(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 14  آبان  1391 - شماره 20348

چرا در روابط اجتماعي حقوق متقابل رعايت نمي شود؟ (بخش نخست)
بالندگي زندگي ايراني در تعامل اجتماعي



چرا در روابط اجتماعي حقوق متقابل رعايت نمي شود؟ (بخش نخست)
بالندگي زندگي ايراني در تعامل اجتماعي

گاليا توانگر
«در معارف اسلامي، اصطلاح عقل معاش در مفهوم سبك و فرهنگ زندگي است و در قرآن كريم نيز آيات فراواني در اين زمينه وجود دارد... متاسفانه ما در اين بخش، پيشرفت چشمگيري نداشته و مثل بخش اول يعني علم و صنعت، درخشندگي ملت ايران در اين زمينه نيز چشم جهانيان را متوجه خود خواهد كرد.»
آنچه در بالا خوانديد موجي از اقيانوس كلام گهربار مقام معظم رهبري در جمع جوانان خراسان شمالي بود كه مهرماه سال جاري ايراد فرمودند و همه اقشار جامعه را دعوت به اجرايي كردن سبك صحيح زندگي برگرفته از اخلاق اسلامي كردند.
ايشان با طرح سوالاتي از قبيل چرا در روابط اجتماعي حقوق متقابل رعايت نمي شود؟ چرا در فرهنگ رانندگي انضباط لازم رعايت نمي شود؟ علت برخي پرخاشگري ها و نابردباري ها در روابط اجتماعي چيست؟ سعي داشتند عموم و نيز كارشناسان علوم اجتماعي را متوجه امر ضروري داشتن الگو سبك زندگي كنند. ايجاد حساسيت روي اين مقوله مردم را متوجه اهميت تقويت روابط اجتماعي شان در جامعه خواهد كرد. به ويژه در شرايط فعلي كه جامعه اسلامي ما دستخوش انواع توطئه هاي دشمنان قرار گرفته و ايستادگي در برابر چنين طوفان هايي، صبر بيشتر و همدلي آحاد ملت را مي طلبد.
هرگاه عملي از شخصي سرزند كه با پاسخ از سوي فرد ديگر همراه باشد، اصطلاحا به اين عمل متقابل دوسويه تعامل اجتماعي يا كنش متقابل اجتماعي گفته مي شود.
در زمينه ايجاد و شكل گيري تعامل اجتماعي دو فاكتور كاملا ضروري نقش دارند. يكي اين كه افراد از منيت ها عبور كرده و باورشان ما شدن باشد. دوم اين كه به درك صحيحي از خواسته ها و انتظارات يكديگر برسند.
همه ما بخش عمده از زندگي خود را در ارتباط با ديگران سپري مي كنيم يا در فكر آن به سر مي بريم. تحقيقات نشان داده كه 75درصد اوقات روزانه ما صرف ارتباط با ديگران مي شود و شايد بتوان گفت 75درصد موفقيت هاي ما نيز به روابط ما با ديگران بستگي دارد. از همين رو در دهه هاي اخير توجه زيادي مي شود به مبحث مهارت در روابط اجتماعي كه از آن به تعامل اجتماعي تعبير مي كنند.
اين نكته كه برخي انسان ها تعامل گران ماهرتري هستند، باعث شده كه پژوهش هاي دقيق و منظمي درباره ماهيت و كاركردهاي تعامل اجتماعي و عوامل تاثيرگذار بر آن انجام شود.
نصفي از سپرم رفت!!
اولين پله ارتقاي سطح تعاملات اجتماعي در جامعه اين است كه منيت ها را كنار گذاشته و باورمان «ماشدن» شود.
كاظم اميري سال هايي را به خاطر مي آورد كه راننده سرويس سازماني در حوالي ميدان امام خميني بوده است. وي مي گويد: «ساعت چهار بعد از ظهر يك روز پاييزي كه مي خواستم از خم يكي از كوچه هاي لاله زار بيرون بيايم و وارد خيابان اصلي سعدي جنوبي بشوم، ناگهان يك پرايد از عقب به چرخم گرفت. راننده پرايد فريادزنان از ماشينش پياده شد كه آهاي، چه كردي؟! نصفي از سپرم رفت!!
هر چه خودم و ديگران برايش توضيح داديم كه چون به عقب اتوبوس اداره زده، او مقصر است، توي كتش نرفت كه نرفت! بالاخره هم بچه هاي اداره به پليس زنگ زدند و وقتي كارشناس راهنمايي و رانندگي آمد و او را مقصر تشخيص داد، تازه دست از هوار كشيدن و بد و بيراه گفتن برداشت.»
وي ادامه مي دهد: «هر روز ده ها مورد از اين تصادفات در سطح شهر رخ مي دهد و كسي هم نيست به راننده هاي عصبي ياد بدهد كه هر چه قدر هم داد و بيداد كنند و اعصاب سواره ها و پياده هاي خيابان را به هم بريزند ، در نظر كارشناس راهنمايي و رانندگي بي تاثير خواهد بود. پس بهتر است از همان ابتدا با صبر و سعه صدر منتظر راي كارشناس باقي بمانند و حقوق ساير شهروندان را پايمال نكنند.»
اين راننده با تجربه به ياد مي آورد كه راننده پرايد به محض اين كه متوجه شده صددرصد مقصر است، به سرعت لحن كلامش تغيير كرده تا از پرداخت خسارت به اتوبوس اداره شانه خالي كند. اين درحالي است كه همان ابتدا هر چه قدر همگان به او توضيح دادند، مقصر خودش است، زير بار نرفت و دائما با پرخاشگري مي گفت نصفي از سپرم رفت!
اميري در تكميل صحبت هايش مي گويد: «:اين راننده خودخواه كه منيت ها را جاي همه چيز نشانده بود، حتي اگر بي تقصير مي بود و تنها سپرش را آسيب ديده تشخيص مي دادند، بايد به خودش مي قبولاند كه سپر ماشين را براي چه گذاشته اند؟ مگر سپر را براي گرفتن ضربات قرار نداده اند؟! بنابراين داد و بيداد ندارد و بايد به تعيين خسارت كارشناس صبورانه قناعت مي كرد.»
بي كله بودن، زرنگي نيست!
محسن اسكندري روانشناس خانواده معتقد است ما سبك زندگي بومي خود را تا حدودي گم كرده ايم. هفته سالمند مي گيريم، ولي تا چه حد توانسته ايم در انتقال الگوي رفتاري احترام به بزرگسال نزد نسل امروز موفق باشيم؟
والدين تا چه حد موفقند كه با الگوهاي عملي خود بچه ها را از رفتارهاي نابهنجار دور كنند و اخلاقيات را عملا به آنها بياموزند، نه لفظي و با لحن نصيحت گونه؟
اين روانشناس مي گويد: «همه چيز از آن جا خراب شد كه دانش آموزي با قيافه پيروزمندانه و لباس پاره و خاك آلود از مدرسه به نزد والدينش برگشت و والدين به محض شنيدن پيروزي فرزندشان در درگيري حياط مدرسه قربان صدقه اش رفتند و با گفتن اين كه «آفرين! از حقت دفاع كردي!» مهر تاييد بر عملكر نادرست فرزندشان زدند.
اين گونه ما عملا به فرزندمان خودخواهي را آموزش داده و مي دهيم. اين گونه به دانش آموزان مي آموزيم كه هميشه اگر توانستي با قلدري- نه منطق- حقت را از جامعه بگيري، پيروز و زرنگ هستي. اما اگر مشت خوردي، توسري خور مي شوي و به اصطلاح ببوگلابي به حساب مي آيي!!»
وي ادامه مي دهد: «ما هيچ وقت مبارزه و عكس ا لعمل منطقي را به فرزندانمان ياد نداده ايم. شايد چون خودمان هم اين توانايي را كسب نكرده ايم. شايد چون آموزش اين تعاملات به نظرمان وقت گير به نظر مي رسد. شايد به نتايج ضربتي عكس العمل هايمان بيشتر اعتقاد داريم، درحالي كه قديمي هاي ما هميشه توصيه مي كردند: هر وقت عصباني هستي، سكوت كن تا عقل بر تو حاكم شود و بعد عكس العمل نشان بده.
بخش اعظم يادگيري چگونگي تعاملات صحيح با ديگران در اجتماع به اين برمي گردد كه به ما در خانواده و مدرسه چه آموزش هايي داده اند؟»
اسكندري معتقد است علاوه بر كم كاري خانه و مدرسه در صدا و سيما هم كمتر شاهد آموزش مهارت هاي سبك صحيح زندگي بوده ايم. وي مي گويد: «زماني مي توان مطمئن شد كه در زمينه آموزش هاي اين چنيني موفقيت نسبي پيدا كرده ايم كه افراد جامعه باور كنند كه در جمع زندگي مي كنند و جامعه جايي است كه با همكاري يكديگر مي توانيم كارها را به پيش ببريم. بايد تك تك افراد جامعه به اين باور برسند كه رفاه او در گرو رفاه جامعه است.
متاسفانه الان به جايي رسيده ايم كه نه تنها قبح شكستن قوانين و هنجارها فروريخته، بلكه در مواردي ديده شده كه افراد با افتخار از شكستن قوانين يا به اصطلاح دور زدن هايشان ياد مي كنند و با تشويق سايرين هم روبه رو مي شوند.سايرين آنها را زرنگ هاي جامعه تلقي مي كنند!!»
از اين روانشناس سوال مي كنم: «آيا واقعا كسب موفقيت از راه هاي غيراصولي، غير منطقي و بعضا غيرقانوني حقيقتا نوعي زرنگي است؟!» وي با خنده پاسخ مي دهد: «به هيچ وجه. اين نوع عملكردها دقيقا مغاير با تعريف هوش هيجاني در علم روانشناسي است. هوش هيجاني به افراد گوشزد مي كند كه چطور قانونمند و قاعده مند به موفقيت هايشان دست پيدا كنند، درصورتي كه در اين گونه عملكردها اصطلاحا «بي كله بودن» نقش دارد كه به مفهوم به كار نگرفتن منطق و قوانين است.»
ارتباط بين والد، كودك و بالغ درونمان!
افرادي را در اطراف خود سراغ داريد كه هميشه از تعامل با ديگران شاكي هستند و متقابلا ديگران هم حتي اگر براي مدتي با آنها مراوده داشته باشند، به زودي خسته شده و رابطه شان را با چنين اشخاصي قطع مي كنند.
دكتر شهرام ناصري مشاور و روانپزشك توضيح مي دهد: «همه ما داراي سه وجه شخصيت هستيم. «والد» ما شامل الگوهايي است كه در دوران كودكي شكل گرفته است. اين الگوها شامل بايدها، نبايدها، دستورات اخلاقي و قوانيني است كه توسط پدر و مادر به كودك ارائه شده اند. تمام چيزهايي كه كودك از پدر، مادر يا مراقبان اوليه اش مي بيند يا مي شنود در نوار «والد» او ثبت و ضبط مي شود و كودك براساس آن ها عادت ها و رفتارهايي پيدا مي كند كه سرمنشا آن «والد» است.»
وي ادامه مي دهد: «در اين نظريه گفته مي شود كه هر شخص در خودش يك «كودك» را يدك مي كشد كه همانند كودكي خود او احساس مي كند، مي انديشد و رفتار مي كند.»
«بالغ» ما تنظيم كننده روابط بين «كودك» و «والد» است كساني كه مركز ثقل شخصيتشان در كودك آنها قرار دارد، افراد بازيگوش، باري به هر جهت و دمدمي مزاجي بار مي آيند. آنها هر كاري كه در لحظه دوست داشته باشند، انجام مي دهند و براساس اين كه «قرباني» يا «مهاجم» باشند با ديگران ارتباط برقرار مي كنند. برخي از افراد همواره نقش قرباني را ايفا مي كنند و در تعاملات اجتماعي همواره ممكن است مورد سوءاستفاده قرار گيرند.
اگر نقش مهاجم را بازي كنند، از اين بعد شخصيت خود براي برقراري رابطه با ديگران به نحوي استفاده مي كنند كه بتوانند حداكثر استفاده را از ديگران ببرند و حتي در صورت نارضايتي آنها به اين كار ادامه دهند.»
از صحبت هاي اين روانپزشك اين گونه برمي آيد كه اگر ما يك كودك سالم در درون خود داشته باشيم مي دانيم كه چطور و به موقع احساسات و هيجانات خود را در تعاملات اجتماعي بروز دهيم.
اگر والد درون ما بي خودي سروري كند، فرد از بالا به ديگران مي نگرد و خيال مي كند از ديگران بيشتر مي داند و سرتر است.
بالغ سالم هم وظيفه حفظ تعادل بين والد و كودك درونمان دارد. چنانچه بالغ درونمان ناسالم باشد، بزرگسالي خواهيم شد كه همواره درحال توجيه كردن اشتباهات خود هستيم.
وي با ذكر مثالي مي گويد: «براي مثال يك والد سختگير و سرزنشگر در درونمان و يك كودك خجالتي در ما باعث مي شود هيچ گاه از تعاملات اجتماعي خود لذت نبريم و ديگران انگ خود بزرگ بيني ها به ما بچسبانند»
اين روان درمان گر براي تغيير در تعاملات اجتماعي افرادي كه شبيه مثال قبل هستند، توصيه مي كند: «ما ترغيبشان مي كنيم كه به كودك درونشان اجازه دهند احساسات و هيجاناتشان را تخليه كرده و با كودك خود از تعاملات اجتماعي لذت ببرند. بنابراين بايد تشخيص داده شود كه كدام وجه از شخصيت مان به بي راهه رفته است؟ والد، بالغ يا كودك درونمان؟!»
جا انداختن سبك صحيح زندگي با رويكرد اسلامي و ايراني
جامعه كشور ما درحال حاضر به دليل وجود موجي از توطئه هاي دشمنان تحت فشارهاي مختلفي از جمله اقتصادي قرار گرفته است.
گروهي از جامعه شناسان معتقدند قبل از شروع مقاومت اقتصادي بايد به نوعي مقاومت روحي را درپي سعه صدر درپيش گرفت و اين محقق نخواهد شد مگر اين كه مهارت هاي سبك زندگي سالم را در جامعه جا بيندازيم.
حميده ساغري يك فرهنگي مي گويد: «در طول تاريخ هرجا مبارزي بوده و پيروزي حاصل شده، فرد مبارز از نقطه اي روحيه گرفته و به اصطلاح تقويت روحي- رواني شده است. در همين جنگ تحميلي زنان در نقش مادري و همسري تقويت كننده روحيه رزمندگان بودند.
بنابراين در جهاد فرهنگي و اقتصادي فعلي نيز بايد از خانواده و به ويژه زنان خانواده شروع كنيم. جا انداختن سبك صحيح زندگي با رويكرد اسلامي، بومي و ايراني يكي از ضرورت هاي امروز ماست. در اين حوزه زنان خانواده مي توانند پرچمداران استواري باشند.»
وي ادامه مي دهد: «بر هيچ كس نقش محوري مادر خانواده در جا انداختن هنجارها و الگوهاي صحيح عملي پوشيده نيست. مادران مي توانند تدريس كنندگان سبك صحيح زندگي در خانوارهاي ايراني باشند.»
اين فرهنگي بر بازگشت به الگوهاي عملي و رفتاري به ارث گذاشته شده از اجدادمان تاكيد داشته و مي گويد: «حالا وقتي با كهولت سن سوار اتوبوس مي شوي، با اين كه جوان نشسته روي صندلي احساس درد زانو را در صورتت مي بيند، ولي درست در همين لحظه چشم در چشم شده، سرش را به شيشه مي چسباند و خودش را به خواب مي زند كه مبادا جايش را به شما تعارف كند! اين رفتارها، رفتارهاي ناآشنايي براي فرهنگ ايراني هستند و بايد به سرعت با آموزش بازگشت به ريشه ها تصحيح و پالايش شوند.»
گزارش روز
 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14