(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 15  آبان  1391 - شماره 20349

بي اعتمادي چرا؟
مبارزه در تبعيد


بي اعتمادي چرا؟

مسئله ي خصومت ايالات متحده ي آمريكا با ملت و حكومت ايران داستان تازه اي نيست؛ سه دهه ي تمام، خصومت و بدخواهي آمريكا، كوچك ترين مجالي براي تصور اعتمادسازي (confidence building) در يك آينده ي قابل پيش بيني باقي نگذارده است. رهبران ايالات متحده همواره جمهوري اسلامي را بازيگري خطرناك، متمرد، دردسرآفرين، حامي تروريسم، چالشگر نظم و امنيت جهاني و تهديدي جدي براي منافع خود دانسته اند كه الزاماً بايد سرنگون گردد. ايرانيان نيز آمريكا را بزرگ ترين دشمن اسلام و ابرقدرتي مستكبر، ستمگر، امپرياليست، بي عدالت و غير قابل اعتماد قلمداد مي كنند و شعار «مرگ بر آمريكا» همچنان طرفداران بسياري در ميان توده هاي مردمي ايران دارد . اكنون بايد ديد كه عوامل اصلي موجد اختلاف و بي اعتمادي ايراني ها به ايالات متحده ي آمريكا كدامند. نوشتار حاضر كه در پايگاه اطلاع رساني رهبر معظم انقلاب به چاپ رسيده است، مي كوشد تا اين موضوع را در قالب نظريه ي سازه انگاري اجتماعي (social constructivism) در دانش روابط بين الملل و با تأكيد بر مسئله ي «برساختگي هويت ها» مورد بررسي قرار دهد .
1 . سازه انگاري اجتماعي و برساختگي هويت :
نظريه ي سازه انگاري ضمن ردّ استقلال واقعيت هاي بيروني از تأثيرات ذهن انسان ها، واقعيت ها را «برساخته هاي اجتماعي» (socially constructed) مي پندارد كه بر اثر دخل و تصرف اذهان در آن ها معني و مفهوم مي يابند. به عبارت ديگر، براي يك متفكر سازه انگار، مهم اصل يك واقعيت نيست، بلكه مهم آن فهم مشتركي است كه يا از اساس به يك پديده هستي مي بخشد ( در مورد پديده هاي اجتماعي ) يا اين كه هستي آن را معني دار مي سازد (در مورد پديده هاي مادي ). لذا از منظر سازه انگاري، ايده ها، تصورات، انگاره ها و ساختارهاي بين الأذهاني نقش تعيين كننده اي در عرصه ي اجتماعات بشري دارند و واقعيات بي معني را معني مي بخشند .
روند مداوم و بي وقفه ي خصومت، مردم ايران را به يك باور جاافتاده ي بيناذهني و يك آگاهي مشترك رسانده است كه بايد آمريكا را دشمن خويش بپندارند و نسبت به آن بي اعتماد باشند. تجربه هاي متواتر تاريخي سبب شده ايرانيان هويت خود را در تعارض با هويت آمريكايي تعريف كنند
مقوله ي «آگاهي مشترك » (shared knowledge) جايگاه رفيعي در مباحث سازه انگاران دارد. به زعم ايشان، سرشت نظام بين الملل و هويت ها و اولويت هاي بازيگران اين نظام، سيال و تغييرپذير است. سازه انگاران اگرچه بر اهميت توزيع مادي قدرت معترف هستند، لكن معتقدند كه باورها و انديشه ها و ارزش ها نيز مي توانند رفتار بازيگران و تبعاً سرشت نظام بين الملل را دگرگون سازند. اصولاً در مكتب سازه انگاري، چيستي يك بازيگر (هويت او) ساخته و پرداخته ي آگاهي، باورها و انتظارات است و لذا بايد علاوه بر توانايي هاي مادي، آگاهي و رويه هاي مشترك اجتماعي را نيز مد نظر قرار داد . 1
از ديگر ويژگي هاي سازه انگاران، توجه به اهميت مقوله ي «هويت» است. بر طبق اين نظريه، نيروهاي مادي به خودي خود معناي ذاتي و نفس الأمري ندارند، بلكه معني آن ها از لحاظ اجتماعي توسط انسان ها و ايده هاي آنان خلق
مي شود. در نتيجه اين ما هستيم كه به عوامل مادي ذاتاً بي معني صبغه ي معني مي بخشيم. مثلاً برخورداري چين و روسيه از سلاح هسته اي براي آمريكا معنايي متفاوت نسبت به برخورداري فرانسه يا انگلستان از اين سلاح دارد و هرچند كه تسليحات هسته اي از حيث مادي مشابه هستند، اما آمريكايي ها به دليل هويتي كه براي انگلستان در ذهن خود برساخته اند، از جانب سلاح انگلستان احساس تهديد نمي كنند. اين در حالي است كه چه بسا آمريكايي ها اسلحه ي هسته اي چين يا روسيه را تهديدآميز بينگارند . 2
2 . ايرانيان و برساختن هويت آمريكا در گذار زمان :
مردم ايران چندين دهه است كه ايالات متحده ي آمريكا را به عنوان يك ابرقدرت مستكبر و سلطه گر شناخته اند و ردّ پاي اين كشور را آشكارا و نهان در بسياري از حوادث ناگوار تاريخي مانند جنگ ها، كودتاها، دسيسه ها، ترورها، تحريم ها، خرابكاري ها و كارشكني ها مشاهده كرده و از رهبران ابرقدرت جهاني چيزي جز تهديد، زورگويي، خصومت و كينه ورزي نديده اند. آن چه كه از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي تا كنون از رفتار آمريكا در حافظه ي تاريخي ايرانيان مانده، تنها تداوم بدخواهي و دشمني بوده است .
اين روند مداوم و بي وقفه ي خصومت، مردم ايران را به يك باور جاافتاده ي بيناذهني و يك آگاهي مشترك رسانده است كه بايد آمريكا را دشمن خويش بپندارند و نسبت به آن بي اعتماد باشند. به عبارت ديگر، تجربه هاي متواتر تاريخي سبب شده ايرانيان انقلابي و استكبارستيز هويت خود را در تعارض با هويت آمريكايي تعريف كنند. از اين رو است كه شعار مرگ بر آمريكا در كشور ايران همچنان يك شعار ملي به حساب مي آيد. رهبر معظم انقلاب با تأكيد بر نقش اين تجربه ي تاريخي در تداوم خصومت مردم ايران با آمريكا اظهار مي دارد :
« مسئله اين است كه ملت ايران به گذشته ي خود كه نگاه مي كند، تا اول انقلاب از دولت آمريكا يكسره دشمني نسبت به خودش مشاهده مي كند. بعد، از اول انقلاب هم تا امروز يكسره دشمني هاي آمريكا را نسبت به خودش، نسبت به مصالح ملي و نسبت به حكومت مورد علاقه خودش ملاحظه مي كند [...] ملت ايران نگاه مي كند مي بيند كه يك دشمن آن طرف ايستاده است. بنابراين تلقي ملت ما از دولت آمريكا اين نيست كه نسبت به او اعتماد ندارد، بلكه او را دشمن خود مي داند .» 3
3 . نقش ايدئولوژي در هويت سازي :
جدا از تجربه ي تاريخي، الزامات ايدئولوژيك نيز مانع از پيوند نظام اسلامي و انقلابي ايران با يك ابرقدرت مستكبر شده است. سياست در جمهوري اسلامي ايران كاملاً بر مدار ايدئولوژي و شريعت اسلام مي گردد و اين تداخل و درهم فرورفتگي دين و سياست، جمهوري اسلامي را چه از نظر اهداف غايي و چه از حيث رفتار و عملكرد، با ديگر نظام هاي سياسي متفاوت مي سازد، زيرا اولاً هدف غايي در يك حكومت دين محور به ص رف ارتقاء مؤلفه هاي قدرت مادي و افزايش رفاه اقتصادي محدود نمي ماند. ثانياً رفتار و عملكرد چنين حكومتي نيز همواره مقيد به اصول اسلامي و انقلابي است؛ اصولي كه هرگز نمي گذارند منافع ملي يا سود اقتصادي، توجيه گر ارتكاب به هر عملي باشد .
جمهوري اسلامي ايران به عنوان يك بازيگر ايدئولوژيك كه مجاز نيست از دايره ي حدود اسلامي گامي فراتر نهد، نمي تواند با ايالات متحده ي آمريكا كه در قاموس اسلام مصداق بارز ظلم و استكبار است، طرح دوستي بريزد. اين بر خلاف نص صريح قرآن كريم است كه بارها و بارها از جمله در آيات ذيل مسلمانان را از برقراري هرگونه دوستي و ائتلاف با كفار و دشمنان خدا اكيداً برحذر داشته و بر بي اعتماد بودن و سوءظن داشتن به آنان تأكيد مي ورزد .
«اي كساني كه ايمان آورده ايد! دشمن من و دشمن خود را دوست نگيريد. شما با آنان طرح دوستي مي افكنيد و حال اين كه آنان نسبت به حقي كه براي شما آمده است، كفر ورزيده اند .» 4
«اي مؤمنان! بيگانگان را همراز خود مگيريد، زيرا آن ها از هيچ گونه آسيب رساني در حق شما كوتاهي نمي كنند. دوست دارند شما در رنج باشيد. همانا كينه از گفتارشان پيداست و آن چه دل هايشان پنهان مي دارد، بزرگ تر است .» 5
به عبارت ديگر، ايستارها و ايده ها و انگاره هاي مذهبي نيز مانع از آن است كه دولت و ملت ايران بتوانند هويت آمريكايي را به عنوان يك هويت دوست و قابل اعتماد در فضاي بيناذهني خود بربسازند، زيرا بر اساس ايدئولوژي اسلامي، كفار و مستكبرين جهان همواره در جبهه ي مقابل اهل ايمان تعريف مي شوند. با استناد به همين اصول بوده كه حضرت امام خميني رضوان الله عليه راهبرد استكبارستيزي، تقابل با مستكبرين و جبهه گيري در برابر امپرياليسم نظام سلطه را به عنوان شاهراه حركت انقلاب برگزيدند و افق هاي آينده را بر وفق آن ترسيم كردند. رهبر معظم انقلاب نيز همين سياست راهبردي را به عنوان تداوم خط مشي امام راحل ادامه داده اند. از منظر ايشان آمريكا بي ترديد بارزترين مفهوم استكبارگري در دوران معاصر به شمار مي آيد :
« جمهوري اسلامي رابطه با رژيم آمريكا را كه رمز و نشانه ي قلدري و سلطه ي ناحق و مظهر ستم به ملت هاي ضعيف عالم است، مردود مي داند و تا وقتي آن رژيم مستكبرانه به ملت ها ظلم مي كند، در دولت ها و كشورها دخالت مي كند، از
رژيم هاي نامشروعي چون رژيم منفور صهيونيستي حمايت مي كند، با نهضت هاي آزادي خواهانه و بيداري ملت ها ستيزه مي كند و به خصوص با ملت مسلمان پيشگام ايران و ملت هاي بپاخاسته ي مسلمان دشمني مي ورزد، هرگز با آن رژيم رابطه برقرار نخواهد كرد.»6
ايستارها و ايده ها و انگاره هاي مذهبي نيز مانع از آن است كه دولت و ملت ايران بتوانند هويت آمريكايي را به عنوان يك هويت دوست و قابل اعتماد در فضاي بيناذهني خود بربسازند، زيرا بر اساس ايدئولوژي اسلامي، كفار و مستكبرين جهان همواره در جبهه مقابل اهل ايمان تعريف مي شوند .
ايشان در مقام يك رهبر ديني و متفكر مسلمان، در اجلاس بيداري اسلامي و هنگام سخنراني براي شخصيت هاي برجسته جهان اسلام نيز به استناد تجربيات تاريخي و بنا بر ملاحظات ايدئولوژيك، آنان را فرامي خوانند تا نسبت به قدرت هاي مستكبر بي اعتماد باشند :
« هرگز به آمريكا و ناتو و به رژيم هاي جنايتكاري چون انگليس و فرانسه و ايتاليا كه زماني دراز سرزمين شما را ميان خود تقسيم و غارت كردند، اعتماد نكنيد. به آنها سوءظن داشته باشيد و لبخند آنها را باور نكنيد. پشت اين لبخندها و وعده ها توطئه و خيانت نهفته است .» 7
رهبر معظم انقلاب برقراري رابطه با ايالات متحده ي آمريكا را تنها در صورت از بين رفتن خوي استكباري اين دولت، يعني «دگرديسي هويتي» آن امكان پذير مي دانند و البته به تحقق چنين شرايطي هم چندان خوشبين نيستند :
« آمريكا از مصاديق و مواردي است كه ما ارتباط با او را قبول نداريم و رد مي كنيم. سؤال مي شود تا كي؟ پاسخ اين پرسش را هم امام رضوان الله عليه و هم همه ي كساني كه در اين باره صحبت كرده اند، گفته اند: تا وقتي كه سياست هاي مبني بر زور و ظلم و فشار و خصومت با جمهوري اسلامي و حمايت از دشمنان جمهوري اسلامي و پشتيباني بي قيد و شرط از دولت صهيونيستي خاتمه پيدا كند. امام فرمودند: «تا وقتي كه آدم بشود.» يعني اين روش هاي غلط را اصلاح بكند. البته حقيقتاً ما در جبين آن كشتي نور رستگاري هم نمي بينيم . »8
4 . جمع بندي :
با اين حساب درمي يابيم آن چه آمريكا را به خصمي غير قابل معاشرت بدل ساخته، همانا نحوه ي برساخته شدن هويت آن در بيناذهنيت ملت ايران طي چند دهه و تحت تأثير تجارب تاريخي بوده است. يعني مسئله ي «دگرسازي» از آمريكا و پافشاري بر موضع قهر و مخاصمه با آن ناشي از سليقه و صلاح ديد شخصي رهبران انقلاب اسلامي نيست، بلكه در گذر زمان اين آگاهي مشترك در ذهنيت ايرانيان شكل گرفته است كه بايد ايالات متحده را خصم و دگر خود پنداشت و بايد نسبت به آن بي اعتماد بود. از سوي ديگر، ايده ها و انگاره هاي ديني نيز همواره موجب تقويت و تشديد اين احساس غيريت و دگربودگي شده است. به عبارت ديگر، راهبرد آمريكاستيزي به عنوان فرعي بر راهبرد كلان تر استكبارستيزي كه جهت گيري اصلي جمهوري اسلامي در عرصه سياست خارجي را مشخص مي سازد، ريشه در بطن تعاليم عاليه اسلام دارد و بر شالوده ي اصول سياسي و بين المللي اسلام استوار است. از اين حيث، رويكرد ضديت با ايالات متحده را بايد پيامد طبيعي درونمايه انقلابي و ايدئولوژيك نظام اسلامي قلمداد كرد .
به نظر مي رسد شرايط موجود تنها در صورتي تغيير خواهد كرد كه ذهنيت ايراني نسبت به ايالات متحده اصلاح گردد و تصوير برساخته ي ديگري از هويت آمريكايي جايگزين تصوير كنوني گردد، اما اولاً اين مسئله نيازمند گذر زماني دراز و تجربه تاريخي است و به شكل دفعي و ناگهاني محقق نخواهد شد . ثانياً تداوم رفتارهاي خصمانه ي ايالات متحده با جمهوري اسلامي ايران و از جمله عمال تحريم هاي بي سابقه ي اقتصادي، فشارهاي ديپلماتيك و تهديدهاي گاه و بيگاه نظامي موجب پابرجا ماندن تصوير هويتي موجود گرديده و راه را بر هرگونه تغييري سد نموده است. در حقيقت رفتارهاي نامعقول ايالات متحده با جمهوري اسلامي ايران عملاً فروريختن ديوار قطور بي اعتمادي را اسير يك دور باطل كرده است. به اين صورت كه پايان خصومت ها منوط به تغيير ذهنيت ها است، اما تداوم خصومت ها مانع از تغيير ذهنيت ها مي گردد .

پي نوشت ها :
1 . Fred Chernoff Theory and Metatheory in International Relations Concepts and Contending Accounts New York: Palgrave Macmillan 2007 pp. 70-71
2 . David Patrick Houghton زReinvigorating the Study of Foreign Policy Decision Making: Toward a Constructivist Approachز Foreign Policy Analysis3 2007 p. 30
3 . بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضا عليه السلام در مشهد مقدس، 6/1/1379
4 . يا أيّها الّذ ين آمنوا لا تتّخ ذوا عدوّ ي و عدوّكم أول ياء تلقون ليه م ب المودّه و قد كفروا ب ما جاءكم مّ ن الحقّ .
(ممتحنه، 1)
5 . يا أيّها الّذ ين آمنوا لا تتّخ ذوا ب طانه ً م ن دون كم لا يألونكم خبالاً ودّوا ما عن تّم قد بدت البغضاء م ن أفواه ه م و ما تخفي صدورهم أكبر (آل عمران،118 )
6 . پيام رهبر معظم انقلاب اسلامي به مناسبت دومين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني (رحمه الله)، 13/3/1370
7 . بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در اجلاس بين المللي بيداري اسلامي،26/6/1390
8 . بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار وزير و كاركنان وزارت امور خارجه، 31/5/1368


مبارزه در تبعيد

سيد محسن موسوي زاده جزايري
رژيم پهلوي فكر مي كرد اگر امام خميني (رحمت الله عليه) را به نجف تبعيد كند، ايشان دچار انزوا خواهند شد و به دليل دوري و قطع ارتباط با ايران، از اذهان مردم فراموش مي شوند. با اين اوصاف، امام چگونه توانستند در شرايط تبعيد بسترهاي سقوط رژيم پهلوي را فراهم آورند؟ طولاني ترين مقطع مبارزه ي انقلاب اسلامي دوران تبعيد امام خميني (رحمت الله عليه) است. در اين مقطع طولاني، كه از 13 آبان 1343 شروع شد و تا 12 بهمن 1357 به طول انجاميد، حضرت امام (رحمت الله عليه) 14 سال از عمر شريف خود را در 3 كشور تركيه، عراق و فرانسه سپري كردند. با اين حال، طولاني ترين ايام اين دوران به مبارزه ي نجف اختصاص داشت. در دوران تبعيد امام (رحمت الله عليه) تحولات سرنوشت سازي در عرصه ي انديشه ي سياسي و حكومتي شيعي به وقوع پيوست. طرح بحث حكومت اسلامي، به عنوان جايگزين حكومت شاهنشاهي، مهم ترين دستاورد ايام تبعيد و هجرت امام خميني (رحمت الله عليه) بود. ضمن اينكه مطرح شدن معظم له به عنوان مرجع تقليد شيعيان در سطح گسترده ي داخلي و خارجي نيز بعد از رحلت آيت الله حكيم در اين دوران تاريخي رخ داد.
با اين مقدمه، اين سؤال پيش مي آيد كه چرا رژيم پهلوي امام خميني (رحمت الله عليه) را به نجف فرستاد؟ و در مجموع چه هدفي را دنبال مي كرد؟ به اين پرسش پاسخ هاي مختلفي مي توان داد:
1. تلاش براي انزواي امام (رحمت الله عليه): رژيم پهلوي خيال مي كرد با تبعيد امام (رحمت الله عليه) به نجف، ايشان قادر نخواهد بود كه در سايه ي بزرگان آنجا توانايي هاي علمي خود را بروز دهد و در نتيجه، جايگاه علمي و شاگردان چنداني پيدا نخواهد كرد. در اين زمينه، آيت الله طاهري خرم آبادي مي گويد: «پيش خود مي پنداشتند نجف غير از قم است. امام (رحمت الله عليه) قم همه كاره بود، ولي در نجف طلبه اي محسوب خواهد شد كه يك محفل درس خواهد داشت و در نتيجه، نمي تواند كاري انجام دهد.»
2. رهايي از فشار افكار عمومي: رژيم شاه، طي 11 ماه تبعيد امام (رحمت الله عليه) به تركيه، به شدت تحت فشار افكار عمومي در ايران و ديگر كشورهاي اسلامي بود؛ در صورتي كه رژيم امام (رحمت الله عليه) را به كشوري ديگر مانند پاكستان، لبنان و كويت مي فرستاد، همچنان با مشكلات فراواني روبه رو بود، اما تبعيد ايشان به نجف اين مطلب را القا مي كرد كه امام (رحمت الله عليه) به شهري تبعيد شده اند كه مركز علمي شيعه است و در آنجا، در كنار ساير مراجع، مشغول فعاليت هاي حوزوي هستند.(1)
3. حسنه بودن روابط ايران و عراق در آن زمان: مرحوم سيد احمد خميني در اين مورد مي نويسد: «روابط ايران و عراق در اين ايام حسنه بود و همكاري اطلاعاتي بين هر 2 رژيم ، براي حل مشكلات داخلي، كه هر يك به نحوي با آن دست به گريبان بودند، در سطح بالايي وجود داشت. همين امر موجب شد تا مأموران مخفي ساواك و مأموران رسمي سفارت ايران، با همكاري مأموران اطلاعات عراق، فعاليت هاي امام (رحمت الله عليه) را كنترل كنند.» (2)
استقبال از امام (رحمت الله عليه)
با وجود توطئه ي رژيم پهلوي، در بدو ورود امام (رحمت الله عليه) به نجف، علماي شيعه به ديدار ايشان رفتند و به گرمي از ايشان استقبال كردند. در اين باره، محمدتقي متقي، از ياران امام (رحمت الله عليه)، در نجف مي گويد: »در شب اول اقامت آيت الله خويي، آيت الله شاهرودي و بعضي ديگر از علما به ديدار امام خميني (رحمت الله عليه) آمدند. در شب دوم، آيت الله حكيم عازم ديدار امام (رحمت الله عليه) گرديد.» (3) بدين ترتيب توطئه ي رژيم پهلوي براي انزواي امام (رحمت الله عليه) شكست خورد. بر خلاف پيش بيني ساواك، امام (رحمت الله عليه) نه تنها به انزوا نرفتند؛ بلكه مبارزه عليه رژيم ستمگر پهلوي را در نجف دنبال كردند.
استراتژي هاي مبارزاتي امام (رحمت الله عليه)
فرستادن پيام و رهنمود به ايران: امام (رحمت الله عليه)، در دوراني كه در نجف بودند، همواره از طريق صدور اعلاميه هاي مختلفي پيام ها و رهنمودهاي خود را به مناسبت هاي مختلف به گوش مردم و افراد مبارز مي رسانند. اين رهنمود ها، كه جنبه ي روشنگري و افشاگري داشت، نمي گذاشت كه آتش مبارزه در دل ها خاموش شود و سردي و سستي پديد آيد و همچنين باعث مي شد تبليغات دروغين شاه شكست بخورد. (4)
معرفي اسلام راستين: استراتژي امام (رحمت الله عليه)، در نجف، معرفي اسلام راستين به اقشار مختلف مردم بود. آيت الله موسوي بجنوردي در اين باره مي گويد: «امام (رحمت الله عليه) با ترور و اقدام مسلحانه به شدت مخالف بود. هدف ايشان اين بود كه بايد از راه حركت مردمي و اكثريت آرا مبارزه را پيش برد. از ابتدا امام (رحمت الله عليه) همين حرف ها را مي زدند. يعني از همان اول 2 ركن را براي حكومت اسلامي هميشه در كنار هم بيان مي كردند و مي گفتند كه حكومت اسلامي بر 2 ركن استوار است: يكي احكام اسلام و ديگري مردم. امام (رحمت الله عليه) در عين اينكه به قيام مسلحانه ترغيب نمي كردند، اما از افرادي كه قيام
مسلحانه شان رنگ اسلامي صرف داشت، در مواقع حساس حمايت مي كردند. مثلاً اگر محكوم به اعدام مي شدند، از آن ها حمايت مي كردند؛ اگر به زندان مي رفتند، به اين ها كمك مي كردند.» (5)
عدم حمايت از گروه هاي التقاطي: امام خميني (رحمت الله عليه)، با وجود حمايت از جرياناتي كه عليه شاه مبارزه مي كردند، هيچ گاه با وجود اصرار ديگران، حاضر به تأييد گروه هاي التقاطي نشدند. يكي از اين گروه ها مجاهدين خلق (منافقين) بود. امام (رحمت الله عليه)، در شرايطي كه هنوز انحراف اين گروه مشخص نشده بود و نماينده اي براي گرفتن تأييد نزد امام (رحمت الله عليه) فرستاده بودند، به هيچ عنوان حاضر به تأييد آن ها نشدند. (6)
آگاهي بخشي به نسل جوان: يكي از راه هايي كه امام براي جهاني كردن نهضت اسلامي در پيش گرفته بود نامه پراكني و ارتباط با دانشجويان مسلمان بود، اما از آنجا كه امام مي دانستند قشر جوان تأثير بسزايي در ايجاد تحولات دارند و يكي از اركان انقلاب محسوب مي شوند، در طول دوران اقامت در نجف همواره سعي مي كردند اين قشر را به سمت اسلام جذب كنند تا هم از گرايش جوانان به سمت انحراف و التقاط جلوگيري كنند و هم آن ها را با اسلام راستين آشنا سازند. (7)
مقابله با باستان گرايي شاه: رژيم پهلوي، به منظور مقابله با اسلام، سعي مي كرد تا با تبليغ باستان گرايي افراطي دوران اسلامي ايران را تحريف نمايد و اين دوره را بي اهميت و ناچيز معرفي كند. براي همين، اقدام به برگزاري جشن هاي شاهنشاهي و تغيير تاريخ كشور از هجري شمسي به شاهنشاهي كرد. با اين حال، امام از نجف با صدور اطلاعيه هايي با اين حركت ضد اسلامي مخالفت كردند و درباره ي عواقب اين مسئله به ملت ايران هشدار دادند. (8)
ارتباط مداوم با ايران به منظور آگاهي بخشي به جامعه: امام خميني، در دوراني كه در عراق به سر مي بردند، از طرق متفاوتي با ايران در ارتباط بودند كه عبارت اند از:
1. سفر مبارزان داخل كشور به نجف: ياران امام در داخل كشور از طريق غيرقانوني و يا سفر به كشور ديگر و بعد رفتن به عراق و يا از طريق مراسم حج به نجف مي رفتند.
2. زوّار عتبات.
3. مسافرت روحانيون نجف به ايران: روحانيون متعهد نجف، كه از نظر رژيم شاه شناخته شده نبودند، هر سال يكي دو بار به ايران سفر مي كردند. آن ها قبل از سفر به ايران با امام ملاقات مي كردند و پيام هاي ايشان را به ايران مي رساندند.
4. طلاب و مسافران افغاني: طلاب و مسافران افغاني، به دليل رفت وآمد آسان ميان عراق و ايران، به سهولت پيام ها و نوارهاي سخنراني امام را به داخل كشور منتقل مي كردند.
5. مراسم حج: نمايندگان امام خميني (رحمت الله عليه) هر ساله در موسم حج به عربستان مي رفتند و به صورت مخفيانه با نمايندگان مبارز داخل كشور ارتباط برقرار مي كردند. (9)
حمايت از فلسطين: با اينكه امام در زمان اقامت در نجف در حال مبارزه با رژيم پهلوي بودند، اما با اين حال، از مبارزات ديگر ملل مسلمان نيز غافل نبودند و همواره از مبارزات آزادي بخش ملل مسلمان حمايت مي كردند.
براي مثال، ايشان در فتوايي اجازه به اختصاص وجوه شرعي به مبارزات عليه رژيم اشغالگر قدس مي دهند. (10)
مقابله با اقدامات رژيم عراق: با اينكه امام در عراق بودند، اما حاضر نشدند كوچك ترين نرمشي در مقابل اقدامات ضد اسلامي حكومت عراق نشان دهند و همواره در مقابل تحركات ضد ديني رژيم عراق مي ايستادند.
براي مثال، ايشان آذر 1350 كه اقدام به اخراج ايراني ها از عراق كرد، حسن البكر را تهديد كرد كه از عراق به لبنان مهاجرت مي كنند. (11)
حكومت اسلامي
امام خميني (رحمت الله عليه) در اول بهمن 1348 بحث حكومت اسلامي را زير عنوان ولايت فقيه در مسجد شيخ انصاري در بازار حويش نجف آغاز كردند. اين اقدام از آنجا اهميت دارد كه تا آن موقع اين گونه جلوه مي شد كه اسلام از سياست جداست و در كل، اسلام تئوري براي حكومت كردن ندارد، اما امام با طرح ريزي تئوري براي حكومت ديني، اين نقشه ي دشمنان را نقش بر آب كردند. (12)
اين كار امام در داخل نيز تأثير بسيار خوبي بر تقويت مبارزان مسلمان داشت، چرا كه تا آن مقطع همواره كمونيست ها و ملي گرايان ادعا مي كردند كه يك تز براي حكومت كردن دارند و مبارزان مسلمان را متهم مي كردند كه هيچ الگوي عملي براي ايجاد حكومت ندارند. از اين رو، انتشار نظرات امام درباره ي حكومت ولايت فقيه، در عمل، باعث خنثي سازي تبليغات كمونيست ها و ليبرال ها شد.
در اين خصوص، آيت الله خرم آبادي مي گويد:«اگر بحث ولايت فقيه و حكومت اسلامي نبود، حكومت بعد از انقلاب به دست ملي گرا ها و جبهه ي ملي مي افتاد.» (13)
حكومتي كه امام چارچوب هاي نظري آن را تدوين كردند از يك رشته ويژگي هاي ممتاز و منحصر به فرد برخوردار بود كه آن را از مدل حكومت هاي موجود متمايز مي ساخت ؛ زيرا احكام و اصول اقتصادي ، سياسي ، دفاعي و ساختار و تشكيلات آن نه برخاسته از انديشه ي بشر، بلكه ملهم از اصول الهي اسلام بود. امام اين نوع حكومت را الگو مي دانست كه با نظام هاي استبدادي ، مطلقه و مشروطه قابل تطبيق نبود؛ بلكه ضمن در بر داشتن محاسن آن ها، از نارسايي هاي آن ها بري بود، زيرا بر اساس آن، حكومت كنندگان در اجرا و اداره ي مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) معين گشته است . مجموعه ي اين شروط همان احكام و قوانين اسلام است كه بايد رعايت و اجرا شود و از اين جهت، حكومت اسلامي حكومت قانون الهي بر مردم است . (14)
امام، بر اساس تز ولايت فقيه، مبارزه با حاكمان جور و ستمگري را كه بر مسلمانان حكومت
مي كردند واجب اعلام كردند و به اين گونه، مشروعيت افرادي را كه به اسم اسلام در خدمت غرب بودند، به چالش كشيدند. ايشان در اين باره
مي گويند: «شرع و حق حكم مي كند كه نگذاريم وضع حكومت ها به همين صورت ضد اسلامي يا غير اسلامي ادامه پيدا كند. ما چاره اي نداريم، جز اينكه
دستگاه هاي حكومتي فاسد و فاسدكننده را از بين ببريم و هيئت هاي حاكمه خائن و فاسد را سرنگون كنيم. اين وظيفه اي است كه همه ي مسلمانان در يكايك كشورهاي اسلامي بايد انجام دهند و انقلاب اسلامي را به پيروزي برسانند.» (15)
شناساندن و احياي اسلام: امام با ارائه ي تز ولايت فقيه باعث شدند تا احكام سياسي و اجتماعي اسلام، كه قرن ها راكد مانده بود، دوباره احيا گردد و به مردم شناسانده شود. ايشان در اين باره مي گويند: «از حدود 50 كتابي كه احكام اسلام در آن مجتمع است، 3 يا 4 كتاب مربوط به عبادات و كمي مربوط به اخلاقيات است؛ مابقي در كتاب ها همه مربوط به اجتماع، حقوق و سياست است.
آن روز كه دنيا غرق در جهالت بود و از اروپا خبري نبود، اسلام قوانيني آورد كه جامع قانون هاي حكومت زنده ي دنياست و همه ي جهاتي كه بشر در امور مربوط به جنگ و صلح، زندگي خصوصي، معاشرت با ديگران محتاج است در اسلام آمده است.» (16)
حكومت اسلامي به عنوان درمان مشكلات: ايشان با تأكيد بر اينكه اگر احكام اسلام اجرا مي شد، امروز مسلمانان دچار انحطاط نمي شدند، مي گويند: «وقتي به قدرت برسيم، نه تنها سياست و اقتصاد و اداره ي كشور را درست مي كنيم، بلكه حرام خوار ها و دروغ پرداز ها را شلاق مي زنيم و به كيفر مي رسانيم. اگر علما حكم الهي را جاري مي كردند و احكام و امور اسلام به دست آنان جريان مي افتاد، ديگر ملت بي چاره و گرسنه نمي ماند.» (17)
عكس العمل رژيم عراق و پهلوي در قبال امام
لجن پراكني هاي رژيم پهلوي: در طول سال هايي كه امام در نجف بود، رژيم پهلوي سعي مي كرد تا از هر طريقي جنگ تبليغاتي عليه امام به راه بيندازد. براي مثال، وقتي كه در محرم سال 1346 يكي از پيام هاي امام از راديو پيك ايران قرائت شد، ساواك سعي كرد اين گونه جلوه دهد كه كمونيست ها طرفدار امام هستند تا از اين طريق، جايگاه ايشان را در ايران تضعيف كند. همچنين دستگيري و شكنجه ي ياران امام يكي ديگر از روش هاي ساواك براي مقابله با امام در طول سال هاي اقامت ايشان در نجف بود. يكي ديگر از سياست هاي رژيم در اين سال ها تلاش براي ايجاد اختلاف بين علماي نجف با امام بود تا از اين طريق جايگاه ايشان را تضعيف كند. (18)
جلوگيري از رسيدن وجوه شرعي به امام: در سال هايي كه امام در نجف بودند، رژيم پهلوي تمام تلاش خود را مي كرد تا از رسيدن وجوه شرعي از ايران به امام جلوگيري كند و همچنين با تجسس از افرادي كه از عراق برمي گشتند، تلاش مي كرد تا از توزيع كتاب ها و اعلاميه هاي امام جلوگيري كند. رژيم در اين سال ها، با تحت فشار قرار دادن هر شخصي كه با امام در ارتباط بود، سعي مي كرد تا با افزايش هزينه هاي ارتباط مبارزان با ايشان، افراد را مجبور كند تا قيد ارتباط با امام را بزنند. (19)
رژيم هاي ايران و عراق در سال 1353، طبق بيانيه ي الجزاير، اختلاف خود را كنار گذاشتند. بعد از اين قرارداد، فشار ها و محدوديت ها عليه امام افزايش پيدا كرد. امام خود در اين مورد مي گويد: «مقامات عراقي به من هشدار دادند، به دليل روابطي كه با رژيم ايران دارند، نمي توانند فعاليت هاي مرا تحمل كنند. من هم به آن ها پاسخ دادم كه اگر شما مسئوليت هايي نسبت به حكومت ايران داشته باشيد، من هم در برابر اسلام و ملت ايران مسئولم.» با اين حال، بعد از آنكه عراق نتوانست امام را به عقب نشيني از موضعش مجبور كند، روز اول مهرماه 1357، منزل امام به محاصره ي نيروهاي نظامي عراق درآمد و از رفت وآمد به داخل منزل ايشان جلوگيري كردند. خبر محاصره ي منزل امام در نجف، موج وسيعي از اعتراضات را در عراق و ايران ايجاد كرد. اين مسئله باعث شد تا رژيم هاي عراق و ايران به وحشت بيفتند و نيروهاي ارتش عراق مجبور شوند از محاصره ي بيت امام دست بكشند.» (20)
نتيجه:
با وجود اينكه رژيم پهلوي فكر مي كرد اگر امام خميني (رحمت الله عليه) را به نجف تبعيد كند، ايشان دچار انزوا و گوشه گيري خواهند شد و به دليل دوري و قطع ارتباط با ايران از اذهان مردم فراموش مي شوند؛ اما در عمل امام خميني (رحمت الله عليه)، به عنوان يك فقيه آگاه به زمان و سيره و سنن امام معصوم، با انتخاب استراتژي هايي كه برخي از آن ها الگوگرفته از روش هاي امامان شيعه در هنگام تحت محاصره قرار گرفتن از سوي حاكم جور بود، نه تنها نقشه ي رژيم پهلوي را نقش بر آب كردند، بلكه با نوشتن كتاب «حكومت اسلامي» خوني تازه در رگ هاي مسلمانان مبارز در ايران تزريق كردند و باعث شدند تا روند انقلاب اسلامي شتاب بيشتري بگيرد.
پي نوشت ها:
1.اكبر فلاحي، تاريخ شفاهي زندگي و مبارزات امام خميني (رحمت الله عليه) در نجف، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1390، صص 27 تا 29.
2.عبدالرضا آقايي، دوران تبعيد امام خميني (رحمت الله عليه) در عراق، مجله ي رشد آموزش تاريخ، شماره ي 37 ، زمستان 1388، ص 11.
3.مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني (رحمت الله عليه)، خاطرات سال هاي نجف، جلد دوم، تهران، 1389، ص 134.
4. سيد حميد روحاني، نهضت امام خميني (رحمت الله عليه)، جلد دوم، تهران، واحد فرهنگي بنياد شهيد، 1364، ص 487.
5.اكبر فلاحي، همان، ص 133.
6. غلام علي پاشازاده، مبارزات امام خميني (رحمت الله عليه) به روايت اسناد در دوران تبعيد در نجف، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1387، ص 109.
7. سيد حميد روحاني، نهضت امام خميني (رحمت الله عليه)، جلد سوم، تهران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1372، صص 499 و 500.
8. غلام علي پاشازاده، همان، صص 68 تا 74
9. عبدالرضا آقايي، همان، ص 16.
10. غلام علي پاشازاده، همان، ص 54.
11. همان، ص 89.
12. سيد حميد روحاني، همان، صص 494 و 495.
13. اكبر فلاحي، همان، ص 163.
14. علي رضا ملايي تواني، فرآيند گرايش به انقلاب در انديشه سياسي امام خميني (رحمت الله عليه)، شماره ي 13، زمستان 1380، ص 202.
15. سيد محمدعلي حسيني زاده، اسلام سياسي در ايران، قم، انتشارات دانشگاه مفيد، 1386، ص 228.
16. سيد حميد روحاني، همان، ص 500.
17. سيد محمدعلي حسيني زاده، همان، ص 230.
18. سيد حميد روحاني، همان، ص 267.
19. اكبر فلاحي، همان، صص 180 تا 185.
20. عبدالرضا آقايي، همان.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14