(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 14  آبان  1391 - شماره 20348

نگاهي به دفتر شعر «قبله مايل به تو» اثر سيد حميدرضا برقعي
شعر هيئت
ادبيات ديني در گفت و گو با محمدرضا سنگري (بخش پاياني)
قرآن ز بر بخوانيد با چهارده روايت...


نگاهي به دفتر شعر «قبله مايل به تو» اثر سيد حميدرضا برقعي

شعر هيئت

حامد اهور
از وقتي خودم را در آيينه شعرولايي و معاشقه ها و مويه هاي ولايي يافته ام عمري كوتاه ميگذرد و از آنهمه اين را دانسته ام كه اينجا «حرمت» دارد و اين حرمت همان حس شرم گونه اي است كه نمي گذارد آنچنان كه به ديگران مي نگريم، به اين خانه و خانواده بنگريم.
نگارنده به هر مناسبت، گفته و نوشته است كه حريم و حرمت، همان ظريفه اي است كه سبب شده سرايندگان و گويندگان و خوانندگان، در طي قرون و اعصار عليرغم فهم و انكشاف و ادراك، و باز هم علي رغم اشراف دقيق تاريخي و دسترسي به منابع و توجه و تفكر و تفحص و تلمذ مقاتل و كتب اصيل سيره، از ذكر مقاطعي از تاريخ اهل بيت عليهم السلام جدا و به روشني اعراض كرده و اين بخشها را به حرمت خاندان ارجمند رسالت نگفته و نسروده و نخوانده بگذارند و بگذرند. گاهي از آن به پرانتزهايي تعبير كرده كه به عمد و خواسته و آگاهانه توسط متكلمين و مقتل نويسان و خطبا و شعرا مغفول گذارده شده كه مبادا پرداختن به آن گوشه ها، هتك حرمتي و اسائه به ساحتي در آستان معصومين عليهم السلام به حساب آيد.
آفتي كه امروز به وضوح دامنگير برخي جوانان و بعضا ميانسالان آييني سراشده همانا دست بردن به آتش اين مرزها و خط قرمزهاي خطرناك است و بدتر از آن اينكه شاعران جوان وقتي به اين مضامين به اصطلاح بكر و تازه! برمي خورند به گمان اينكه كشفي فوق العاده و شاعرانه كرده اند؛ به سرعت، دست به تنظيم شتابزده و نارس اين مضامين زده و يكباره آنها را در چندين شعر در قالبها و مناسبت هاي گوناگون به كار مي برندو از آنجا كه يا اصولا اعتقادي به نقد و كسب نظر از بزرگان و دوستان ندارند و يا به علت مصرف زياد اشعار در محدوده زماني كوتاه، مجالي براي نقد و نظر نيست! به سرعت شعر را منتشر كرده و خشنود از اينكه مضموني ناب! را به خدمت اهل بيت عليهم السلام درآورده و بر غناي شعر ولايي افزوده اند، نفس راحتي مي كشند و شايد سجده شكري هم به جاي آورند.
اينجاست كه قدر شاعران جواني كه اندازه گليم خدمتگزاري را بسي پيش تر از دست يازيدن به شعر تلمذ كرده اند دانسته و روشن مي شود و الحق بايد اذغان كرد كه سيدحميدرضا برقعي يكي از آنهاست.
اهل شعر، حميد برقعي را بيشتر با نخستين دفتر شعرش يعني «طوفان واژه ها» و شايد پيشتر از آن با شعر «طوفان واژه ها» و شعرخواني در محضر مقام معظم رهبري مي شناسند. شعري كه خيلي از دوستان اديب، آن را مقدمه اي بر نوع جديدي از حضور شاعر در شعر، در قالبي گيرا و آن هم در قواره شعر ولايي مي دانند و بسامد اثر آن را مي توان از استقبالهاي گوناگون و ريز و درشت از اين شعر ره گرفت.
بي مقدمه و صادقانه حقيقت اين است كه از سالها پيش تمايزي آشكار بين شعر هيئت و مفهوم شعر آييني به معناي عام حس مي كردم، آنچنان كه اين دغدغه را تقريبا با هر دوست همراه و استاد اديب كه دست داد گفتم و نكته بسيار شنيدم. هرچند در اين عقيده - كه شايد به زعم بسياري از خوانندگان عزيز حتي بديهي بنمايد- تنها نبودم، اما به نظر مي رسد كمتر به حقيقت اين تفاوت توجه شده و به خاطرش مطلبي نگاشته شده است. علت آن هم شايد اين بوده كه از نگاه بسياري، شعر هيئت همان شعر آييني است و يا اگر هم نيست چندان تفاوت و يا حتي شايد چندان قدري ندارد كه به خاطرش قلمي فرسوده شود.
در طي اين مدت بر آن بودم تا تدويني از معناي شعر هيئت در ذهن صورت دهم. بدين صورت كه اگر آيين سوگواري تشيع را مبدع سنتهاي گوناگون ريز و درشت بدانيم و اگر بپذيريم كه شيوه اي از خواندن كه موسيقي كلام را به كيفيتي خاص بكار مي گيرد و گونه اي از ناله و مويه را چاشني مي كند و با تهيه تكيه كلامها و نشانه هاي آشنا كه در طي ساليان سال مدون شده و به كسوت «نشانه هاي گفتاري» درآمده اند، بصورتي ويژه به خدمت مرثيه خواني يا شادخواني درآمده، مداحي نام گرفته و اجراكننده آن را مداح مي خوانند، بنظر مي درسد يكي از اين سنت ها مي تواند سرايش شعرهايي براي هيئت و باعنوان «شعر هيئت» و توسط شاعري برخاسته از هيئت با عنوان «شاعر هيئتي» باشد.
حقيقت اين است كه هركس در موقعيت اداي احترام به محبوب، هر هنري كه دارد را به كار مي بندد و شاعر هم شعر مي سرايد و بنظر مي رسد حميد برقعي- البته به معنايي كه فوقا آمد- شاعر هيئت است.
با اين مقدمه نسبتا مفصل بايد بگوييم در يك اظهارنظر كلي به نظر مي رسد «قبله مايل به تو» را بايد امتداد «طوفان واژه ها» دانست. قبله مايل به تو اگر فرودي در شعر برقعي نباشد حداكثر در سطح طوفان واژه ها قد برافراشته و در كل، تصوير بيشتري از شعر او به دست نمي دهد.
شايد دغدغه هاي حميد برقعي در طوفان واژه ها و قبله مايل به تو فضايي مناسب را براي بررسي ويژگي هاي آنچه «شعر هيئت» ناميديم، فراهم كند8.
در فهرستي كوتاه، مي توان برخي خصوصيات شعر هيئت و شعر سيدحميدرضا برقعي را اينچنين برشمرد:
1- غلبه فضاي هيئت بر شعر
از آنجا كه شاعر شعر هيئت مهم ترين كاركرد شعر خود را قابليت بهره دهي در مراسم و مجالس سوگ و سرور اهل بيت عليهم السلام مي داند در نتيجه در ناخودآگاه شاعرانه نيم نگاهي به رسم سوگواري و مديحه خواني دارد. براي شاعر هيئت، تاثير شعر در جان مخاطب به گونه اي كه انتظار حقيقي او را از شعر برآورد اهميتي بسزا دارد، بنابراين مي كوشد تا با موج شور و اشك هيئت همراه شود و شايد از اين حيث واجد بزرگ ترين تفاوت با شعر شاعر غيرهيئتي- حتي از قسم آييني- است. اينجا هرچند عنان حدود روضه و فضا و حماسه و مرثيه در دست شاعر است اما غلبه فضاي هيئت بر شاعر انكارناپذير است تا جايي كه گاهي دل از دست مي دهد و به قول شعراي هيئتي به وادي احساس درمي افتد و از اصول شعر فاصله مي گيرد. اين اتفاق اگرچه شايد نشان از احساس زلال شاعر باشد اما به ضعف شعر مي انجامد كه حتما پسنديده نيست. لذا شاعر هيئتي هم بايد مانند مداح، آنگاه كه به موقعيت مدح و مرثيه درمي آيد آنچنان بر عواطف و احساسات خود غالب باشد كه نگذارد غلبه عواطف، شعر او را از حيث فني و مضموني معيوب و در نتيجه از حيز شعريت و ماندگاري در عرصه ادبيات ولايي خارج كند.
اي كاش در اين بيت بسوزم كه شنيدم
مي سوخت حريم دل مولا چه حريمي/ شعر ششم
و يا:
عالم همه مبهوت تماشاي حسين است
هرچند حسين است تو را گرم تماشا / شعر هجدهم
2- روايت
به نظر مي رسد در بسياري موارد، شعر هيئت قطع نظر از قالب و شيوه هاي بيان، ناگزير از روايت است. تكيه به مقاتل و سيره و بالاتر از آن هدف از سرايش و انتظاري كه همه از جمله خود شاعر از شعر هيئتي دارند، در نهايت به نوعي روايتگري و روايت محوري مي انجامد. شايد بتوان گفت كه شعر به معناي اعم نوعي روايت است اما منظور نگارنده، روايت به معناي خاص است. روايت حكايت غم و شادي و حتي اشعار مهدوي و مناجاتي، چون رشته تسبيحي ابيات و اشارات را آنچنان به نظم مي آورد كه ناخودآگاه مخاطب را در سيري از ابتدا تا انتها و ختم شعر با شاعر همراه كند و اين در اشعار هيئتي مرثيه و مدح نمود بيشتري دارد. نكته ديگر اينكه مخاطب با روايت بيگانه نيست و سير آنرا تا به انجام خوب مي شناسد بنابراين به نظر مي رسد شاعر و مستمع هر دو منتظر روايتگري شعر هستند. بايد اشاره كرد كه تكيه بر سير روايي- بسته به تدبير و هنرنمايي شاعر- حسب مورد، مي تواند نقطه قوت يا ضعف شعر هيئتي باشد.
شعر سيزدهم قبله مايل به تو، نمونه اي خوب براي اين مورد است.
3- جامعيت
شعر هيئت در عين پرمغزي بايد روان و سهل الفهم باشد و در عين شاعرانگي پاسخگوي طبع تشنه مستمع منتظر. لذا سرودن شعر هيئت، اصولا كار چندان ساده اي نيست زيرا شاعر هيئتي بايد علاوه بر شاعري- كه همانا مجموعه فنون سرودن شعر است- تا حد امكان بر مقتل، تاريخ و وقايع زندگي و مقاتل اهل بيت عليهم السلام اشراف داشته باشد و از آنها بجا بهره بگيرد:
تسبيح دلم پاره شد آندم كه شنيدم
با دست خودش داده اناري به يتيمي/ شعر ششم
يا:
آن امامي كه روز عاشورا
از لب قاسمش عسل مي ريخت/ شعر هفتم
و يا:
كودكي هايتان بزرگي بود
در همان كودكي امام شدي/ شعر شانزدهم
و يا:
غرق خون هستي و برخاسته آه از بابا
آه لب واكن و انگور بخواه از بابا/ شعر بيست و يكم
يا:
به خدا با خداتر از موسي
بي عصا مي گذشتي از دريا/ شعر شانزدهم
و يا:
خبر دارم كه سر از دير نصراني درآوردي
و عيسي را به آيين مسلماني درآوردي/ شعر بيست و دوم
- از نيازهاي هيئت و مستمع هيئتي (اعم از احساسي و معرفتي) آگاه باشد و در پاسخگويي به اين نيازها اصرار ورزد و با موج عشق زلال او همراه گردد:
لحظه مرگ چشم در راهم
از تو حسن ختام مي خواهم/ غزل سوم
يا:
آي مردم تمام هستي ما
در همين خاك، پشت پنجره هاست/ شعر چهاردهم
- حتي الامكان به متن آيات كلام الله مجيد و روايات حضرات معصومين عليهم السلام و حكايات مشهوره موثق در كتب و بين علماء و متدينين اشراف داشته باشد و از آنها بجا بهره برداري كند:
نهفته راز «اذا زلزلت» به چشمانت
اگر اشاره كني كائنات مي لرزد/ شعر پنجم
يا:
كاش مانند يار صادقتان
بي امان در تنور مي رفتم/ شعر چهاردهم
و يا:
مني كه باز برآنم كه دعبلانه برايت
غزل ترانه بخوانم در آرزوي عبايت/ شعر پانزدهم
و يا:
در هوا تيغ دو دم نعره هوهو مي زد
نعره حيدري «اين تفروا» مي زد/ شعر بيست و چهارم
- به اصطلاحات، عبارات و حكايات رايج در هيئت كه براي مستمعين آشناست توجه كند و از آنها بجا استفاده كند:
غروب جمعه كنار ضريح روي لبم
به جاي شعر، دعاي سمات مي لرزد/ شعر پنجم
و يا:
از گوشه ي شش گوشه دلم با تو سفر كرد
ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا/ شعر هجدهم
و يا:
رفتي از خويش كه از خويش به وحدت برسي
پسرم چند قدم مانده به بعثت برسي/ شعر بيست و يكم
- نوع اشعار شعراي برجسته هيئتي گذشته و معاصر و همچنين ابيات مشهور و قابل استفاده در تعميق اشارات در هيئت و مجالس اهل بيت عليهم السلام را بشناسد، بداند و به كار گيرد. البته آنچه نگاشته شد تنها بخشي از نيازهاي شاعر هيئتي است و مي توان به آنها آشنايي با ادبيات عرفاني و اصلاحات رايج آن، آشنايي با خصوصيات اصحاب و ياران و يا دشمنان و قاتلان اهل بيت عليهم السلام، نمادهاي گذشته و حال عزاداريها، شيوه هاي اقامه عزا در اقوام و مناطق گوناگون عالم و بسياري موارد ديگر را نيز افزود كه پرداختن به همه آنها علاوه بر اينكه فراتر از حوصله اين نوشتار است، از عهده نگارنده نيز خارج است و تحقيق و تفحصي جامع مي طلبد.
«هزار نكته باريك تر ز مو اينجاست»
بدون عشق تو بي شك صراط مي لرزد/ شعر پنجم
يا:
«چون چشم تو دل مي برد از گوشه نشينان»
شد گوشه شش گوشه براي تو مهيا
- و...
همه آنچه گفته شد و بسياري موارد ديگر از نياز به ايجاد جامعيتي خاص در شاعر و شعر هيئت حكايت دارد.
4- اشاره
شعر با اشاره بيگانه نيست اما شعر هيئتي زبان اشاره را بسيار مي پسندد. از آنجا كه توضيح مستقيم ماوقع- خصوصا در مرثيه- مرزي بسيار باريك با هتك حرمت و وهن ساحات مقدس دارد، لذا شاعر هيئت از اشاره هاي مليح و بجا، براي جبران عدم امكان بهره برداري اشارات صريح (يا اصطلاحا مكشوف) به خوبي بهره مي برد. شاعر هيئتي اگر به قدر كافي در وقايع تتبع و دقت كرده باشد و البته اگر به اين ضرورت بسيار مهم كه همانا ناصوابي بيان مكشوف است رسيده باشد، مي تواند از اشارات به بهترين نحو استفاده كند و به خاطر همين محدوديت، بسامد بهره گيري شاعران موفق هيئتي از تمثيلات، ايهامات و كنايات دلسوز و دلپذير بسيار است و از اين رو شعر هيئت اگر نيكو سروده شود مي تواند از پايه اي بلند از حيث شعريت نيز برخوردار باشد.
كنون نهاده علي سر به روي شانه در
به روي گونه او خاطرات مي لرزد/ شعر پنجم
غزل تمام نشد، چند كوچه بالاتر
ميان چشم سواري فرات مي لرزد/ شعر پنجم
يا:
حالا نكند پنجره را وابگذاريم
پرپر شود آن لاله زخمي به نسيمي/ شعر ششم
و يا:
گفت: آرام باش! چيزي نيست
به گمانم فقط كمي كمرم...
دست من را بگير گريه نكن
مرد گريه نمي كند پسرم/ شعر سيزدهم
و يا:
مثل آيينه در خاك مكدر شده اي
چشم من تار شده يا تو مكرر شده اي؟/ شعر بيست و يكم
و يا:
تو را تا لحظه آخر نگاه من صدا مي زد
چراغي شعله شعله زير باران دست و پا مي زد/ شعر بيست و دوم
5- زواياي جديد (كشف ها و گريزها)
گريز، اصطلاحي آشنا در شعر هيات است و در بياني ساده ايجاد ارتباط بين وقايع نسبتا مشابه در عرصه مقتل و سيره معصومين عليهم السلام است كه مي تواند از زماني به زماني و از مكاني به مكاني ديگر پل بزند و اين تشابه را دستمايه كشف هايي در روضه يا مدح قرار دهد. البته گريز مي تواند از يك موقعيت بيروني به مقتل و يا بالعكس نيز اتفاق بيفتد. اصل بهره برداري از گريز در مداحي و روضه خواني است و شعر هيات نيز از آن بسيار بهره مي برد.
به كعبه تكيه بزن دوباره بگو كه بودي بگو كه هستي
كه در زمين و زمان صدايي دگر نباشد رساتر از تو /شعر چهارم
(گريز از مدح اميرالمومنين علي عليه السلام به ظهور مهدي موعود عجل ا... فرجه)
يا:
آن امامي كه روز عاشورا
از لب قاسمش عسل مي ريخت/ شعر هفتم
(گريز از مدح امام مجتبي عليه السلام به واقعه عاشورا)
و يا:
پدرم در دلش شرار افتاد
تا نگاهش به ذوالفقار افتاد
گفت يك روز... يك نفر اما.../ شعر دوازدهم
( گريز از مرثيه حضرت صديقه طاهره عليها سلام به ظهور مهدي موعود عجل ا... فرجه)
و يا:
گفت: آرام باش! چيزي نيست
به گمانم فقط كمي كمرم...
دست من را بگير گريه نكن
مرد گريه نمي كند پسرم/ شعر سيزدهم
(گريز از يك تصوير بيروني به مرثيه حضرت صديقه طاهره عليها سلام)
6-سرانجام
شايد شعر هيات نمي تواند و نبايد در ابهام، سرانجام يابد.
منظور كلام اين است كه شايد رسالت شعر هيات، فراتر از كلي گويي و «درجا سرايي» است. شعر هيات، همه آنچه گفته آمد و بسياري ديگر از نكات و ظرايف را به كار مي گيرد تا به سرانجامي برسد و بي سرانجامي را بر نمي تابد. شايد اينجا مجال پرداختن به اين ظريفه نباشد اما در اشاره اي گذرا بايد بگوييم كه اگرچه تحريك احساسات و هم ناله شدن با مستمع (در شعر مرثيه) انتظار مهمي است كه از شعر هيات مي رود اما حقيقتا توقف بر آن با افق و آرمان شعر هيات فاصله اي بسيار دارد. نه نگارنده در مقام بيان رسالت شعر هيات است و نه قلم خود را به آن پايه مي بيند اما به عنوان مستمعي شاعر و در خلال تتبع دانشجويانه خود به كرات به آثاري برخورده كه اگر نگوييم ابتر و ناقص مانده اند، بايد بگوييم درجا سروده شده اند و حركت و اشاره اي به سويي ندارند. آنچه شايد بتوان محصول نگاه تقليل گرايانه شاعر به شعر هيات و تنزل آن در حد مويه اي موزون براي گرياندن مخاطب و يا بهتر بگوييم فقدان آرمان در شعر ناميد. اين پرسش براي صاحب اين قلم هماره مطرح بوده و هست كه آيا روضه به تنهايي مي تواند سرانجامي تام و كامل براي شعر هيات باشد يا لزوما بايد به مدد گريز و اشاره و كشف، به سرانجامي والاتر بينجامد و در حقيقت آرماني را برپايه روضه پي بريزد؟ هر چند پاسخ به اين سوال از عهده دانش نگارنده خارج مي نمايد اما از آنجا كه غرض از نگارش، به اشتراك گذاردن دانسته هاست بايد گفت كه احيانا روضه به تنهايي نمي تواند سرانجام شعر هيات باشد و گويي بي عبور از روضه، شعر «درجا» مي زند و در راه مي ماند.
توجه به آرمان و يا به بيان نگارنده، سرانجام يافتن شعر را مي توان در اشارات تعليمي، نتيجه گيري هاي معرفتي، توجه به غلبه نهايي حق و حق مداري، اميدبخشي و شايد از همه مهم تر، اميد و اعتقاد به وجود و ظهور موعود منتقم ره گرفت و شايد بهترين سرانجام براي شعر هيات، «سرانجام مهدوي» است.
قبله مايل به تو-آنچنان كه پيشتر گفته شد- در امتداد طوفان واژه هاست، هرچند به نظر مي رسد در مواردي به پايه ي آن نمي رسد اما بعضي مواقع دفتر شعري صرفا حتي به احترام يك شعر، قابل احترام و تحسين و ابتياع! است. بازهم گفته شد كه افق انتظار مخاطب حميد برقعي حالا بر ساحت طوفان واژه ها ايستاده و بيشتر و بيشتر مي طلبند. از اين روست كه نگارنده جز دو سه شعر-كه مي توان آنها را همپايه و شايد حتي فراتر از قله هاي طوفان واژه ها دانست- الباقي اين دفتر اگر همراه دفتر قبلي منتشر شود نيز جا دارد.
سيدحميدرضا برقعي شاعر هيات است و شعر او نيزآنچنان كه ذكر شد واجد خصوصيات شعر هياتي موفق بوده-است و هست اما اين اتفاق همان طور كه مبارك است مي تواند آفات و آسيب هايي را هم به دنبال آورد. شايد بدترين آسيب شعر هيات- غير از آنچه فوقا و به اجمال اشاره شد- فروافتادن به ورطه «عوام زدگي» و كم مايگي به نام و توجيه «همه فهمي» و «رواني» باشد. آنچه حميد برقعي را از اين حيث متمايز مي كند، دقت نظر او در حفظ شان شعر در كسوت شعر هيات است. كاري كه بسيار مهم والبته بسيار دشوار است.
از يك سو فن شعر،محافل ادبي، نشست هاي تخصصي و جلسات جدي نقد و بررسي شعر، شاعر را به سوي فني سرايي و اولويت دادن فن شعر و شاعرانه سرايي به همه چيز- حتي فهم مخاطب- سوق مي دهد و از سوي ديگر، حضور مداوم و شعرخواني در هيات و برخوردهاي صميمي با مستمع هياتي او را به وسوسه اي عوامانه سرايي و كاستن از ايهامات و استعارات شعر درمي اندازد. اين برزخ جدا برزخي نفس گير است كه معمولا شاعر از عهده آن برنمي آيد و ناگزير به يك سو متمايل مي شود اما گويا شاعر بر اين نوع برزخ چيره شده و توانسته به زباني دست يابد كه نمونه خوب شعر «عام فهم و خاص پسند» است. هرچند گاهي مي توان غلبه يكي از دوسوي اين مغناطيس بزرگ را در شعر او ره گرفت.
به نظر مي رسد آنچه بيش ازهر چيز در شعر برقعي سبب اقبال عوام و خواص مي شود اين است كه هركدام در شعر او سهمي دارند. توضيح اينكه اگر كسي دنبال كشف هاي شاعرانه و دريافت هاي هنري باشد، شعرهاي برقعي براي او سهمي كنار گذاشته اند:
كاروان دل من بس كه خراسان رفته است
تار و پود غزلم جاده ابريشم شد/ شعر اول
يا:
براي من نگاه تو فقط مانند آن لحظه است
همان لحظه كه بيتي ناگهاني مي رسد از راه/ شعر يازدهم
و يا:
در پرده عشاق تو يك گوشه نشسته است
صد پنجره داوود در آغوش صدايت/ شعر بيست و سوم
و يا:
واژه ها روي ابابيل لبت سجيل است
دام بگذار كه گنجشك تو جبراييل است/ شعر بيست و چهارم
و اگر مستعمي كه تنها از شعر، احساس و شور هياتي طلب مي كند... و اصولا فهم چنداني از كشف هاي شاعرانه ندارد- به سراغ او بيايد، دست خالي نخواهد ماند:
واي اگر تيغ دودم را به كمر مي بستي
واي اگر پارچه ي زرد به سر مي بستي/ شعر بيست و چهارم يا:
غرق خون هستي و برخاسته آه از بابا
آه! لب واكن و انگور بخواه از بابا
كاملا واضح است كه از يك سو هنرمندان شعرشناس با ديدن قله هاي ارجمند ادبي در آثار برقعي در پي تشويق و سوق دادن او به سمت شاعرانه تر سرايي باشند و پيوسته متذكر ابيات ضعيف تر شده و مثلا بگويند كه حيف از اين بيت قوي كه در كنار فلان بيت ضعيف نشسته است! و از سوي ديگر، مستمعين و مخاطبين وي كه امروز حتي به نام او و خصوصا براي شنيدن شعر او در محافل مذهبي گرد مي آيند دقيقا برعكس اين توقع را داشته باشند.
نكته اي كه از اين مقال به كار اين نوشتار مي آيد اين است كه شعر سيدحميد اگرچه در مواقعي توانسته اما در كل شايد هنوز نتوانسته مرزهاي اين دو فضا را به قدري به هم نزديك كند كه شاعر شعرشناس و مستمع غيرخاص هر دو بر يك بيت و يك شعر دست بگذارند.
باز هم تاكيد مي شود كه شعر برقعي خيزي به اين سمت برداشته و گامي چند از راه را نيز سپرده است. هر چند مي توان به رگه هاي درخشان اين اتفاق در بعضي ابيات اشاره كرد اما بسامد دفاتر او به ما مي گويد كه هنوز با آنچه يك بيت يا يك شعر عام فهم خاص پسند مي خوانيم قدري فاصله دارد.
يكي از نكاتي كه مي تواند به خوبي به شاعر براي دست يافتن به اين نوع از شعر- كه البته افق عالي براي شعر هيئت نيز هست- مددي بزرگ برساند همانا كوشش شاعر براي دست يافتن به شعري است كه داراي لايه هاي متعدد و يا اصطلاحا چند لايه باشد. صحبت از چيستي چندلايگي شعر ، مجالي ديگر مي طلبد و بزرگان شعر و ادب نيز فراوان بدان پرداخته اند اما شايد واقعا بتوان گفت هر شعر به همان ميزان شعر است كه چند لايه است.
درباره شعر هيئت اما نكته اي ظريف تر رخ مي نماياند و آن اينكه اگر ادعا كنيم شعر از لايه اي سطحي و لفظي- به مدد صناعات ادبي و كشف هاي شاعرانه- به سمت عمق و معنا چند لايه مي شود، شايد شعر هيئت از اين حيث از دامنه گسترده تري برخوردار است. به بيان ديگر لايه ابتدايي و لفظي شعر هيئت، بايد از لايه ابتدايي ساير انواع شعر بديهي تر و سهل الحصول تر است و اين خصوصيت شايد محصول مهم ترين كاركرد شعر هيئت كه همانا بهره دهي در هيئات است باشد. خصوصيت مذكور بازهم بر شدت كشمكش شاعر با دو طيف عوام و خواص اهل شعر مي افزايد و كار او را باز هم مشكل تر خواهد كرد.
سيدحميدرضا برقعي در ساليان توفيق شاعري، به شدت كوشيده تا پايگاهي بين اين دو قطب بيابد به گونه اي كه شعرش پاسخگوي تقاضا و انتظار هر دو گروه باشد و همين كوشش او را به سوي زباني سوق داده كه به زعم نگارنده اگر از گزند يك سويه شدن در امان بماند، به زودي به زباني عام فهم و خاص پسند مي انجامد؛ آنچنانكه رگه هايي از اين توفيق در زبان امروز او به شايستگي نمايان است:
به شوق رويت روم به هر سو به ذكر يا حق به ذكر ياهو
براي اثبات بودن او چه آيه اي برملاتر از تو/ شعر چهارم يا:
حالا نكند پنجره را وا بگذاريم
پرپر شود آن لاله زخمي به نسيمي/ شعر ششم
و يا:
ابروي توي پيوسته به هم خوف و رجا را
چشمان تو كانون تولا و تبرا/ شعر هجدهم
در كنار اين توفيقات، گه گاه ايراداتي هم در شعر برقعي به ديده مي آيد كه نمونه هايي از آن در نگاهي گذرا به اين شرح است:
1- غلبه احساس
پيشتر به تفصيل به اين فقره پرداخته شد اما بايد بگوييم كه از نظر شعر، نزديك شدن بيش از حد به قطب مستمع عام، سبب بروز خلل در شعريت شعر و- بي تعارف- شكست شعر خواهد شد:
اي كاش در اين بيت بسوزم كه شنيدم
مي سوخت حريم دل مولا چه حريمي! / شعر ششم
2-عدم وجود تركيب سازي
شايد نشود تعيين كرد كه تركيب سازي چقدر در شكل گيري زبان شاعر مهم است اما به عقيده صاحب اين قلم، به نظر مي رسد در شعر ولايي اهميت كشف تركيب هاي جديد به اندازه اهميت كشف زواياي جديد و گريزهاي بديع است. همين كوشش و اتفاق است كه به نمادسازي و در نتيجه كاهش اشارات مستقيم مي انجامد. اين اتفاق در شعر حميد برقعي كم بسامد است.
3-برخي ضعف هاي مضموني
شايد علت اين ضعف تاليف ها، اصرار شاعر بر ورود و وجود بعضي تصاوير و ابيات در شعر است كه جا نيفتاده يا لااقل به پختگي ابيات صدر و ذيل خود نيست. با عنايت به نقدپذيري و اصرار سيدحميد بر نقد جدي و احترام به نقد اساتيد، به نظر مي رسد وجود چنين ابياتي جز همان اصرار توجيه ديگري ندارد:
آن كه در جيب كودكان يتيم
قمر و زهره و زحل مي ريخت/ شعر هفتم
يا:
زخم دندان تو و جام پر از خونابه
ماجرايي است كه در ايل تو چندان كم نيست/ شعر هشتم
و:
در بقيع حرمت با دل خود مي گفتم
كه مگر داغ همان گنبد ويران كم نيست؟/ شعر هشتم
4-ضعف تاليف
شايد بشخصه هيچ ايرادي در شعر به اندازه ضعف تاليف براي نگارنده زجرآور نباشد. آن هم در شعر شاعري روان سرا چون سيدحميدرضا برقعي:
از هر آن كوچه اي كه رد مي شد
حسن يوسف در آن محل مي ريخت/ شعر هفتم
يا:
عالم همه مبهوت تماشاي حسين است
هر چند حسين است تو را گرم تماشا/ شعر هجدهم
و يا:
كعبه وقتي كه در آغوش خودش يوسف ديد
خود زليخا شد و خود پيرهن صبر دريد/ شعر بيست و چهارم
در كنار آنچه گفته شد تنوع وزن و قالب از نقاط قوت اين دفتر است. استفاده از حدود شش قالب و دوازده وزن، تنوع و جسارتي بسيار خوب، براي مجموعه اي بيست و چهار شعري است.
از ايرادات ادبي كه بگذريم مشكلاتي چون تدوين بي قاعده دفتر شعر كه ملغمه اي از اشعار ولايي ، عاشقانه و اخوانيه اي است كه بي هيچ مناسبت دنبال هم آمده اند رخ مي نمايد و شماره گذاري اشعار، آن هم با قوت و شكلي خاص به نظر ناموزون مي رسد.
بايد بر آنچه از حسن و عيب گفته شد اين نكته را افزود كه شعر برقعي بافتي يكدست دارد و هر چند شايد گاهي به بي انديشگي متهم شود اما همين زبان سهل و روان توفيقي است كه از بسياري از شعرا سلب شده است. توجه برقعي به كل شعر، از همان آغاز سرايش يكي ديگر از ويژگيهاي خوب اوست. دقتي كه وقتي با نقدپذيري مثال زدني او همراه مي شود به شعري يكپارچه مي انجامد كه از نقاط قوت هر شعر و هر شاعر است. بهره گيري از تركيب هاي عاميانه، كوشش براي كشف توصيف هاي بديع و دلپذير، جسارت و يا شايد بي قيدي هايي كه مختص شعر اوست، جوري جنس شعر او در مدح و مرثيه و نزديكي زبان شعر برقعي به زبان نثر رايج كه نشانه صميمت آن است را هم به آنچه گفته شد بيفزاييد.
در نهايت بايد گفت شعر برقعي و دفاتر او با همه فرازها و نشيب ها، نمونه هايي خوب از شعر ولايي و شعر هيئت امروزند و آينده شعر اين شاعر خوش قريحه، بواسطه اينكه تشنه نقد و نظر است، به خواست خداي متعال حتماً به افق هايي بلندتر و والاتر از اين راه خواهد برد.

منابع:
ابن بابويه، محمد بن علي (شيخ صدوق)- ترجمه: كمره اي، محمد باقر؛ كمال الدين و تمام النعمه؛ انتشارات اسلاميه؛ چاپ نخست؛ تهران؛ 1377 ش
برقعي، سيدحميدرضا؛ «قبله مايل به تو»: انتشارات فصل پنجم، چاپ نخست؛ تهران؛ 1390ش
مجلسي، محمدباقر بن محمد تقي- ترجمه: خسروي، موسي؛ زندگاني حضرت جواد و عسكريين عليهم السلام (ترجمه جلد پنجاهم بحار الانوار)؛ انتشارات اسلاميه؛ چاپ دوم؛ تهران؛ 1364 ش
محمد زماني، جواد؛ مركز مقاومت بسيج شهرداري تهران- دفتر شعر آييني (موسسه فرهنگ سازان)؛ ويژه نامه همايش شعر 9 دي (بخش ادبيات آييني)؛ تهران؛ 1390 ش


ادبيات ديني در گفت و گو با محمدرضا سنگري (بخش پاياني)

قرآن ز بر بخوانيد با چهارده روايت...

¤ نقش ادبيات ديني در تعليم و تربيت اسلامي چقدر پررنگ بوده است؟
از چند منظر مي توان اين موضوع را بررسي كرد. اينكه ما به گذشته آموزشي خود نگاهي بيندازيم و مكاتب قديم را ببينيم، در مكتب خانه هاي قديم ادبيات حضور داشته و كتاب هايي كه مي خواندند گلستان و بوستان سعدي، ديوان حافظ، نصاب الصبيان و... بود و در تربيت نسل هاي گذشته يعني پدران ما تاثيرگذار بوده. پس اين ادبيات در تربيت ما تاثيرگذار بوده كه در جامعه ما شبها شاهنامه و حافظ و مثنوي مي خواندند، همين مثنوي بر تربيت مردم تاثير مي گذاشت و بهتر است بگوييم شاكله اخلاقي و تربيتي جامعه بعد از متون ديني مانند قرآن شكل گرفته است و در راس قرآن بوده است كه در مكتب خانه ها و زندگي مردم حضور بسيار روشن و پررنگي داشته است چون قرآن هم يك متن ادبي است و هم در مسائل معرفتي و ژرفاي عميق و بي نظير است كه مي توانيم بگوييم همه ويژگي هاي ادبي را داراست و اين متن ادبي بر زندگي مردم بسيار پراثر بوده است. قرآن، تمام متون ادبي ما در تربيت و سازندگي نسل هاي گذشته نقش آفرين بوده اند. وقتي مردم شبها شاهنامه مي خواندند روح حماسي در ايرانيان قوي مي شد و سبب بود كه از مرزهاي ديني و جغرافيايي خود دفاع كنند، مانند رستم باشند، رستمي كه وقتي در خطر قرار مي گيرد با خدا نيايش مي كند ، وقتي وارد جنگ مي شود از خدا كمك مي طلبد و اخلاق را رعايت مي كند اين ها كمك مي كند به مسائل انساني و مردم را به عقايد پايبند مي كند، مردم مثنوي مي خواندند در حالي كه مثنوي خاستگاه اصلي اش قرآن است و مولانا به بركت قرآن همه چيز دارد. مردم حافظ مي خواندند حافظي كه خود مي گويد هر چه دارم از بركت قرآن است.مي گويد:
عشقت رسد به فرياد ار خود به سان حافظ
قرآن زبر بخواني با چهارده روايت
حافظ، حافظ قرآن است. انساني غزل آفريده و اين غزل هاروح مردم ايران را ساخته و لطافت و زيبايي به روح داده است كه اين رفتارهاي پسنديده را در پي خود دارد.
وقتي اين ها را مي خواندند درس مي گرفتند، مردم ما پرورده دامان ادبيات هستند، ادبياتي كه از دين سرچشمه مي گرفته است.
¤ راهكارهاي نهادينه كردن فرهنگ ادبيات ديني در جامعه چيست؟ آيا موفق بوده ايم؟
تلاش هاي بسيار خوبي در اين زمينه رخ داده است، كارهاي بسياري انجام گرفته اما تا رسيدن به آرمان و مطلوب فاصله زياد است. مجموعه داستان ها، خاطره ها، زندگي نامه ها، سفرنامه ها و... بسيار زياد است در حوزه شعر نيز بسيار فعالانه حضور داشته ايم. در هيچ روزگاري ما اين قدر محفل شعري نداشته ايم. امروزه در فرهنگسراها، مساجد، حسينيه ها و... محافل مذهبي و ادبي برگزار مي كنند كه به نظر مي رسد تلاش ها و تكاپوهاي فراواني شده است. هيچ جا نيست كه به ادبيات پرداخته نشده باشد. در حوزه علميه، محافل شعري طلاب برقرار است نشست هاي مختلفي براي آموزش داستان نويسي، فيلم نامه نويسي و... اگر حوزه برپاست. با اين همه اگر نگاهمان به فردا باشد بايد تلاش بيشتري كنيم بايد مردم را بيشتر با ادبيات انس دهيم. رسانه ها بايد بيشتر كار كنند. معمولا در روزنامه ها به اين موضوع خوب پرداخته اند. من همين جا تشكر مي كنم از روزنامه كيهان كه به موضوع امام زمان، ادبيات امام زمان و شعرا امام زمان پرداخته اند اما توصيه اي دارم كه يك صفحه ويژه و هر روز وجود داشته باشد كه به مسئله ادبيات اختصاص پيدا كند يا لااقل در فصول خاصي به اين مسئله بپردازند. مثلا در ايام محرم هر روز يك صفحه را به ادبيات عاشورايي اختصاص دهند كه به ادبيات عاشورايي، شعر عاشورايي، نثر، نقد، خاطره و فرهنگ عاشورايي بپردازد. اگر بخواهيم به سمت آرمان ها برويم بايد اين مسائل را به صورت جدي دنبال كنيم. در رسانه هاي غيرمكتوب مانند راديو، تلويزيون و فضاهاي سايبري و مجازي بايد بسيار كار كنيم. نبايد غافل شويم از فضاهاي مجازي چون جوانان با اين فضاها بيشتر از رسانه ارتباط دارند.
البته يك حوزه است كه اصلا كارجدي صورت نگرفته و آن هم حوزه جهاني است كه ما خيلي غافل بوده ايم و در حوزه جهاني ادبيات خود را عرضه نكرديم، چقدر آثار خوب ترجمه شده داريم؟ چقدر نشست هاي ادبي و جهاني برگزار كرديم كه بتوانيم با نويسندگان و شاعران جهان تعامل داشته باشيم و بتوانيم در آن نشستها ادبيات انقلاب را عرضه كنيم و بگوييم كه ما به اين جا رسيده ايم. دنيا از ما بي خبر است و ما بايد در اين عرصه فعال تر عمل كنيم.
¤ با توجه به تجربه و تخصص شما در حوزه نگارش كتب درسي، آيا توانسته ايم ادبيات ديني را در اين كتب نهادينه كنيم؟
اين سوال جواب مفصلي دارد اما بنده مختصر عرض مي كنم. كتب درسي ماموريت و مسئوليتي دارند كه با خود الزاماتي را مي آورد. فرض كنيد كتاب درسي ادبيات وظيفه دارد دستور زبان بياموزد ممكن است بگوييم كه در درون دستور زبان كه مي آموزانيم مي توانيم آموزه هاي ديني را مطرح كنيم. اما چگونه؟ جاي بررسي دارد. وقتي ادبيات گذشته را طرح مي كنيم نمي شود آن قسمتي را بيان كنيم كه متناسب با ذوق خودمان است، بايد واقعيت ادبي گذشته را درست بيان كنيم كه اين يك فضايي مي گيرد در حالي كه كتاب هاي درسي ما محدود است و دائما گفته مي شود حجم كتاب ها زياد است. در حالي كه به اعتقاد بنده اين طور نيست. در گذشته حجم كتاب دو برابر بود و حالا كه اصرار بر اندك شدن متون داريم اين باعث مي شود توانايي مطالعه متن هاي طولاني را از نسل امروز بگيريم يعني صبوري در خواندن متون بلند را از آن ها مي گيريم. من نمي خواهم از متون بلند دفاع كنم اما بايد زمينه اي را فراهم كنيم كه ظرفيت سازي بشود براي اينكه در دانشگاه و موقعيت هاي علمي ديگر بتوانند چند ساعت تمركز داشته باشند و متن را بخوانند و دريافت كنند.
سپس بخشي از كتاب بايد به ماموريت پرداختن به موضوعات خود اختصاص يابد.
نكته بسيار مهم ديگر اين است كه هنوز طرح جدي در باب وارد كردن دين به كتاب هاي درسي نداريم و اين واقعيتي است كه هنوز آموزش و پرورش طرح روشني براي مسائل ديني در كتابهاي درسي ندارد. بنده اين را به جرئت مي گويم چون حدود 20 سال در تاليف كتب درسي سهم و نقش داشته ايم گرچه ديگر مسئوليت مستقيم ندارم و گاهي دعوت به همكاري مي شوم اما در اين حوزه مطلع هستم كه طرح روشني نيست كه چطور دين را در متون درسي هاي شيمي، رياضيات، تاريخ، جغرافي و... وارد كنيم در حالي كه مسئله بسيار كليدي و مهمي است.
مسئله بعدي اين است كه ما از دين چه مي فهميم و دين چيست تا در كتاب هاي درسي مطرح كنيم، ممكن است از نظر بعضي دين معرفي چند شخصيت ديني باشد كه در كتاب هاي ديني، فارسي و تاريخ آمده است. نكته بسيار مهم اين است كه ما بايد چقدر، چگونه و چه چيز بگوييم؟ اين ها پرسش ها و مسائل مهمي هستند كه بايد به آن ها بپردازيم.
ما بايد از منظر ديني نگاه كنيم نكته ديگر كه بايد به آن ها توجه كرد اين است كه چه كساني كتاب هاي درسي را مي نويسند، بنده خودم دست در اين كار دارم اما حقيقت اين است كه مولفان و مجموعه هاي درسي كه كتاب هاي درسي تاليف مي كنند بايد انس و الفت بيشتري با دين داشته باشند و تصوير درست و روشني از دين و شيوه عرضه آن در كتاب درسي داشته باشند. اين يك تخصص بزرگ است كه ما بايد زمينه هاي آن را فراهم كنيم و حقيقت اين است كه علي رغم چهره هاي خوبي كه در تاليف كتاب داريم اما باز فقر اين مسئله حس مي شود، فقر دانش مندي و روش مندي ديني و لازم است كه ايجاد شود، به همين دليل بهتر است كه پيوند جدي ميان حوزه علميه و مراكز تاليف كتب درسي فراهم شود، نه تنها در حوزه آموزش و پرورش بلكه در حوزه آموزش هاي فني و حرفه اي، دانشگاهي و... در كل پيوندي بين حوزه علميه و همه مجموعه هاي آموزشي و دانشي باشد به نظر من حتي لازم است در حوزه علميه يك بخشي ايجاد شود كه در حوزه آموزش و كتاب هاي آموزشي اجتهاد پيدا كنند يعني مجتهد حوزه آموزش داشته باشيم.
در همين جا طرح مي كنم كه اميدوارم بزرگواراني كه هدايت حوزه علميه و برنامه ريزي در حوزه را در اختيار دارند به اين مهم بينديشند، بنده حاضر هستم به مجموعه كساني كه ورودي در اين حوزه ها دارند كمك كنم تا در اين زمينه حتي اگر لازم باشد دانشكده و پژوهشكده اي داشته باشند. پژوهشكده آموزش چه در حوزه دانشگاه و چه در حوزه كتاب هاي درسي، در اين پژوهشكده كساني آموزش ببينند كه مولف شوند مولف كتاب درسي، اين مسئوليت ساده اي نيست بنده با اينكه 20 سال كاركتاب درسي انجام داده و مستقيم در تاليف نقش داشته ام و حداقل در تاليف حدود 45 كتاب آموزش و پرورش به صورت فردي يا گروهي كار كرده ام اما هنوز اگر كسي از من بپرسد تو را مي توان مولف كتاب درسي ناميد؟ مي گويم خير من هنوز بسيار فاصله دارم چون اين تخصص بزرگي است و نيازمند توجه فراوان است.
¤ نقش آموزش و پرورش در نهادينه سازي ادبيات ديني در نسل جوان و جامعه به چه ميزاني است؟
آموزش و پرورش جايگاه بسيار بزرگ و رفيعي دارد البته در كودكان و نوجوانان، چون وقتي به سن جواني مي رسند ديگر با آموزش و پرورش سروكار ندارند مگر بگوييم معلمان و اخيرا دانشگاهي كه تربيت معلم را در آموزش و پرورش برعهده دارد كه آن طيف وسيع و گسترده اي نيست. آموزش و پرورش معمار شخصيت كودكان و نوجوانان ما است چون عمده عمر كودكان و نوجوانان در مدرسه مي گذرد و اين بسيار مهم و تاثيرگذار است. بنابراين همه اركان آموزش و پرورش بايد در اين سازندگي تربيت شوند، منظور از همه اركان فقط كتاب نيست، محيط آموزش نيز بخشي از تربيت است.
معلم اصلي ترين عنصر تربيت است. يكي از بزرگترين مشكلات آموزش و پرورش تربيت معلمان است. بعضي از معلمان گاهي 2-3سال طول مي كشد تا نوبت تربيت برايشان فرا رسد، در حين تدريس هم سنجيده، وسيع و مستمر نيست. اين ضعف است. برنامه درسي جزيي از نظام آموزش و پرورش است كه بايد به آن بسيار توجه نمود. مديريت در آموزش و پرورش مهم است مديران بايد تربيت شوند گاهي اوقات كساني عهده دار مديريت هستند كه از نظام تعليم و تربيت چندان شناختي ندارند. عوامل گوناگوني در سازندگي و تربيت نسل كودك و نوجوان موثر است كه ما بايد در آموزش و پرورش آنها را تقويت كنيم يكي از آنها كتاب درسي است. ديگري معلم، مديريت، فرآيند، برنامه درسي، محيط آموزشي و آزمون ها برگزار شده مي باشد. محيط بيروني با مدرسه مرتبط و تاثيرگذار است. ممكن است ما گاهي سرويس مدرسه، ديوارهاي بيرون از مدرسه و... را جدي نگيريم اما ديوار مدرسه جزيي از آموزش مدرسه و بخشي از بيرون است كه بايد به آن توجه كرد.
آموزش و پرورش نقش بسيار كليدي، اساسي و بنايي در راه معماري و مهندسي شخصيت فرزندان ما دارد و بايد اين نقش هاي راهبردي را در دوره كودكي و نوجواني كسب كنيم تا امكانات بهتري نيز فراهم شود. براي معلمان آموزش هايي داشته باشيم و در برنامه ها بازنگري كنيم چون سهم مهارت آموزي در آموزش و پرورش بسيار كمرنگ است و خروجي هاي آموزش و پرورش معمولا هيچ آمادگي براي ورود به جامعه ندارد و پس از 12سال نمي شود از آنها در جامعه استفاده كرد. به اين دليل است كه آموزش هاي ما در پيوند و ارتباط با جامعه نيستند و اين از ضعف هاي جدي آموزش و پرورش است كه افراد را آنگونه تربيت نمي كند كه پاسخگوي نيازهاي جامعه باشند.
¤ تا چه اندازه به اين اهداف رسيده ايم و شما در اين زمينه چه پيشنهاداتي داريد؟
البته به بخشي از خواسته هايمان رسيديم، حداقل اين است كه در حال حاضر سند ملي آموزش و پرورش فراهم شده و همچنين برنامه ملي نيز آماده شده است اين موارد گام هاي خوبي است كه برداشته شده، اما به تعبير رهبر معظم انقلاب اين 50درصد كار است، 50درصد مابقي اجراي اين ها است و وارد كردن آنها به عرصه آموزش كه براي اين ها بايد زمينه سازي، فكر، كار و نيروي انساني مناسب را تربيت كرد، بايد چالش هاي پيش رو را ديد و دنياي آينده را شناخت بر مبناي نيازهاي اين نسل و نيازهاي نظام جمهوري اسلامي عمل كنيم.
¤ اگر صحبت پاياني داريد بفرماييد؟
آموزش و پرورش عائله مندترين نهاد جمهوري اسلامي است، به جرات مي توان گفت اگر همه نيروهاي انساني وزارتخانه ها جمع كنند معادل آموزش و پرورش نمي شوند كه حداقل نزديك به 13، 14ميليون دانش آموز و بيش از يك ميليون معلم و كادر آموزش و پرورش داريم. آموزش و پرورش تنها وزارتخانه اي است كه همه خانواده هاي ايراني با آن سروكار دارند و اين نهاد با كل جامعه پيوند دارد و متعلق به همه جامعه است، امروزه هركس عملا فرزند خود را به آموزش و پرورش مي سپارد و نقش اين نهاد در پرورش نسل ها بسيار مهم است به همين خاطر از مدير اول آموزش و پرورش يعني وزير تا معاونين و روساي آموزش و پرورش شهرستان ها و استان ها بايد از زبده ترين و گزيده ترين افراد كه درك مند و دردمند هستند باشند. بايد آموزش و پرورش را خوب بشناسند و با درد و سوز و عشق كار كنند. چقدر زيبا گفت شهيد بزرگوار رجايي: اگر معلمي عشق توست مباركت باشد وگرنه رهايش كن. آموزش و پرورش عاشق، عارف، آدم هاي با معرفت و بزرگ مي خواهد كه اگر چنين نباشد مسير و پلكان هاي رشد، تعالي و ترقي را به خوبي طي نخواهند كرد.


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14