(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 14  آبان  1391 - شماره 20348

بررسي تنگناهاي انتخاباتي احزاب در آمريكا
چرا آمريكا حزب سوم ندارد؟
رابرت فيسك: رهبران خاورميانه با اراده مردم قدرت مي گيرند نه آمريكا


بررسي تنگناهاي انتخاباتي احزاب در آمريكا

چرا آمريكا حزب سوم ندارد؟

اشاره:
عموماً در ادبيات سياسي مربوط به مباحث آمريكا عبارتي تحت عنوان معضل نبود حزب سوم به بحث گذاشته مي شود، در حالي كه به نظر مي رسد اين عبارت كمي نياز به اصلاح و ابهام زدايي دارد. ابهام مذكور از آنجا ناشي مي شود كه مسئله اصلي نبود حزب سوم نيست. چه بسا احزاب سوم زيادي در ايالات متحده وجود داشته و دارند و برخي از آن ها در برهه هايي از تاريخ هم توانسته اند آراي قابل توجهي را به سمت خود جلب كنند. مسئله اصلي از آنجا ناشي مي شود كه اين احزاب
هيچ گاه نتوانسته اند در انتخابات رياست جمهوري به موفقيتي دست پيدا كنند ودرعرصه انتخابات ايالتي وكنگره هم تنها به موفقيتي بسيار محدود دست يافته اند. به بيان ديگر، بحث بر سر عدم موفقيت اين احزاب است و نه بود يا نبود آن ها. بنابراين در اين نوشتار به اين موضوع پرداخته مي شود كه چرا و به كدام دليل اين احزاب در آمريكا موفق نيستند و ريشه هاي اين عدم موفقيت به بحث گذاشته مي شود.
قبل از اينكه به موانع موفقيت احزاب سوم در آمريكا پرداخته شود، لازم است تعريفي دقيق از اين مفهوم ارائه گردد تا در ادامه مقاله، مفاهيم مورد بحث با تعريفي خاص و از پيش ارائه شده پيگيري گردند. احزاب سوم يا احزاب مستقل در آمريكا به حزب خاصي اطلاق نمي گردد. از آنجايي كه در آمريكا 2 حزب اصلي و بزرگ وجود دارد، كليه احزاب موجود در آمريكا غير از 2 حزب دموكرات و جمهوري خواه حزب سوم ناميده مي شوند و اطلاق حزب سوم به اين معنا نيست كه آن حزب، سومين حزب آمريكا (به لحاظ قدمت، بزرگي و...) است. اين واژه صرفا
ً بيان كننده اين مفهوم است كه حزب مذكور در پي دستيابي به اهدافي است غير از آنچه 2 حزب دموكرات و جمهوري خواه در پي آن هستند.
موانع موفقيت احزاب سوم در ايالات متحده
1. دسترسي نداشتن كانديداهاي مستقل به رسانه ها
جوزف ناي، در اولين صفحه از كتاب معروف خود به نام «قدرت نرم افزارهاي موفقيت در سياست بين الملل»، به نقل از ماكياولي، بيان مي دارد: اينكه مردم از شما بترسند مهم تر است از اينكه شما را دوست بدارند. او در ادامه در بيان نظر خود مي گويد: اما در دنياي امروز بهتر است كه به هر 2 مورد توجه كنيم. دوست داشته شدن از طرف مردم و غلبه بر قلب ها و در نهايت انتخاب شدن از سوي آن ها در تاريخ كشور آمريكا همواره مهم بوده، اما اهميت آن در عصر اطلاعات و رسانه دوچندان شده است.
نكته اي بسيار مهم در اين گفته نهفته است و آن اينكه آنچه در عصر اطلاعات باعث اهميت يافتن «غلبه بر قلب ها» شده است ظهور تكنولوژي رسانه اي و اطلاعاتي و انتقال اطلاعات در مدت زمان كوتاهي در سراسر جهان مي باشد. در واقع جوزف ناي، با ذكر اين جمله كليدي در آغاز كتاب خود، ما را به اين نكته مهم رهنمون مي سازد كه «تأثيرگذاري و قدرت» بدون رسانه و تكنولوژي اطلاعاتي امري نامفهوم است و در صورت وجود، حتي از محدوده جغرافيايي يك شهر نيز فراتر نمي رود.
به عبارت ديگر، صرف نظر از اينكه ارزش هاي يك نامزد انتخابات رياست جمهوري چقدر خوب و گيرا هستند، مادامي كه سايرين چيزي درباره آن ها ندانند، هيچ پيامي منتقل نخواهد شد و يك كانديدا نمي تواند شعارهاي انتخاباتي خود را به گوش رأي دهندگان برساند. لذا مهم ترين مسئله در رقابت هاي انتخاباتي، اشاعه آگاهي راجع به ارزش ها و نوع تفكر يك نامزد مي باشد. از اين منظر مي توان ادعا كرد كه كسب كرسي رياست جمهوري در آمريكا عميقاً ريشه در ارتباطات و تبادل ارتباطي و در اختيار داشتن كانال هاي رسانه اي دارد.
بر اساس آخرين نظرسنجي انجام شده توسط مؤسسه گالوپ، حدوداً نيمي از مردم آمريكا اعتقاد به حضور و نقش آفريني حزب سوم در انتخابات رياست جمهوري آمريكا دارند. اين عقيده در بين رأي دهندگان مستقل، كه در واقع حياتي ترين و مهم ترين بخش جمعيت رأي دهنده در انتخابات آمريكا محسوب مي شوند، تا 74 درصد نيز مي رسد و نشان از آن دارد، در صورتي كه نامزدهاي احزاب سوم بتوانند با در اختيار داشتن رسانه، خود را به رأي دهندگان آمريكايي و خصوصاً رأي دهندگان مستقل معرفي كنند، از شانس بيشتري براي بر هم زدن معادلات انتخابي برخودار هستند، ولي همان طور كه در همان نظرسنجي نشان داده شده است، در مجموع تنها 3 درصد از مردم آمريكا به نامزدهاي احزاب مستقل شركت كننده رأي خواهند داد.
در اين نظرسنجي ، نامزدهاي احزاب سبز، طرفدار آزادي فردي و قانون اساسي هر كدام تنها يك درصد آرا را به خود اختصاص دادند هر حزب تنها يك درصد. تفسير اين آمار و نمودار به اين صورت خواهد بود كه هرچند نيمي از مردم آمريكا اعتقاد به حضور حزب سوم در آمريكا دارند، ولي احزاب سوم شركت كننده در رقابت هاي انتخاباتي آمريكا آن چنان ناشناخته هستند كه مردم با وجود اعتقاد به لزوم حضور حزب سوم، به نامزد اين حزب رأي نمي دهند.
به بيان ديگر، همان طور كه گفته شد، به علت اينكه بخش اعظم رسانه هاي ايالات متحده در اختيار 2 حزب دموكرات و جمهوري خواه مي باشد و نامزدهاي حزب سوم از امكانات رسانه اي كافي برخوردار نيستند، در تحليل نهايي و زير حجم انبوه تبليغات 2 حزب بزرگ، نهايتاً مردم و خصوصاً رأي دهندگان مستقل به يكي از اين 2 حزب رأي مي دهند. در تحليل نهايي از اين بخش مي توان گفت كه با توجه به فراهم نبودن امكانات رسانه اي براي احزاب سوم، پيام آنان انتقال داده نمي شود و حضور آن ها در انتخابات تنها به يك تيتر خبري ساده تبديل خواهد شد.
2. قوانين دسترسي به صندوق هاي رأي
يكي از سخت ترين موانع و چالش هاي پيش روي احزاب سوم در آمريكا وجود قانوني موسوم به «قانون دسترسي به صندوق رأي» است. در حالي كه هر 2 حزب دموكرات و جمهوري خواه اغلب بدون هيچ مشكلي در تمام 50 ايالت حائز شرايط دسترسي به صندوق هاي رأي مي گردند، احزاب سوم به سختي مي توانند به صندوق هاي رأي دسترسي پيدا كنند و نام خود را به عنوان كانديداي انتخاب شونده در هر ايالت ثبت كنند.
مفهوم اين قانون بدين صورت است كه در مجموع بايد شرايطي فراهم گردد تا يك نامزد حزب سوم نامش در فهرست انتخاب شوندگان در هر ايالت قرار گيرد. اين شرايط شامل مواردي مانند حق ثبت نام ( registration fees ) است كه بايد از طرف هر حزب يا نامزد مستقل پرداخت گردد و در بسياري از موارد اين هزينه ها آن چنان سنگين است كه بسياري از نامزدهاي مستقل قادر به تأمين آن نيستند. در سال هاي اخير، راس پرو، نامزد حزب رفرم، با تكيه بر ثروت افسانه اي خود، 60 ميليون دلار هزينه ثبت نام اوليه را به تنهايي پرداخت نمود تا بتواند نامش را در فهرست نامزدهاي انتخاب شونده در هر 50 ايالت به ثبت برساند.
واضح است كه اغلب نامزدهاي احزاب سوم از اين توانايي مالي بالا برخوردار نيستند؛ به طوري كه به عنوان مثال، نامزد حزب سبز در انتخابات سال 2000 تنها در 44 ايالت توانست نام خود را در فهرست نهايي ثبت نمايد.
اين رويه و محدوديت ناعادلانه در انتخابات سال 2004 براي نامزد حزب سبز شرايط بدتري را رقم زد؛ به طوري كه اين حزب تنها در 27 ايالت توانست نام كانديداي خود را در فهرست قرار دهد. چنين شرايط مشابهي براي «رالف نيدر»، كه به عنوان يك نامزد مستقل در انتخابات رياست جمهوري آمريكا در سال هاي 2004 و 2008 شركت كرده بود، نيز به وجود آمد. نيدر در انتخابات سال 2004 توانسته بود تنها در 34 ايالت و در سال 2008 در 45 ايالت نام خود را در فهرست نهايي انتخاب شوندگان بگنجاند.
حزب قانون اساسي آمريكا نيز در انتخابات رياست جمهوري سال 2004 تنها در 42 ايالت توانست در فهرست نهايي قرار بگيرد. از آنجايي كه قانون دسترسي به صندوق هاي رأي به طور مستقيم ريشه در توانايي مالي يك كانديداي مستقل دارد، مي توان ادعا كرد كه اين قانون يكي از ناعادلانه ترين قوانيني است كه در نظام انتخاباتي ايالات متحده وجود دارد.
از ديگر شرايط دسترسي به صندوق هاي رأي مي توان به تأييد صلاحيت نامزد حزب سوم توسط برگزيدگان و نخبگان آن ايالت اشاره نمود؛ به طوري كه كانديداي مستقل بايد تعداد مشخصي امضا از بزرگان هر ايالت جمع آوري نمايد تا بتواند در فهرست اوليه نامزدها قرار بگيرد. بديهي است با توجه به اينكه عموماً بزرگان هر ايالت وابسته به يكي از 2 حزب بزرگ هستند، امكان جمع آوري امضا و اخذ تأييديه از آن ها همواره با مشكلاتي روبه رو خواهد بود.
3. قوانين مناظره هاي انتخاباتي
مناظره هاي انتخاباتي يكي از مظاهر بارز و نمودي آشكار از ناعادلانه بودن رقابت هاي انتخاباتي رياست جمهوري آمريكا مي باشد. اين مناظره ها براي اولين بار در سال 1960 بين 2 نامزد حزب دموكرات و جمهوري خواه برگزار گرديد. پس از آن، بين سال هاي 1964 تا 1972 به مدت 3 دوره اين مناظره ها برگزار نگرديد تا اينكه در انتخابات رياست جمهوري سال 1976 برگزاري اين نوع از مناظره ها از سر گرفته شد كه تا كنون نيز ادامه دارد.
از سال1960، كه اولين مناظره انتخاباتي بين نامزدهاي 2 حزب دموكرات و جمهوري خواه برگزار شد، تا سال 1984 برگزاري اين مناظره ها متولي خاصي نداشت و فقط به ابتكار يكي از شبكه هاي تلويزيوني برگزار مي شد كه صد البته مشخص است كه اهداف و منافع مديران اين گونه شبكه ها در اولويت قرار مي گرفت. با توجه به تأثير و اهميتي كه برگزاري اين گونه مناظره ها بر روي رأي دهندگان به جا مي گذاشت و با توجه به قدرت شگرف و عظيم رسانه ها در شكل دهي به اين تصميمات، نخبگان حزبي تصميم گرفتند تا خودشان اين مناظره ها را برگزار نمايند. در راستاي اجرايي كردن اين مسئله، رهبران 2 حزب دموكرات و جمهوري خواه به طور مشترك كميسيوني را تحت عنوان «كميسيون مناظرات انتخاباتي» در سال 1987 تأسيس كردند. اين كميسيون يك نهاد غيردولتي و خصوصي است كه اين مناطره ها را در راستاي منافع 2 حزب بزرگ سامان دهي و برگزار مي كند.
نكته قابل توجه و در عين حال عجيب و صدالبته ناعادلانه در مورد عملكرد اين گونه مناظره ها اين است كه از زمان برگزاري آنها در سال 1960 تا كنون، تنها در 2 دوره نمايندگان احزاب سوم در اين مناظره ها حضور داشته اند. در سال 1992 «راس پرو» نامزد مستقل حزب رفرم توانست در مناظره ي انتخاباتي با جورج بوش پدر و بيل كلينتون شركت نمايد. شركت و حضور در اين مناظره ها چنان به وي كمك نمود كه بر اساس نظرسنجي هاي انجام گرفته ميزان حمايت از پرو، كه قبل از برگزاري مناظره تنها 7 درصد بود، به بيش از 19 درصد در روز انتخابات رسيدو وي با خلق يك شگفتي بزرگ، به ميزان قابل ملاحظه اي توانست آراي بخش بزرگي از افراد مستقل را به خود جلب نمايد و موجبات شكست جورج بوش پدر را فراهم آورد.
اين پيروزي آن چنان بر 2 حزب دموكرات و جمهوري خواه گران آمد كه در انتخابات بعدي، يعني انتخابات سال 1996، به راس پرو اجازه شركت در مناظره هاي انتخاباتي را ندادند. از آنجايي كه كميسيون فوق يك نهاد خصوصي و غيردولتي است، به راحتي اجازه حضور يا عدم حضور يك نامزد مستقل را صادر مي كرد و از لحاظ قانوني و حقوقي نيز نامزد دعوت نشده به مناظره قادر به انجام هيچ اقدامي عليه اين كميسيون نيست.
موضوع فوق، كه به شدت ناعادلانه و غيرمنصفانه بود، با اعتراض نامزدهاي مستقل مواجه شد. البته آن ها هيچ محمل قانوني براي ايفاي حق خود نداشتند. با توجه به اينكه اين موضوع مورد اعتراض شديد افكار عمومي و نامزدهاي مستقل قرار گرفت، اين كميسيون در جهت تلطيف قانون مذكور، قانوني موسوم به قانون 15 درصد را وضع كرد.
بر اساس اين قانون، نامزدي مي تواند در مناظره هاي انتخاباتي شركت كند كه قبل از شروع مناظره ها حداقل 15درصد آراي مردمي را در نظرسنجي ها به دست آورده باشد كه با توجه به تجربه انتخابات و مراجعه به آمار و ارقام و نظرسنجي ها، تقريباً در اكثر دوره ها، كانديداهاي مستقل هميشه كمتر از 15 درصد آرا را به خود اختصاص داده اند و وضع اين قانون به معناي حذف يك باره تمام كانديداهاي احزاب سوم مي باشد. با توجه به اين واقعيات و همچنين اهميت يافتن اين مناظره ها و پخش زنده آن از طريق تلويزيون، مي توان ادعا كرد ناعادلانه ترين فضا عليه نامزدهاي احزاب سوم و مستقل شكل گرفته و عرصه براي حضور نامزد حزب سوم در انتخابات به شدت تنگ شده است.
4. جذب يا به حاشيه راندن احزاب سوم
در برهه هايي از زمان و بنا بر شرايط خاص تاريخي در آن مقطع، كانديداهاي حزب سوم توانستند آراي بسيار بالايي را كسب نمايند و به عنوان يك خطر جدي براي هر 2 حزب مطرح گردند. در چنين مواردي راهكار احزاب بزرگ، جذب و پيگيري ايده حزب سوم است، به طوري كه با پيگيري آن ايده توسط هر يك از 2 حزب دموكرات و جمهوري خواه و تحقق آرمان هاي آن، به طور خودكار طرفداران آن ايده نيز به سمت 2 حزب بزرگ جذب مي شوند.
شاخص ترين نمونه عيني اين تاكتيك، جذب آراي «حزب مستقل آمريكايي» به رهبري جرج والاس توسط حزب جمهوري خواه بود. جرج والاس، كه فرماندار دموكرات ايالت آلاباما بود و از او مي توان به عنوان تأثيرگذارترين بازنده در انتخابات رياست جمهوري آمريكا در قرن بيستم نام برد، در دهه 1960 و در پي سياست هاي «جامعه بزرگ» جانسون، به تدريج از حزب دمكرات فاصله گرفت. در نهايت او و همكاران محافظه كار وي، كه همگي از حزب دموكرات بودند، در مخالفت با ايده هاي جانسون، كه براي تحقق اصلاحات در زمينه حقوق فردي و عدم جدايي بين سياهان و سفيدپوستان تلاش مي كردند، دست به انشقاق از حزب دموكرات زدند و كار به جايي رسيد كه حتي در كنگره عليه رئيس جمهور هم حزبي خود رأي دادند.
بدين ترتيب جرج والاس به طور كامل از حزب دموكرات جدا شد و در سال 1968 به عنوان يك كانديداي مستقل در انتخابات رئيس جمهوري آمريكا شركت كرد. وي در اين دوره از انتخابات توانست حدود 14 درصد آرا را به دست آورد. پس از انتخابات سال 1968 و در زمان رياست جمهوري ريچارد نيكسون، حزب جمهوري خواه با پذيرش ايده هاي حزب مستقل آمريكايي، اين حزب نيرومند را جذب خود كرد.
نمونه عيني و عملي ديگر اين تاكتيك جذب اعضاي «حزب پاپيوليست» توسط حزب دموكرات در ابتداي قرن بيستم بود. حزب پاپيوليست، كه در سال 1873 و در پي بحران اقتصادي به وجود آمده بود، خواهان برقراري ايده هاي يك دولت رفاه بود. برخي از برنامه هاي اين حزب عبارت بود از: اصلاحات اجتماعي، تعيين حداكثر 8 ساعت كار در شبانه روز، ملي شدن راه آهن و ديگر تسهيلات زيربنايي اصلاح سيستم مالياتي، بانكي و پولي.
از آنجايي كه اهداف و خواسته هاي اين حزب بسيار مشابه آن چيزي بود كه حزب دموكرات نيز به دنبال آن بود، با گذشت زمان و پذيرفته شدن بسياري از خواسته هاي مطرح شده از سوي اين حزب توسط حزب دموكرات، اين حزب انسجام خود را از دست داد و با تحقق بسياري از خواسته هاي اين حزب توسط حزب دموكرات به تدريج جذب اين حزب گرديد.
5. نبود حمايت هاي مالي
مي توان گفت تمام موارد فوق، كه به عنوان موانعي بر سر راه موفقيت احزاب سوم محسوب مي شوند، يك عامل و فاكتور مشترك وجود دارد و اين فاكتور مشترك دسترسي به منابع مالي است. از قوانين دسترسي به صندوق هاي رأي گرفته تا عدم دسترسي كانديداهاي مستقل به رسانه ها، همگي ريشه در مسائل مالي دارند و اين موضوع ثابت مي كند در رقابت هاي انتخاباتي ايالات متحده، پول عامل اصلي و تعيين كننده مي باشد.
با توجه به خصوصي بودن رسانه هاي گروهي در آمريكا و هزينه هاي سرسام آور تبليغات، نامزدي مي تواند در مبارزات انتخاباتي به پيروزي دست يابد كه از پشتوانه مالي تقريباً نامحدودي برخوردار باشد و حاميانش بتوانند ميليون ها دلار در اين راه هزينه نمايند. جمهوري خواهان، با توجه به حاميان ثروتمند خود، همواره بيشتر از دموكرات ها در انتخابات پول خرج مي كنند.
اگرچه در آمريكا پول شرط لازم براي پيروزي در هر انتخاباتي است، ليكن ضرورتاً شرط كافي به شمار نمي آيد، چرا كه بارها ديده شده است كه يك حزب يا يك فرد با هزينه كمتري به پيروزي دست يافته اند، ولي آنچه مسلم است اين كه با توجه به هزينه هاي سرسام آور انتخابات، كانديداهاي مستقل از شانس بسيار كمتري در رقابت با 2 حزب ديگر برخوردار هستند.
با توجه به تاريخ رقابت هاي انتخابات رياست جمهوري در ايالات متحده، شاهد اين واقعيت هستيم كه نامزدي كه پول بيشتري داشته باشد بخت بيشتري براي رفتن به كاخ سفيد خواهد داشت. داستان رياست جمهوري ايالات متحده آمريكا، قبل از آنكه با اعلام برنامه هاي عملياتي گره خورده باشد، با پول گره خورده است. در آمريكا نامزدهاي رياست جمهوري صدها ميليون دلار براي يك مبارزه انتخاباتي، در كشوري كه داراي بيش از 100 ميليون رأي دهنده است، هزينه مي كنند.
6. سيستم همه يا هيچ
سيستم انتخاباتي آمريكا، كه برگرفته از قانون اساسي اين كشور است، به گونه اي طراحي شده كه در آن يك فرد يا يك حزب به صورت مطلق برنده يا بازنده خواهد بود و امكان تشكيل هيچ ائتلاف يا اتحادي با فرد يا حزب سوم وجود ندارد. در اين سيستم، كه به كالج انتخاباتي مشهور است، هر شخص يا حزبي حتي اگر با يك اختلاف بسيار اندك برنده آراي عمومي در يك ايالت باشد، كل آراي الكترال آن ايالت را تصاحب خواهد كرد و نمايندگان كالج انتخاباتي، كه در نهايت رئيس جمهور را تعيين مي كنند، نيز بر اساس همين آراي الكترال انتخاب خواهند شد.
از سويي ديگر، با توجه به نظام انتخاباتي آمريكا، اين رويه به گونه اي ديگر در انتخابات كنگره مجال بروز پيدا خواهد كرد. در آمريكا، بر اساس قانون انتخابات، هر ايالت به مناطق و نواحي مختلف تقسيم مي گردد. مبناي اين تقسيم بندي جمعيت ساكن در آن ناحيه است، به طوري كه به ازاي هر 600 هزار نفر، يك نماينده پيش بيني شده است و آن ناحيه تنها مي تواند يك نماينده را روانه مجلس نمايندگان كند. بنابراين مشخص است هر نماينده اي كه بيشترين آرا را تصاحب نمايد به عنوان نماينده آن ناحيه به كنگره راه مي يابد.
نتيجه گيري
محور و كانون نارضايتي آمريكايي ها از قانون انتخابات آمريكا، حاكم بودن شرايطي است كه منجر به ناكامي احزاب سوم مي شود. از ميان شرايطي كه منجر به نارضايتي آمريكايي ها مي شود، برخي از آن ها مانند قانون «همه يا هيچ»ريشه در قانون اساسي ايالات متحده دارد و اعتراض چنداني را در بين مردم آمريكا موجب نمي شود، ولي برخي از آن ها حاصل تماميت خواهي دو حزب دموكرات و جمهوري خواه است كه مورد اعتراض مردم قرار گرفته است؛ به طوري كه در كليه نظرسنجي هاي انجام شده طي 10 سال گذشته، همواره حدود نيمي از مردم آمريكا صحبت از حضور حزب سوم كرده اند و اعتقاد به اين دارند كه نظام انتخاباتي فعلي آمريكا علي رغم حضور احزاب سوم ناعادلانه است.
خبرگزاري فارس
 


رابرت فيسك: رهبران خاورميانه با اراده مردم قدرت مي گيرند نه آمريكا

نويسنده رابرت فيسك
برگردان: جعفر بلوري
پس از خوش خدمتي هاي اخير اوباما و رامني براي اسرائيل، اعراب رفته رفته به اين فكر افتاده اند كه انتخاب كدام يك از آنها براي خاورميانه بهتر است. به نظر مي رسد باراك اوباما مرد مورد علاقه اعراب باشد اما، طبق روال معمول در اين بين مشكلي وجود دارد. اين مشكل حقيقت واضح دردناك و غم انگيزي است و آن اين كه اين دو ذره اي با هم فرق ندارند.
جرج بوش پس از آن به عراق حمله كرد كه به آريل شارون اجازه استعمار كرانه باختري اشغال شده را داد. اوباما نظاميان خود را از عراق خارج كرد اما به جاي آن حملات هواپيماهاي بدون سرنشين به مناطق مرزي پاكستان-افغانستان را افزايش داد و پس از آن در واكنش به اظهارات بنيامين نتانياهو كه به وي گفته بود نبايد در خصوص عقب نشيني اسرائيل از مرزهاي 1967 تصميمي اتخاذ شود، همچون يك سگ رفتار كرد. اوباما به جاي اين كه بگويد«اوه بله حتما» همچون يك رئيس جمهور مستقل! و قدرتمند! بزدلانه روي صندلي خود دركاخ سفيد نشست تا نخست وزير اسرائيل به او بگويد قطعنامه (1) 242سازمان ملل را هرگز اجرا نكرده است!
و اما ميت رامني كه به نظر نمي رسد بيشتر از آن واعظ تگزاسي(كشيش هتاك) كه قرآن را سوزاند خاورميانه را بشناسد گفته: «فلسطينيان هيچ علاقه اي به برقراري صلح ندارند» و هنوز توضيح نداده است كه چرا در سال 2005 ناگهان با عنوان فرماندار ايالت ماساچوست به صحنه قدرت بازگشت، به نظر مي رسد رامني علاقه زيادي به شنود و جاسوسي از مساجد داشته باشد!(2)خوش به حال اعراب.
حقيقت اين است كه رئيس جمهور بعدي آمريكا هركسي كه باشد حداقل در خصوص خاورميانه آزادي عملي نخواهد داشت و معاشقه گري هاي قديمي با اسرائيل همچنان ادامه خواهد داشت. مگر اينكه اسرائيل به ايران حمله كرده و آمريكا را وارد يك جنگ ديگر در خاورميانه كند. اما براي اولين بار در تاريخ آمريكا، يك نامزد موفق انتخابات رياست جمهوري قصد دارد با يك جهان عرب جديد تعامل كند، به عبارت ديگر با يك دنياي اسلام جديد.
نكته بسيار مهم اينجاست كه تحولات بيداري عربي(براي يك بار هم كه شده بياييد واژه بهار عربي را فراموش كنيم) مردماني را به نمايش گذاشته كه خواستار كرامت اند. اين يعني اين كه ميليون ها انساني كه در اين بخش از دنيا (خاورميانه) زندگي مي كنند مي خواهند خودشان تصميم بگيرند. بر اساس آرزوها و خواسته هاي خودشان زندگي كنند نه خواسته روساي جمهور خودراي و صاحبان آنها در واشنگتن. به نظر نمي رسد تا كنون كلينتون اين موضوع را درك كرده باشد. شايد اوباما درك كند. رامني؟ من مطمئنم ايشان حتي نمي تواند نقشه يكي از كشورهاي واقع در اين منطقه را هم نقاشي كند. البته به استثناي يكي از آنها(اشاره به اسرائيل).
برخلاف تصور غربي ها كه معتقدند همه اعراب در حال نبرد براي به دست آوردن دموكراسي هستند، نبرد و تراژدي خاورميانه امروز در مورد شان و كرامت اين بخش از دنياست، در مورد حق انسانيي كه بگويد چه كسي را دوست دارد و اين كه اجازه ندهد حاكمان مستبد خود را صاحب و مالك تمام كشورشان بدانند. مالكيتي كه حاكمان ظالم اجازه آن را از آمريكا گرفته اند.
آري انقلاب هاي امروز منطقه آشفته و مغشوش شده اند. انقلاب مصر درست آن گونه كه انتظار مي رفت به پيش نمي رود. ليبي به راحتي مي تواند تكه پاره شود...اما با تمام اين احوال اين مردمان عرب هستند كه حرف آخر را مي زنند و آنها اكنون اطمينان يافته اند كه روساي جمهور و نخست وزيران با اراده آنها قدرت مي گيرند نه با فرمان واشنگتن يا مسكو.
برخلاف باور رامني كه معتقد به فقدان ارزش هاي تمدني در ميان اعراب است- و تمدن اسرائيلي ها را فوق العاده مي داند!- اعراب خاورميانه درست بر خلاف اين جهت در حال حركت و تظاهرات هستند.
اين يك روند آهسته و جاري است: همه خوانندگان اين مقاله قبل از اين كه انقلاب اعراب كامل شود، به مرگ طبيعي(كهولت سن) خواهند مرد.
روزهايي كه روساي جمهور آمريكا به پادشاهان و سلاطين خاورميانه بگويند چه بكنند و چه بگويند رو به اتمام است. فروپاشي رژيم سعودي و تمام رژيم هاي دست نشانده عرب خليج فارس با گذشت زمان حتمي است . من تصور مي كنم كه احتمالا همان تراژدي فلسطينيان براي بيداري اعراب در نظر گرفته شده است.
افسوس كه فلسطينيان تنها كساني هستند كه از انقلاب اعراب سودي نمي برند. براي آنها زمين كافي براي داشتن يك كشور وجود ندارد. اين حقيقتي است پشت همه اين اتفاقات. هر كس به اين جملات شك دارد يك بليط پرواز به اسرائيل رزرو كرده و نگاهي هم به كرانه باختري بيندازد.تكرار مي كنم هيچ جايي براي فلسطينيان باقي نمانده. اين تراژدي واقعي است كه روساي جمهور آمريكا طي چند سال آينده با آن روبه رو خواهند شد.

1. قطعنامه 242 شوراي امنيت (22 نوامبر 1967)
شوراي امنيت، با ابراز نگراني از وخامت اوضاع خاورميانه، با تأكيد برعدم توسل به زور براي تصرف سرزمين ها و نياز به تلاش براي برقراري صلحي عادلانه و پايدار كه در آن همه كشورهاي منطقه از امنيت برخوردار باشند، تصريح مي كند كه اجراي اصول منشور مستلزم برقراري صلحي عادلانه و پايدار در خاورميانه است و بايد بر دو اصل زير استوار باشد:
الف: عقب نشيني نيروهاي مسلح اسراييل از سرزمينهاي اشغالي در جنگ اخير،
ب: پايان دادن به هرگونه ادعا يا وضعيت مخاصمه آميز و احترام و شناسايي اصل حاكميت، استقلال سياسي و يكپارچگي سرزميني هريك از كشورهاي منطقه و ...
2. اشاره به موضوع جنجال برانگيز جاسوسي اف بي آي و مقامات آمريكايي از مسلمانان در مساجد آمريكا دارد.
منبع: اينديپندنت
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14