ولايت اميرالمومنين(ع)، عصاره رسالت انبياءالهي (بخش دهم وپاياني)
آيت الله جوادي آملي
ـــــــــــــــــــــــــــ
موضوع سخن ولايت علي بن أبي طالب (ع) از منظر قرآن و نهج البلاغه بود،آنچه در طي
اين چند جلسه به عرضتان رسيد اين بود كه ولايت علي بن أبي طالب از نظر قرآن كريم
پايه كمال دين و تمام نعمت خدا و مايه پذيرش اسلام است؛ يعني اسلام خدا پسند كه
رضيت لكم السلام ديناً (1)، اسلامي است كه به رهبري علي بن أبيطالب (ع) اداره شود و
همچنين ولايت آن حضرت از منظر خود آن حضرت طبق خطبه هاي نهج البلاغه اين است كه
ولايت آن حضرت به منزله قطب آسياي مكتب است (2). مكتب اگر بخواهد پويا و متحرّك و
ثمر بخش باشد، بايد در محور علوي بگردد و گرنه يك مكتب ايستا و راكد و جامد است؛ از
آسياي ايستا آرد به دست نمي آيد، از مكتب ايستا مطلبي عائد كسي نمي شود ! اين مكتب
پوياست كه ثمر بخش است، نظير آسياي متحرّك و پوينده است كه مثمر است.
باز روشن شد كه بشر يك گزارش علمي دارد و يك گرايش عملي. از نظر گزارش علمي بايد از
مرحله حسّ و تجربه كمك بگيرد، در يك محدوده نماند؛ خيال و وهم را هم تعديل كند، نه
تعطيل؛ آنگاه همه مجاري ادراكي خود را در تحت نظر عقل نظري، يعني برهان عقلي اداره
كند تا شايد به بارگاه شهود قلبي راه يابد؛ اين بخش گزارش و دانش او. در بخش هاي
عملي، مسأله جاذبه و دافعه، غضب و شهوت را بايد تعديل كند و نه تعطيل؛ وقتي تعديل
شدند، همين جاذبه و دافعه، همين شهوت و غضب به صورت ارادت و كراهت تربيت شده، محبت
و عداوت تربيت شده و سرانجام به صورت تولّي و تبرّي تكامل يافته ظهور مي كند. وقتي
اين جاذبه و دافعه را، اين شهوت و غضب را، اين جذب و دفع را كسي تربيت كند، تعديل
كند، هدايت كند؛ هم ارادت و كراهت حساب خاص خود را پيدا مي كند، هم محبت و عداوت با
جايگاه خود آشنا مي شود و هم به بارگاه منيع تولّي و تبرّي مي رسد كه تولّي و تبرّي
جزء امور رسمي دين ماست. آنگاه تمام مجاري تحريكي در تحت هدايت عقل عملي كه ب ه
يعبد الرّحمن و يكتسب الج نان (3) عمل مي كند.
انبياء عموماً و وجود مبارك رسول اكرم (ص) خصوصاً؛ رسالت اصلي آنها تعديل اين دو
جناح و گزارش و گرايش است. يعني طوري انسان ها را تربيت كنند كه اينها خوب بفهمد در
بخش دانش اوّلاً؛ و خوب تصميم بگيرند در بخش گرايش ثانياً. انساني كه خوب نفهمد، يا
بفهمند ولي عالم بي عمل باشد؛ به مقصد نمي رسد، لذا قرآن كريم هدف والاي رسالت
انبياء را تعليم كتاب و حكمت از يك سو، تزكيه نفوس از سوي ديگر بيان كرد تا جامعه
خوب بفهمد در بخش جزم، و خوب تصميم بگيرد در مرحله عزم.
ولايت علوي، مدار حركت علمي و عملي انسان ها
وجود مبارك امير المؤمنين ولايت خود را عصاره رسالت همه انبياي الهي مي داند؛ مي
فرمايد: ما آمديم كه هم مسائل علمي شما را تنظيم كنيم، هم مسائل عملي شما را ! شما
اگر بخواهيد در بخش هاي علمي حركت كنيد، ولايت ما قطب آسياي علوم است و اگر بخواهيد
در مسائل اخلاقي، فضائل نفساني حركت كنيد، ولايت ما قطب آسياي اعمال است. هم در
علوم، هم در اعمال بايد بر مدار يك محور حركت كرد. گاهي مي فرمايد: سلون ي قبل ان
تفق دون ي فنّي ب طرق السّماء اعلم م نّي ب طرق الأرض(4)؛ هر چه مي خواهيد از ما
بپرسيد، ما راههاي آسمان را بهتر از راه زمين بلديم؛ ما راههاي ماوراء طبيعت را
بهتر از راههاي طبيعت بلديم، ما راههائي كه مربوط به درمان و بيماري روح است بهتر
از راههاي مربوط به بيماري و درمان جسد بلديم!سرّش آن است كه انسان كامل،مظهر ذات
أقدس له است.
خداي سبحان كه به جميع ذرّات، آگاه و عالم است كه: لا يعزب عنه م ثقال ذرّه ف ي
الأرض و لا ف ي السّماء (5)؛ وقتي از قلمرو علم خود خبر مي دهد، هميشه غيب را بر
شهادت مقدّم مي دارد؛ مي فرمايد: عال م الغ يب و الشّهاده (6)، نفرمود: عال م
الشّهاده و الغ يب ! زيرا جهان غيب معلوم تر است، به علم نزديك تر است، بهتر از
جهان شهادت به علم مي آيد؛ جهان شهادت پراكنده است. تا اين كثرت را به وحدت منتقل
نكنيم، تا اين تفريق را به جمع هدايت نكنيم؛ تحت علم نمي آيد ! آنچه كه علم است، به
ماوراء طبيعت تعلّق مي گيرد، يك امر مجرّد است كه ذاتاً معلوم است،لذا فرمود: ما
راههاي آسمان، يعني راههاي ارواح، راههاي غيوب، راههاي ماوراء طبيعت را بهتر از
راههاي طبيعت آشنائيم؛ گرچه همه اينها معلوم و مشهود ماست !
انسان كامل، رهائي بخش انسان ها از جهل علمي و جهالت عملي
آنگاه به ما فرمود: انبياء كه آمدند، مردم را از جهل علمي رهاندند، عالم كردند؛ از
جهالت عملي رهائي بخشيدند، عاقل كردند. اين كار كه در بخشي از خطبه هاي نهج البلاغه
آمده است، فرمود: فهداهم ب ه م ن الجهال ه و انقذهم م ن الضّلال ه(7)، اين مضمون در
بعضي از خطبه هاي نهج البلاغه هست كه ذات أقدس له به وسيله رسول اكرم هم علوم جامعه
را تأمين كرد، آنها را از جهل و ناداني نجات بخشيد و هم هدايت آنها را بيمه كرد، از
ضلالت نجات داد و اگر در زيارت أربعين سالار شهيدان، حسين بن علي بن أبي طالب
(عليهما السّلام) مي خوانيم كه: بذلوا مهجته ف يه ل يستنق ذ ع بادك م ن الجهاله و ح
يره الضّلال ه (8)، همين است. يعني حسين بن علي خون جگرش را داد، براي همين دو جهت
كه مردم را عالم كند اوّلاً؛ بعد عالم را عاقل كند، ثانياً. تا گزارش علمي اينها
برهاني باشد اوّلاً؛ عزم و اراده اينها بر اساس عقل عملي باشد ثانياً؛ خوب بفهمند و
خوب تصميم بگيرند؛ براي همين دو چيز حسين بن علي شربت شهادت نوشيد.
راه تجلّي جلوه الهي در آينه جان انسان
در اين خطبه نهج البلاغه كه الآن به عرضتان مي رسد، وجود مبارك حضرت امير (ع) اوّل
بهترين راه شناخت را بازگو كرد، بعد فرمود: حالا كه معلوم شد كه راه شناخت چيست، من
به شما اين مژده را مي دهم كه چيزي هست كه شما آن را بشناسيد؛ وقتي چشمتان و
عينكتان و آينه تان و ديدتان شفاف شد، آنگاه من به شما مي گويم كجا را نگاه كنيد.
اوّل بايد انسان يك آينه شفافي داشته باشد، بعد بفهمد اين آينه را به كدام سمت نگه
بدارد !
قلب جوان يك آينه شفافي است، امّا اگر كسي او را هدايت نكند كه اين آينه را به كدام
سمت نگه دار، چه خواهد شد ؟ اگر كسي آن آينه را به طرف ستاره هاي آسمان نگه داشت،
به طرف شمس و قمر نگه داشت، به طرف باغ و راغ نگه داشت؛ بالأخره يا عكس ستاره سپهر
در آن مي تابد، يا گلها و رنگ هاي گوناگون گلها در چهره آينه شفاف مي تابد. ولي اگر
همين آينه به دست اين جوان به باغ وحش رفت، به طرف گرگ و گراز و امثال ذلك نگه
داشت؛ بالأخره همين آينه است كه گرگ را نشان مي دهد، همين آينه است كه مار و عقرب
را نشان مي دهد. شفاف بودن، آينه بودن، صاف بودن يك طرف قضيه است؛ آدم بايد بداند
به كدام سمت نگه دارد تا چه كالائي در آن بتابد و چه مطلبي در آن جلوه كند ! گاهي
انسان با همين گراز و گرگ مرتبط مي شود؛ وقتي آينه را به سمت هاي ديگر داشت، همين
است !
مشاهده محبوب پس از شكستن آينه جان
رهبران الهي لازم است كه به آدم اين هشدار را بدهند كه آينه شو تا بردت سوي دوست
(9)، كوي دوست. اين اشعاري كه در كتيبه هاي اين حسينيه هدايت نوشته شده، مال مرحوم
استاد حكيم الهي قمشه اي (ره) است كه با يك نذري كه كردند در نغمه حسيني، اين اشعار
را سروده اند كه بخشي از اين اشعار خيلي پر محتواتر و عميق تر از اشعار مرحوم محتشم
كاشاني است. آن بخش هائي كه وجود مبارك سيّدالشهداء (ع) مي خواهد از روي اسب بيفتد
به قتلگاه، در آخرين لحظه؛ خيلي اشعار بلندي دارد كه چون آينه بشكست و رخ يار ديد
(10). گاهي انسان در تمام مدّت عمر آينه است و مي داند كه اين آينه را به كدام سمت
نگه بدارد ! وقتي كه فهميد اين آينه را بايد به طرف آفتاب نگه داشت، هميشه دستش رو
به آفتاب است ! آن قدر در تمام مدّت عمر اين آينه دل را به طرف آفتاب نگه مي دارد
تا لحظه شهادت فرا مي رسد. لحظه شهادت به منزله لحظه شكستن اين آينه است. وقتي اين
آينه مي شكند، ديگر شهيد خود شمس را مي بيند؛ تا كنون عكس شمس را در چهره آينه مي
ديد، الآن خود شمس را مي بيند؛ آينه بشكست و رخ يار ديد. تا كنون محبوب را در آينه
دل مي ديد، الآن محبوب را بدون آينه مي نگرد.
راه معرفت و بهره مندي از رهبران الهي
وجود مبارك حضرت امير مي فرمايد: اوّلاً راه شناخت را من به شما نشان بدهم، بعد
بگويم: هدف كجاست و چه را ببينيد: ا نّ ابصر الابصار ما نفذ ف ي الخ ير طرفه و ا نّ
اسمع الاسماع ما وع ي التّذكير لق ب له (11)؛ فرمود: بالاترين ديد و بهترين ديد آن
است كه انسان درون بين باشد؛ نه تنها ظاهر، بلكه درون را هم بنگرد. تير ديدش به
درون خير برسد، نافذ باشد و گوشش هم شنواي مواعظ و نصايح باشد. تنها معبر نباشد،
بلكه ظرف باشد، و عاء باشد، حرف ها را بپذيرد.
آنگاه فرمود: ايّها النّاس ا ستصب حوا م ن شعله م صباح واع ظ متّع ظ و امتاحوا م ن
صفو ع ين قد روّ قت م ن الكدر(12). فرمود: مردم ! از شعله نور بخش آن واعظي كه خودش
متّعظ است، عالم با عمل است، عالم عادل است،شعله نور بگيريد، آينه تان را به آن سمت
نگه بداريد. ظرف سالم فقط براي آب زلال سودمند است و گرنه سلامت ظرف چه اثري دارد
؟! اينكه مي گويند: دل بايد سالم باشد، قلب بايد سالم باشد؛ اين سخني است حق، امّا
اين نيمي از قضيه است ! ظرف سالم براي مظروف سالم است و گرنه ظرف،سالم باشد و خالي
باشد، اماچيزي درون آن نباشد سودي ندارد !
اينكه مي گويند در عرض ارادت ها بگوئيم: السّلام عليكم و رحمه الله؛ يعني اوّل
سلامت دل را مسألت مي كنيم. يعني آينه جان شما شفاف باشد براي نشان دادن، ظرف دل
شما شكسته نباشد، ترك گرفته نباشد، سالم باشد براي پذيرش كالا و مظروف ! وقتي قلب
سالم شد، رحمت خدا در اين دل جا بگيرد كه اين رحمت مي شود مظروف و اين دل كه سالم
است مي شود ظرف. وجود مبارك حضرت امير فرمود: وقتي اين قلب شما سالم شد، از اين قلب
سالم استفاده كنيد، كه منظور خودش و افرادي كه مثل خودش و راهي راه او هستند مي
باشد.
اينها را كه بازگو كرد، فرمود: لي جهالت كم و لا تنقادوا لي اهوائ كم (13). مبادا
امام خود باشيد، به ميل خود كار كنيد، به رأي خود عمل بكنيد ! اين گزارش هاي علمي
شما در حدّ وهم و خيال است، به بارگاه منيع عقل نمي رسد؛ برابر وهمتان حركت نكنيد،
چون ديدش محدود است در بخش علم؛ برابر خواسته هاي خود حركت نكنيد، چون در مدار شهوت
و غضب كار مي كند در بخش عزم و اراده.
وظايف رهبران الهي از ديدگاه حضرت امير (ع)
آنگاه مسأله امامت و ولايت را بازگو مي كند كه: ليس علي الا مام لا ما حمّ ل م ن
امر ربّ ه م ن الا بلاغ ف ي الموع ظ ه و الا جت هاد ف ي النّص يح ه و الا حياء ل
لسّنه و ا قامه الحدود علي مستح قّ يها و الا صدار السّهمان (14). اين 4 يا 5 عنصر
محوري را وظيفه رسمي واليان الهي، رهبران مذهب و اولياي الهي مي داند كه خودش
بارزترين ولي از اولياي الهي است. فرمود: امام از طرف خدا منصوب شده است، از خود
حرفي ندارد؛ چيزي از امام متوقّع نيست، مگر ابلاغ همان رسالتي كه به وسيله پيغمبر
از طرف خدا به او داده شده و آن اين است كه مردم را به خوبي نصيحت كند، دائماً
موعظه كند.
نوح پيغمبر (ع) بيش از 9 قرن شب و روز مردم را نصيحت كرد، گفت: ا نّي دعوت قوم ي
ليلاً و نهاراً (15). گاهي در مجالس شبانه، گاهي در محافل روزانه مردم را به معارف
الهي فرا مي خواند. اين همان ابلاغ در موعظه است و همچنين اجتهاد در نصيحت كه تلاش
و كوشش بكند، از هيچ جهت فرو گذار نكند؛ از نظر گفتار از همه صنايع ادبي بهره
بگيرد، از نظر رفتار هم از همه سنن الهي استمداد بكند تا بالأخره حرف به مردم برسد،
راههاي علمي و عملي براي مردم گفته و گشوده شود.
آنگاه احياي سنّت، وظيفه سوّم امام است، سنّت رسول خدا را بايد زنده نگه بدارد. اگر
در آستانه مندرس شدن است، نگذارد كهنه شود و اگر كهنه شده است، آن را تجديد كند و
به فكر احياي سنّت باشد. در مقام دفع، يعني تلاش و كوشش كند، نگذارد سنّت الهي
بميرد؛ در مقام رفع اگر اين سنّت غباري گرفت و آسيب پذير شد، آن را احياء كند، غبار
روبي كند، جارو كند تا سنّتي كه در آستانه پژمردگي است، شادابي اش را به دست
بياورد؛ اين مي شود احياي سنّت.
وظيفه ديگر امام اين است كه حدود متجاوزان را بر آنها اجراء بكند كه مبادا كسي در
اثر عدم اجراي حدود الهي متهتّك شود و جامعه نا امن شود؛ اينها راههاي امنيّت ملّي
است. اگر يك متجاوزي تنبيه بشود، امنيّت تأمين مي شود. بعضي ها مي دانند كه تنبيه
مي شوند، دست به تعدّي دراز نمي كنند؛ آنهائي هم كه دست به تعدّي دراز كردند،بعد از
اجراي حدود متنبّه مي شوند. لذا فرمود: اقامه حدود علي مستح قّيها.
وظيفه پنجم امام ( ا صدار السّهمان ) است. سهم هر كسي را برابر با آن حقّ مقرّر
اسلامي به او عطا كند. عدّه اي در هنگام دريافت سهميه خود از بيت المال توقّع بيجا
داشتند، نظير طلحه، زبير و مانند آن؛ پيشنهاد دادند كه به ما بيشتر بدهيد. وجود
مبارك حضرت امير فرمود: شما من را وادار مي كنيد ان اطلب النّصر ب الجور(16)؛ مي
گوييد: من از بيت المال بهره بيشتر به شما بدهم، گناه بكنم تا توجه شما و حمايت شما
را جذب و جلب بكنم؛ يعني از راه گناه به مقصد برسم، يعني هدف وسيله را توجيه مي
كند، اين حرف ها حرف هاي باطلي است. هرگز هدف وسيله را توجيه نمي كند، هرگز از راه
گناه نمي شود به مقصد صواب رسيد، هرگز از راه باطل نمي شود به هدف صحيح راه پيدا
كرد؛ از راه باطل انسان فقط منحرف مي شود ! براي نيل به هدف صحيح فقط از راه صحيح
بايد طي مسير كرد. فرمود:اين اصلاً شدني نيست كه كسي بخواهد از راه باطل پيروز
بشود،باطل پايانش هلاكت است، نه ظفرمندي ! براي ظفرمندي جز طيّ طريق حق راه ديگري
نيست. اين هيچ راه علمي ندارد كه كسي بتواند ثابت كند هدف وسيله را توجيه مي كند،
يك ربط مستقيمي در نظام تكوين بين هدف و راه است. اگر راه بد بود، پايانش دوزخ است
و سقوط و سلب حيثيّت و مانند آن و اگر راه خوب بود، پايانش عزّت و استقلال و شرافت
و بهشت است در دنيا و آخرت.اين عناصر پنج گانه را وجود مبارك حضرت امير به عنوان
شعاع ولايت و وسيله رهبري و عناصر محوري رهبري بازگو كردند.
لزوم تحصيل علم قبل از سپري شدن فرصت
به ما هم فرمودند: شما اگر بخواهيد عطشتان بر طرف بشود، چاره اي جز اين نداريد كه
از آب زلال بهره بگيريد و كمك بگيريد و خود حضرت امير (ع) هم به ما اين آدرس را
داده؛ فرمود: اين حرف هائي كه به شما گفتيم به اينكه آينه بايد بشويد، به شما گفتيم
كه كالاها در عالم زياد است؛ اگر كسي آينه را به طرف اجرام سپهري نگاه داشت، منوّر
مي شود؛ به طرف گرگ و گراز نگه داشت، هيبت بدي در او ظهور مي كند و بدي مي بيند؛
امّا من به شما مي گويم بعد از جريان كلّي گويي، به شما آدرس مي دهم كجا برويد !
فرمود: باد روا الع لم قبل تصويح نبت ه و قبل ان تشغلوا ب انفس كم عن مستثار الع لم
(17). فرمود: هميشه اين درخت علم سرسبز نيست، بالأخره يك بهاري است، فصول ديگري هم
در كمين اين بهار هستند ! هميشه نهال علم سبز نيست، هميشه نهال مذهب سبز نيست،
هميشه نهال سخنراني يا كتاب نويسي سبز نيست و هميشه محرّم نيست، هميشه ماه مبارك
رمضان نيست؛ فرمود: بالأخره گل چند روزي بيشتر نيست، اين بهار بيش از چند ماه نيست
! يك وقتي خزاني مي رسد، خشك مي شود؛ قبل از اينكه خزاني برسد و اين گلها پژمرده و
خشك بشود، شما بچينيد و ببوييد و بهره برداري كنيد. اين درخت هميشه ميوه نمي دهد؛ 2
ـ 3 ماه ميوه مي دهد، ديگر هيچ !
فرمود: باد روا الع لم قبل تصويح نبت ه ؛ « تصويح » يعني خشك كردن. قبل از پژمردگي،
قبل از خشك شدن شما از اين علم استفاده كنيد، بهره ببريد، شامه تان را معطّر كنيد
تا فصول ديگر تأمين بشويد و قبل از اينكه مشاغل ديگري براي شما پيش بيايد. گاهي
مشكلاتي در زندگي پيش مي آيد، انسان مريض مي شود يا مشكلات سياسي ، اجتماعي و
اقتصادي او را درگير مي كند؛ يا به تعبير بعضي از شارحان نهج البلاغه در آستانه مرگ
قرار مي گيرد، بالأخره درگير است. يا درگير مرگ است، يا درگير مرض است، يا درگير
مسائل سياسي، اجتماعي، امنيتي و مانند آن؛ فراغتي ندارد. فرمود: قبل از اينكه فراغت
از شما گرفته بشود، اين گلها را ببوييد.
شكوفائي سرمايه دروني انسانها به وسيله انبياء و اولياء
درنوبت هاي قبل به عرضتان رسيد كه همه ما داراي سرمايه هستيم، هيچ كسي بي سرمايه
خلق نشده؛ ذات أقدس له همه را با سرمايه آفريد و آن فطرت است. هيچ كودكي را نبايد
به راست گفتن دعوت كرد، او قبل از اينكه دروغگويي را ياد بگيرد، راستگوست؛ حرف كودك
حرف صادق است. اگر در دوران نوزادي گريه مي كند، اشكش صادقانه است؛ بيخود گريه نمي
كند، بالأخره يك مشكلي دارد. بعدها كه بزرگ شد، ممكن است كاذبانه تباكي كند و دروغ
بگويد و گرنه همين كه به دنيا آمده است، مسير صدق را دارد طي مي كند. وقتي هم كه
دوران نوزادي و شيرخوارگي او سپري شد وكم كم دارد حرف مي زند؛ اوّلين حرفي كه مي
زند صدق است. هرگز كودك دروغ نمي گويد، مگر اينكه از پدر و مادر و برادر و خواهر
ياد بگيرد و اين دروغ از خارج بر او تحميل شده است و گرنه او راست مي گويد.
همه معارف اينچنين است؛ انسان با سرمايه صداقت خلق شده است، اين سرمايه را بايد
شكوفا كرد. اگر كسي اين سرمايه را دفن بكند، بهره نمي برد. انبياء آمدند كه نگذارند
اين سرمايه ها دفن بشود، اگر هم كسي اين سرمايه را در بين اغراض و غرائز نفساني دفن
كرده، آنها بيايند معدن شناسي كنند، كنجكاوي كنند، كند و كاو كنند، ا ثاره كنند،
بشورانند، شكوفا كنند كه اين را مي گويند: « ا ثاره » اين در خطبه هاي قبل به
عرضتان رسيد كه فرمود: انبياء آمدند تا: يث يروا لهم دفائ ن العقول (18). يعني براي
اينكه اين دفينه هاي عقلي را ا ثاره كنند، شكوفا كنند مبعوث شدند.
« ثوره » يعني انقلاب، « ا ثاره » يعني شكوفا كردن، شوراندن. چون يك كار جمعي است،
يك اسم مكاني هم دارد. آن ميدان انقلاب را مي گويند: « مستثار » كه اسم مكان است.
يعني آن جايي كه اگر كسي بار يابد، شورانده مي شود و آن استعدادها و دفينه هاي عقلي
او شكوفا مي شود؛ ( مستثار ) يعني عرصه انقلاب. فرمود: اهل بيت عصمت و طهارت مستثار
علمند. حسينيه،ميدان انقلاب ومنقلب شدن است، آدم را عوض مي كند. اين گناه كردن و
طغيان از همه جا بر مي آيد. آنها كه از نظر تكنولوژي پيشرفته ترند، طاغي ترند !
بسياري از گناهان است كه از غرب آمده؛ اين حسينيه ها ومسجدهاست كه انسان را منقلب
مي كند ! مسجد به نام خداست و حسينيه به نام اهل بيت است؛ اينها را مي گويند (
مستثار )، يعني ميدان انقلاب.
فرمود: انقلاب يك ميداني لازم دارد و مستثار علم، اهل بيت اند. فرمود: برويد ميدان
انقلاب، ببينيد چه خبر است ! آخر شما بعد از 50 سال يا 60 سال مي پوسيد، يا
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك چند روزي قفسي ساخته اند از بدنم (19)
انسان كه مي ميرد،آيا مثل يك درختي است كه خشك شده، مي شود هيزم ؟ يعني اين همه
علوم و افكار و انديشه و عقائد و ملكات هيزم است يا پر مي كشد به ديار ديگر مي رود
؟! اگر انسان مرغ باغ ملكوت است، اگر انسان درخت نيست كه بعد از 60 سال و 70 سال
هيزم بشود، اگر اين تن را رها مي كند و با روح خود به ديار مستقيم سفر مي كند؛ پس
يك عالمي هست، يك حساب وكتابي هست، يك ره توشه اي هست، يك چيزي هم بايد ببرد !
اين حسينيه ها براي اين است كه آدم را بيدار كند، براي اينكه انسان چهره ملكوت را
بفهمد، بفهمد من كي هستم و الآن كه مردم براي آن عالم ابد چه دارم ! مرگ از مهم
ترين عوامل تحريك ماست؛ آن كسي كه فعّال و پوينده و پويا نيست، مرگ را فراموش كرده
! چون وقتي انسان مرد، اوّلين چيزي كه از آدم سؤال مي كنند، مي گويند: عمر را چه
كردي !پس اگرانسان متوجه باشد اوّلين چيزي كه در برابر آن مسئول است اين است كه عمر
را چه كردي، مخصوصاً جواني را چه كردي؛ چنين كسي شب و روز مي دود براي اصلاح خود،
اصلاح جامعه ! در اين صورت خوابيدن او هم مكتب است. كم غذا مي خورد، رو به قبله مي
خوابد، وضو مي گيرد، با دعا مي خوابد، چيزهاي خوبي هم خواب مي بيند، به موقع هم پا
مي شود، سحري دارد، نافله اي دارد، نماز صبحي دارد؛ اين مي شود بيدار ! راه حسين
اين است !! آنگاه اگر هم جنگ بيايد، كمترين فايده اش همين دفاع 8 ساله است. ملّتي
كه شرف دارد كه زير باز ذلّت نمي رود !
بيانات معظم له در جمع اقشار مختلف مردم آمل
حسينيه هدايت آمل ـ 26/ 1/ 1379
(1) مائده/ 3
(2) ر. ك: نهج البلاغه/ خ 3
(3) برداشت از: الكافي/ 1/ 11 ـ (ك تاب العقل و الجهل )
(4) نهج البلاغه/ خ 189
(5) يونس/ 61 ـ با تلخيص
(6) انعام/ 73
(7) نهج البلاغه/ خ 1
(8) تهذيب الأحكام/ 6/ 113 ـ ( ز ياره الأربعين )
(9) ديوان حكيم الهي قمشه اي/ غزل 80 ( غزل مشتاق روي دوست )/ صفحه 525
(10) ديوان حكيم الهي قمشه اي/ صفحه 227 ( نغمه حسيني )
( 11121314 ) نهج البلاغه/ خ 105
(15) نوح/ 5
(16) وسائل الشيعه/ 15/ 105 ؛ الغارات/ 48
(17) همان/ خ 105
(18) همان/ خ 1
(19) منسوب به مولوي
|