت در اين دنيا مي سازد و خودش در آخرت سازه خودش است؛ چنانكه دوزخ او عين نيات و اعمال اوست. به عبارت ديگر انسان آخرت و ابديت خود را به دست خود در اين دنيا مي سازد و رقم مي زند.
پس مهمترين عامل در عاقبت به خيري، خود انسان و نيات و اعمال اوست. سبكي كه انسان براي خود انتخاب مي كند و مبتني بر فلسفه، بينش و نگرش، هستي شناسي، جهان بيني و مانند آن است، همان چيزي است كه وضعيت اخروي او را مشخص مي كند و اصولا انسان ها براساس شخصيتي كه خودشان را بر پايه آن ساخته اند، عمل مي كنند. (اسراء، آيه48)
از آياتي كه به مسئله فلاح و رستگاري انسان در دنيا و آخرت اشاره دارد، اين معنا به دست مي آيد كه مهم ترين عوامل در رستگاري، همان فلسفه اي است كه سبك زندگي آدمي را مي سازد. از اين رو به مسئله هستي شناسي، جهان بيني و ايدئولوژي اشاره دارد كه انسان بر اساس آن، زندگي خود را سامان مي دهد. ايمان به خدا و آخرت و همچنين ايمان به هدايت الهي به سبب ربوبيت خداوندي و حكمت او از جمله اين اصول اساسي در فلسفه زندگي است كه انسان را رستگار مي كند قرآن در آغاز سوره مومنون، اصولي را به عنوان عوامل رستگاري بيان كرده كه شامل فلسفه و سبك زندگي است. پس از بيان بينش ها و نگرش ها به نيات و اعمال خوب و بد اشاره مي كند كه رستگاري را سبب مي شود. بخش عمده اي از اين ايمان شامل مراعات تقوا و اجتناب از هر ناپسند و بد و زشت عقلاني و شرعي است. البته تنها در اين سوره به اين مسايل اشاره نشده بلكه در سوره هاي ديگر از جمله آيات نخست سوره بقره نيز علل رستگاري و فلاح بيان شده كه شامل عقايد و اعمال است.
اگر بخواهيم به كليات و جزئيات اينها اشاره كنيم بايد همه آيات قرآني را بيان كنيم كه بيانگر راه راست از راه باطل و گمراهي است؛ يعني همه آموزه هايي كه به عنوان اسلام مطرح است و موجب مي شود تا آدمي در راه راست قرار گيرد و از نعمت هاي الهي چون پيامبران برخوردار شود (سوره حمد)
پس لازم است همه عمر را چنان زندگي كنيم كه اسلام از ما خواسته است؛ يعني سبك زندگي خود را بايد اسلامي قرار دهيم و چنانكه خداوند خواسته و هدايت كرده، عمل كنيم.
اينكه در برخي از روايات آمده كه انسان در روز قيامت بايد پاسخ گوي همه لحظات زندگي خود در دنيا باشد همين معنا را اثبات مي كند؛ چرا كه هر دمي كه از عمر ما مي گذرد ما نقاطي از تصوير زندگي آينده خود را نقاشي و ترسيم مي كنيم. هر نيت و كار ما يك نقطه سفيد و سياه در سازه اي است كه در آخرت به شكل كامل به ما نشان داده مي شود؛ چرا كه ما خودمان سازه و شاكله اصلي خودمان را مي سازيم و اين شخصيت در آخرت تجسم مي يابد. بر همين اساس پيامبر(ص) مي فرمايد: لا تزول قدما عبد يوم القيامه حتي يسال عن اربع عن عمره فيما افناه و عن شبابه فيما ابلاه و عن ماله من اين اكتسبه و فيما انفقه و عن حبنا اهل البيت؛ انسان، در روز قيامت، قدم از قدم برنمي دارد، مگر آنكه از چهار چيز پرسيده مي شود: از عمرش كه چگونه گذرانده است، از جواني اش كه چگونه سپري كرده، از ثروتش كه از كجا به دست آورده و چگونه خرج كرده است و از دوستي ما اهل بيت. (خصال، ص352، حديث521)
اين بدان معناست كه هر آنچه مي كنيم اثرش درحال و آينده ما بروز و ظهور مي كند و آخرت ما چيزي جز همين دنياي ما نيست كه خودمان همه كاره آن هستيم.
پيامبر گرامي(ص) عاقبت به خيري را در همان نيات و اعمال ما مي داند و مي فرمايد خوشا به سعادت كسي كه عمرش طولاني و كردارش خوب باشد. چنين كسي عاقبتش خوب است؛ زيرا پروردگارش از او راضي است. و واي بركسي كه عمرش طولاني و كردارش بد باشد. چنين كسي عاقبتش بد است؛ چرا كه پروردگارش از او ناراضي است. (بحارالانوار، ج96، ص004، حديث59)
پس بايد هر لحظه از عمر خود را بسيار عزيز و گران و گرامي بداريم و بيهوده آن را برباد ندهيم؛ چراكه همه آينده ما در گرو حال و كارهايي است كه در دنيا انجام مي دهيم. پس اگر برنامه ريزي ما براساس آيين و سنت الهي و دين اسلام باشد و بر سلامت از دين باشيم، در آخرت نيز از دوزخ به سلامت دور خواهيم بود و زندگي سعادتمند و رستگاري و خوشبختي ابدي را براي خود رقم مي زنيم. امام صادق(ع) مي فرمايد كه قدر عمر خودتان را بدانيد و آن را بيهوده هدر ندهيد. ايشان مي فرمايد: اگر از عمرت دو روز مهلت داده شدي، يك روز آن را براي ادب خود قرار ده تا از آن براي روز مردنت كمك بگيري. به امام گفته شد: اين كمك گرفتن چگونه است؟ فرمودند: به اينكه آنچه را از خود برجا مي گذاري، خوب برنامه ريزي كني و از روي حكمت كاري را محكم و متقن انجام دهي. (كافي ج8، ص051، حديث231)
نشانه هاي عاقبت به خيري
باتوجه به مطالب پيشين معلوم مي شود كه عاقبت به خيري در دست ماست و اينكه مي توان از حال نسبت به عاقبت به خيري خود سخن بگوييم؛ چرا كه نشانه هاي آن در اعمال ما مشاهده مي شود؛ زيرا ما شخصيت خودمان را در طول عمر مي سازيم و كارهاي ما براساس نيت و شخصيت ماست و اگر چيز خوب يابد انجام مي دهيم به سبب شخصيتي است كه داريم و آن شخصيت باطني،خودش را درعمل نشان مي دهد.
پس اگركاري را انجام داديم كه موجب آرامش ماست و هيچ اضطراب و دلهره در ما نيست بايد به خودمان اميدوار باشيم، چرا كه كار بد و زشت براي انساني كه فطرت سالم داشته باشد و در مسير سلامت گام برمي دارد و قلب سليم دارد، نفرت انگيز است و وجدان و فطرت او از آن ناراحت و گريزان بوده و اگر به هر دليل دروني و بيروني آن را انجام داد، آرامش خود را از دست مي دهد و دچار اضطراب مي گردد. البته چنانكه گفته شد اين براي كساني است كه از قلب سليم برخوردار بوده و فطرت سالم خود را با گناه از بين نبرده باشند.
چنين افرادي همچنان كه در آخرت به آرامش مطلق و ابدي مي رسند در همين دنيا به سبب پرهيزگاري و اجتناب از هر زشت و بد و گناه، در آرامش هستند. ( يونس، آيات 26 و 46؛ زمر، آيه 16)
اين افراد در دنيا وآخرت احساس امنيت مي كنند و خود را در پناه خدا دانسته و از دوزخ و مشكلات آن ايمن هستند و گرفتاري و رنجي ندارند كه امنيت و آرامش روحي و جسمي ايشان را سلب كند. ( دخان، آيات 15 و 75)
آرامش و امنيتي كه آنان احساس مي كنند از آن روست كه خود را در پناه خدا مي يابند و خداوند نيز ايشان را به كمك هاي خاص تاييد مي كند و امداد غيبي نصيب آنها مي شود و فرشتگاني در خدمت آنان خواهند بود. (مجادله، آيه 22)
مهم ترين عامل در عاقبت به خيري همان تقواي كامل داشتن است. از اين رو خداوند در آيه 201 سوره آل عمران از حق تقاته يعني تقواي كامل سخن مي گويد و آن را زمينه ساز عاقبت به خيري و مرگ در سلامت دين مي داند. بنابراين، يكي از نشانه هاي عاقبت به خيري در هر انساني اين است كه اهل تقوا باشد و از هرگونه بدي زشتي و گناه پرهيز كند و از آن منزجر باشد. ( زمر، آيه 16؛ غافر، آيه 9)
از ديگر نشانه هاي عاقبت به خيري دست يابي شخص به مقام رضاست. به اينكه به هرچه خداوند داد راضي و خشنود باشد او را در هرحال شاكر و سپاسگزار باشد؛ چرا كه مقام رضا، به اين معناست كه از نظر ايماني، شخص در چنان حالتي است كه همه چيز را برپايه ربوبيت و پروردگاري خداوندي مي بيند كه حكيم است و هرچه نصيب و بهره او مي كند، از روي حكمتي است.(مائده، آيه 911؛ توبه، آيه 001؛ مجادله، آيه 22)
خوف و خشيت در كنار اميد به فضل الهي از ديگر نشانه هاي انساني است كه عاقبت به خير خواهد شد؛ چرا كه چنين شخصي هرگز به كار خود خشنود نيست و از مقام عظمت و جلال الهي هراسان و ترسان است و از جلال خداوند به جمال او پناه مي برد و از غضب خداوند به سمت رحمت او مي رود و هميشه خوف و رجا در دل او زنده است. پس به كارهاي خويش خشنود نيست و از دوزخ و جلال الهي مي هراسد و خشيت مي ورزد. (انسان،آيات 8تا 41 و آيات ديگر)
به هرحال، انساني كه عاقبت به خير مي شود خود سبك زندگي اش را چنان سامان مي دهد كه برمدار اسلام باشد تا در نهايت براسلام از دنيا برود و تسليم حق باشد. با اين همه انسان بايد همواره بداند كه او درحال آزمون و فتنه و بلاست (عنكبوت، آيه 2) و هر كه مقرب تر است بيش تر در معرض آزمون هاي سخت تر و بيش تر الهي است (بقره، آيه 421)، پس بايد بيشتر دست به دعا باشد و از خداوند بخواهد كه توفيق عاقبت به خيري را از وي سلب نكند؛ چرا كه دنيا خود دوزخي است كه عبور از آن به سلامت، تنها با ايمان و اعمال صالح و دعوت ديگران به آن است. (سوره عصر)
باشد كه همواره با انتخاب سبك زندگي اسلامي و انجام آموزه هاي هدايتي اسلام در مسير سلامت گام برداشته و به سلامت اسلام وارد آخرت شويم و فلاح و رستگاري ابدي را براي خود رقم بزنيم و فرياد فزت و رب الكعبه در هنگام مرگ برآوريم و شادان و مسرور در ابديت حركت كنيم.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14