(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنج شنبه 18  آبان  1391 - شماره 20352

خير نداشتن حرام خوار (چراغ راه)
آداب و حقوق رانندگي در اسلام
مراعات اولويت و عذرخواهي (حكايت خوبان)
بطلان فمينيسم اسلامي (پرسش و پاسخ)
دليل عاقبت به خير نشدن سالك (سلوك عارفانه)
به مناسبت 24ذي الحجه روز مباهله
مباهله، سند حقانيت اهل بيت(ع)


خير نداشتن حرام خوار (چراغ راه)

قال الصادق(ع): لاخير فيمن لايحب جمع المال من حلال، فيكف به وجهه و يقضي به دينه ويصل به رحمه.
امام صادق(ع) فرمود: خيري نيست در كسي كه دوست ندارد جمع مال را از راه حلال تا به وسيله آن آبرويش را حفظ كند و قرضش را بپردازد و صله رحم انجام دهد. (1)
1- من لايحضره الفقيه، ج3، ص94
 


آداب و حقوق رانندگي در اسلام

فريدون ملك محمدي
رانندگي به معناي راندن وسايل نقليه، يك رفتار انساني است. انسان از ديرباز با تسلط و تسخير حيوانات به ويژه چارپاياني چون شتر، اسب، الاغ و مانند آن، آنها را براي حمل و نقل خود و كالا و بار به كار گرفته است. ايجاد روستاها و شهرها و به وجود آمدن كوچه ها و گذرها موجب شد تا انسان براي بهره مندي درست از آنها و جلوگيري از هرگونه مزاحمت و اذيت و آزار ديگران، قوانيني را وضع كند. اينجاست كه مساله اي به عنوان حقوق و تكاليف رانندگي به وجود آمد.
نويسنده در مقاله حاضر بر آن است تا آموزه هاي اسلامي را در اين بخش از مسايل زندگي تشريح كند و سبك زندگي اسلامي در حوزه رانندگي را بيان نمايد.
از راندن و رانندگي چارپايان تا اتومبيل و هواپيما
يكي از ويژگي هاي انساني، سلطه بشر بر جهان از جمله موجودات آن است. اين سلطه انساني امر تكويني است و براساس آموزه هاي قرآني، انسان به عنوان خليفه الهي (بقره، آيه 30) بر همه موجودات هستي و كائنات ما سوي الله تسلط كامل داشته و در مقام مالكيت تكويني، همه را تحت تسخير دارد. خداوند در آيات بسياري به مساله تسخير بشر اشاره دارد و مي فرمايد كه همه موجودات مسخر انسان هستند. دايره اين تسخير انساني همه كائنات را شامل مي شود و خورشيد و ماه و ستارگان را نيز دربر مي گيرد. (رعد، آيه 2؛ ابراهيم، آيه 33؛ نحل، آيه 14؛ حج، آيات 36 و 65؛ لقمان، آيه 20) هر چند در برخي از موجودات اين تسخير وضوح بيشتري دارد و در برخي ديگر به نظر مي رسد كه چنين سلطه و تسخيري نيست؛ ولي بايد توجه داشت كه ميزان تسلط آدمي به ميزان قرب و بعد انسان از خدا و مراتبي دارد كه به خدايي شدن انسان مي انجامد. هر چه انسان در مسير خدايي شدن گام برداشته و اسما و صفات الهي سرشته در ذات خويش را ظهور و فعليت بخشد (بقره، آيه 31) به همان ميزان از ربوبيت و تسلط بيشتري برخوردار بوده و دايره سلطه و تسخير او در مقام مظهريت در ربوبيت و پروردگاري افزايش مي يابد.
خداوند در آياتي از قرآن از چيرگي انسان بر چارپايان سخن به ميان مي آورد و اينكه خداوند بر انسان ها منت نهاده و آنها را بر چارپايان مسلط كرده تا خود و اثاث و وسايلشان را جابه جا كنند و از آنها به عنوان وسايل ترابري بهره گيرند.(نحل ، آيات 5 تا 7؛ زخرف، آيه 13) خداوند در آيه 7 سوره نحل مي فرمايد: و تحمل اثقالكم الي بلد لم تكونوا بالغيه الا بشق الانفس ان ربكم لرووف رحيم؛ و بارهاي شما را به شهري مي برند كه جز با مشقت بدنها بدان نمي توانستيد برسيد. قطعا پروردگار شمار رئوف و مهربان است.
پس اگر چارپايان تحت تسخير آدمي نبود، جابه جايي بارها براي آدمي سخت و دشوار بود و انسان نمي توانست به تمدن كنوني و شكوفايي اقتصادي آن برسد. البته چارپايان در حوزه اقتصادي بيشتر از اين براي انسان سودمند است؛ چرا كه انسان ها از چارپايان افزون بر تامين مواد غذايي، چون شير و گوشت، براي مصارف پوشاكي و تهيه اثاث منزل و نيز باربري استفاده مي كنند و در كشاورزي و شخم زدن و مانند آن سود مي برند. از اين رو برخي از چارپايان چون اسب به عنوان يك وسيله تجملاتي نيز مورد استفاده است. (نحل،آيات 5 تا 7)
افزون بر تسخير چارپايان، انسان به صورت تكويني بر ديگر امور هستي از باد و آب و خاك و مانند آن نيز سلطه دارد. خداوند درباره تسخير درياها از جمله بهره گيري از آب و باد براي جابه جايي خود و كالا به مساله كشتي سازي اشاره مي كند و مي فرمايد كه خداوند باد و آب را به تسخير آدمي درآورده تا از اين نعمت نيز براي منافع و مقاصد خود بهره گيرد.(نحل، آيه 14؛ جاثيه، آيه 12 و آيات ديگر)
خداوند در آياتي از جمله 36 سوره ص و 12 سوره سبا، از تسلط حضرت سليمان بر باد و بهره گيري از آن براي مسافرت هاي هوايي خود ياد مي كند و مي فرمايد ما باد را به تسخير او درآورديم تا به فرمان آن حضرت(ع) به نرمي جابه جا شود و او را با خود ببرد و به جايي كه مي خواهد منتقل كند.
انسان به حكم خلافت، از علوم گوناگوني برخوردار است(بقره، آيه 31) كه مي تواند با بهره گيري از عقل از آنها براي تسلط بر هستي استفاده كند و همه چيز را براي رسيدن به كمال خود به كار گيرد. پس همان گونه كه خداود باد و جو و فضاي پيراموني را مسخر پرندگان ساخته است(نحل، آيه 79)، انسان به حكم خلافت الهي مي تواند اينگونه عمل كند و باد و آسمان را به تسخير خويش درآورد و از آنها به عنوان وسايل نقليه يا امور ديگري استفاده كند. بر همين اساس است كه انسان توانست درياها را رام خويش كند و از آب براي توليد برق و جابه جايي وسايل نقليه ماشيني و كشتي هاي غول پيكر و از باد براي پرواز و توليد برق و امور ديگر بهره گيرد.
حقوق طبيعي و عقلاني، اساس مديريت جامعه
انسان ها به طور طبيعي، موجودات اجتماعي هستند. آنان با همكاري با يكديگر مي توانند نيازهاي جسمي و روحي و رواني خود را برآورده سازند. اما در مقام عمل گاه تزاحم هايي پيش مي آيد وتضاد منافع و مسايل ديگر موجب مي شود كه اين همكاري و تعاون دچار مشكل شود و حتي به درگيري و خشونت بينجامد. اينجاست كه عقل به عنوان نخستين و مهم ترين قانونگذار به مدد انسان مي آيد.
عقل نظري كه در مقام شناخت و معرفت است، هست هاي جهان را به انسان نشان مي دهد و زمينه ساز اين معناست كه انسان به سوي كمال حركت كند؛ چرا كه با نگاهي به خود و ديگر موجودات كمبودها و نواقصي را مي يابد و مي كوشد تا با بهره گيري از عقل آن را جبران كند و به همه كمالاتي دست يابد كه در موجودات ديگر است. به اين معنا كه انسان مي خواهد خود به تنهايي دارنده همه كمالاتي باشد كه در ديگر موجودات مي يابد.
از سوي ديگر عقل عملي نيز در مقام ارزش گذاري برمي آيد و قبايح و حسنات را شناسايي كرده و برخي امور را پليد و زشت و نقص مي شمارد و برخي ديگر را كمالي و خوب و زيبا مي يابد. پس بر آن است تا هر آنچه كه زشت و بد و نقص است از خود دور سازد و هر آنچه خوب و زيبا و كمالي است، به دست آورد.
عقل عملي كه به حوزه بايدها و نبايدها توجه دارد، مهم ترين و اصلي ترين قانونگذار در انسان است. اين عقل عملي است كه براي ايجاد روابط سالم اقدام مي كند و بايدها و نبايدهاي اخلاقي را بيان مي كند. در ضمن با شناسايي اصولي چون عدالت، بر آن است تا زندگي را در چارچوب عدالت سامان دهد و از هر گونه ظلم كه آن را زشت و بد و پليد و قبيح مي يابد، جلوگيري كند.
عقل عملي، حقوقي را به عنوان حقوق طبيعي شناسايي مي كند كه از آن جمله حق حيات، حق تساوي، حق مسكن، حق ميهن، حق آزادي جسمي و فكري (در مقابل بردگي و بندگي) و مانند آن است.
حقوقي كه عقل عملي بدان حكم مي كند در سه دسته: حق الله، حق الناس و حق نفس است. اين سه دسته از مهم ترين حقوقي است كه عقل عملي شناسايي و ارزش گذاري كرده و در قالب بايدها و نبايدها و قوانين و حقوق عقلاني بيان مي كند.
همان طوري كه اساس خداشناسي و دين و اخلاق، عقل است، اساس حقوق اجتماعي كه به عنوان حقوق طبيعي انسان مطرح شده نيز عقل است. اسلام و قرآن نيز اين مطلب را مورد تأكيد قرار داده و بنياد اصول دين، اخلاق و حقوق طبيعي انسان ها را عقل دانسته است. از همين رو در روايات، اخلاق و دين جزو لوازم عقلاني دانسته شده است. (اصول كافي، ج1، كتاب عقل و جهل).
پس مي توان گفت كه مديريت جامعه در اصل و اساس، به عهده عقل است. اما با توجه به اين كه عقل در دنيا زماني به كمال مي رسد كه همه شرايط فراهم باشد يا دشمن بيروني اقدام به مسدود كردن منابع شناختي نكند يا ابزارهاي تحليل عقلاني را مسدود نسازد (اعراف، آيه179 و آيات ديگر)، نمي توان بي نياز از آن چيزي شد كه از آن به وحي ياد مي شود؛ چرا كه وحي همان عقل بيروني است كه به مدد انسان مي آيد تا بستري را براي كمال عقل و بلوغ آن در شرايط نامساعد دنيا فراهم آورد و به سخن ديگر، وحي هم بسترسازي براي رشد و بلوغ عقل است و هم به عنوان يار و مكمل عقل وارد عرصه مي شود (بقره، آيات 8تا 12 و 38 و آيات ديگر)
اسلام، نيز احكام عقلاني و حقوق طبيعي انسان را اثبات و امضا و تاييد كرده و فرموده است: كل ما حكم به العقل حكم به الشرع و بالعكس؛ هر آنچه عقل بدان حكم كرده شريعت نيز بدان حكم كرده است و بر عكس؛ چرا كه دين و عقل ملازمان يكديگر هستند و اصول عقلاني از حقوق و اخلاق، هيچ گاه بر خلاف شريعت و دين نخواهد بود؛ چنان كه دين نيز ناظر به عقل و فطرت انساني است. (روم، آيه30)
ناگفته نماند كه هر حقي تكليفي را به دنبال دارد؛ پس وقتي از حقي سخن مي گوييم در مقابل، تكليفي براي ديگري اثبات مي شود. وقتي مثلا از حق آرامش سخن مي گوييم، تكليف سكوت و بوق نزدن و سر و صدا كردن نيز براي ديگري اثبات مي شود. اين بدان معنا خواهد بود كه ما هرگاه از حقي سخن به ميان مي آوريم كه عقل و شرع بيان كرده، در مقابل، از تكليفي سخن مي گوييم كه عقلاني و شرعي است.
آموزه هاي اسلامي در رانندگي و آداب آن
چنانكه گفته شد، همه حقوقي كه عقل عملي و بلكه حتي سيره عقلايي در عمل به عنوان عرف اجتماعي و آداب و رسوم بيان مي كند، از نظر اسلام حقوق شرعي نيز تلقي مي شود و اگر از نظر عقل عملي، آن چيز نيك و پسنديده دانسته شده از نظر شريعت نيز واجب و مستحب شناخته شده است، چنان كه هر چيزي از نظر عقل عملي زشت و بد دانسته شده از نظر شريعت حرام و مكروه شناخته مي شود.
در آموزه هاي اسلامي بيشترين تاكيد بر «حق الناس» شده كه همان حقوق مردم است. حق الناس حقوقي است كه افراد در مقابل ساير افراد جامعه بر گردن دارند. مانند بازگرداندن قرض، عذرخواهي و جلب رضايت در قبال اشتباهات و زيان هايي كه به آنها رسانده و همچنين حسن ظن به ايشان. بر مبناي اعتقادات اسلام، حق الناس از حق الله مهم تر است و پاسخ دادن حق الناس در روز قيامت دقيق تر از پاسخ دادن به حق الله است، چرا كه خداوند حق خود را مي بخشد، ولي حق مردم را بايد صاحبان آن (مردم) ببخشند. در اين ميان در جامعه اسلامي مراعات حق مردم كه اهل ايمان است تشديد مي شود و مي بايست با دقت بيشتري مراعات شود. امام صادق(ع) در اين زمينه مي فرمايد: ما عبدالله بشي افضل من اداء حق المومن؛ هيچ عبادتي برتر از اداء حق مومن نيست. بنابراين در جامعه به ويژه در رانندگي بايد به گونه اي عمل شود كه حقوق مردم تضييع و تباه نشود و بتوانيم به درستي تكليف خود را نسبت به مردم به جا آوريم.
اسلام براي رانندگي آداب و شرايط بيان كرده است كه برخي از آنها مربوط به وسيله نقليه و برخي براي راننده و برخي هم براي سرنشينان ديگر است. البته بايد توجه داشت آيات و روايات وارده بيشتر ناظر به وسايل نقليه چارپا است ولي بسياري از احكام كلي آن يكسان بوده و شامل هر نوع وسيله نقليه در هر عصري مي شود. به عنوان نمونه در گذشته چارپا با فضولات خود موجب اذيت و آزار يا سر خوردن شخصي مي شد كه صاحب آن ضامن بود، امروز ريختن روغن سوخته يا چيزهاي ديگر در خيابان و ايجاد اذيت و آزار و يا ليز خوردن مردم نيز همان حكم پيشين را دارد و شخص ضامن است. به هر حال در اسلام قوانين و مقرراتي بيان شده كه شامل حقوق و تكاليف و نيز آدابي است كه در اينجا تنها به برخي از آنها مي پردازيم:
1-گفتن بسم الله: نخستين آدابي كه براي رانندگي گفته شده، گفتن بسم الله است. البته بسمله در آغاز هر كاري مستحب است. از جمله اين كار مي توان به رانندگي اشاره كرد و تفاوتي نمي كند كه ناخداي كشتي باشيم يا خلبان هواپيمايي و يا راننده اتومبيلي. در هر حال بهتر آن است كه كار را با بسمله يعني بسم الله الرحمن الرحيم آغاز كنيم. خداوند در آيه 41 سوره هود از حضرت نوح نقل مي كند كه هنگام سوار شدن بر كشتي و ناخدايي آن فرمود: بسم الله مجريها و مرسيها؛ به نام خدايي كه حركت و توقف آن كشتي به دست اوست.
2-دعا كردن: يكي از آداب رانندگي اين است كه هنگام سوار شدن خداوند را بر اين نعمت سلطه بر وسيله نقليه سپاس گوييم. در آيه 13 سوره زخرف آمده است كه راننده، خداوند را در آن حال، تسبيح گفته و بگويد: سبحان الذي سخرلنا هذا؛ پاك و منزه خدايي است كه اين را مسخر من گردانيده است. (سوره زخرف آيه13) البته جمله حضرت نوح(ع) نيز يك جمله دعايي است كه مي توان از آن براي آغاز حركت وسيله نقليه هرچه باشد از چارپا و غيرچارپا استفاده كرد.
3- آرامش و سكوت: از مهم ترين نيازهاي هر جامعه اي امنيت و آرامش است؛ چرا كه اصولا انسان سعادت را در آرامش و آسايش مي داند و اجتماع را نيز براي تامين اين دو هدف ايجاد مي كند. امنيت، ابعاد گوناگون و سطوح مختلفي دارد، از جمله اين سطوح آرامش روحي و رواني است. هرگونه سر و صدايي كه در امنيت و آرامش انسان تاثير منفي مي گذارد، خلاف اصول اساسي تحقق جامعه و اهداف آن است و بايد به عنوان مخل سعادت و آرامش و آسايش انساني از آن اجتناب شود. در آموزه هاي اسلامي، مراعات آرامش به اشكال مختلف در احكام گوناگوني بيان شده است. از جمله اينكه وقت استراحت در كوچه سر و صدا نكنيم و يا با فرياد مردم را به بيرون از خانه دعوت نكنيم و مخل آرامش و آسايش آنان نباشيم. (حجرات، آيه2) در احكام حج آمده است كه از ميقات تا شهر مكه مي بايست دعاي مخصوص را با صداي بلند گفت اما همين كه به شهر نزديك شدند از آن باز ايستند، شايد يكي از حكمت هاي ايجاد اين حكم، همان ايجاد فضاي آرامش و سكوت است كه مي بايست در جامعه شهري و روستايي مراعات شود و آلودگي صوتي ايجاد نكرد.
به هرحال بوق زدن و ايجاد سر و صداكردن با موتورها و مانند آن جايز نيست، چرا كه موجب ايجاد آلودگي صوتي و اخلال در آسايش و آرامش مردم است و شخص با اين كار خود حق آرامش مردم را ضايع مي كند و ضامن است. ازنظر اسلام هرگونه رفتاري كه به ديگري ضرر و زياني جسمي و روحي و رواني برساند حرام و در برخي موارد جرم است؛ چرا كه قاعده لاضرر و الاضرار في الاسلام؛ حكم ضروري در اسلام است.
4- مراعات وسيله نقليه: انسان هر وسيله نقليه اي در اختيار دارد مي بايست در حفظ و نگهداري آن بكوشد. اگر اين وسيله نقليه چارپا و جانوري باشد بايد حقوق جانور را مراعات كرد. از اين رو در اسلام آمده كه هر حيواني كه در اختيار كسي قرار بگيرد، بايد وسايل زندگي آن حيوان را تامين كند تا حيات او حفظ شود. جواهرالكلام، ج31، ص 394، محمدحسن نجفي، چاپ تهران، 1374، عبارت جواهر چنين است: بل و ان لم ينتفع به، يعني بلكه اگر چه حيوان قابل بهره برداري نباشد). چارپايان برصاحب خود حقوقي دارند:
1- هرگاه در جايي فرود آمد اول علف آن را تهيه كند 2- هرگاه به آب رسيد آب را بر وي عرضه كند 3-سيلي به صورتش نزند، زيرا تسبيح خدا را مي كند 4-بالاي آن سوار نشود، مگر در راه خدا 5- بيش از توان او، باربر پشتش نگذارد 6- بيش از توان او به كار ديگري واندارد 7- هرگونه آزار حيوان ممنوع است، مانند زدن حيوان بيش از اندازه احتياج و اجباركردن حيوان به حركت سريع كه موجب اذيت حيوان باشد 8- زدن حيوان در موقع رم كردن به اندازه احتياج جايز است ولي زدن آن در موقع لغزيدن ممنوع است (بحارالانوار، ج65، ص65 و كنزالعمال، ج3، ص277، شماره حديث 4548 و 4549 وسايل الشيعه، ج11، ص478، حديث 1 و ج8، ص350-356، و ص361:
5- حق تقدم پياده بر سواره: پياده بر سواره مقدم است. اين مسئله در برخي بخش ها لازم و ضروري است. مانند مناطقي كه خط كشيده شده است. البته اين حكم عقلاني و عقلايي است ولي مي توان مواردي را در فقه اسلام يافت كه پياده را بر سواره مقدم داشته است. از همين رو بر سواره مستحب كرده تا بر پياده سلام كند (عروه الوثقي، ج3، ص26) چرا كه با اين كار جلوي عجب و غرور و تكبر سواره گرفته مي شود. پس بر راننده است كه حق پياده رو را مقدم بر حق خود دانسته و بگذارد كه پياده پيش از او از عرض خيابان بگذرد. حتي در حديثي آمده است كه اگر سواره به پياده داد بزند كه راه باز كنيد راه باز كنيد: الطريق الطريق در حق او جفا كرده است.
6- ضمانت راننده: راننده ضامن است. به اين معنا كه اگر با كسي يا چيزي برخورد كرد مي بايست پاسخ گو باشد و خسارت را بپردازد. از امام صادق(ع) روايت شده كه ايشان راننده را ضامن دانسته است: أنه ضمن القائد و السائق والراكب (وسائل الشيعه، ج19، ص184، حديث.35529) در قوانين و مقررات عقلايي نيز برهمين اساس آمده است كه اگر راننده با عابر پياده برخورد كند، راننده مقصر است. البته در مواردي عابر پياده با گذشتن از محلي كه نبايد بگذرد، موجب مي شود كه راننده وسيله نقليه براي فرار از برخورد با او، با فرد يا افراد ديگر برخورد كند؛ درحالي كه عامل اصلي همان عابر پياده اول بوده است و او بايد خسارت پرداخت كند نه راننده. (تهذيب، شيخ طوسي، ج10، ص194) اگر وسيله نقليه دچار مشكل شود و موجب تصادف شود، مثل زماني كه ترمز ببرد يا لاستيك بتركد و مانند آن باز راننده مقصر و ضامن است. در آموزه هاي اسلامي از تصادف دو وسيله نقليه كه يكي سريع و ديگري كند رفته است و موجب تصادف شده نيز سخن به ميان آمده است.
7- عدم مراعات قوانين و مقررات و ايجاد ضرر و زيان به ديگران: هرگونه رفتاري در هنگام رانندگي كه موجب ضرر و زيان باشد، شرعاً جايز نيست؛ چراكه حكم اولي عدم جواز هرگونه رفتار ضرري است كه راننده انجام مي دهد. پس انجام رفتارهايي كه موجب مي شود تا شخص تصادف كند، جايز نيست. از جمله اين رفتارهاي ضرري مي توان به 1- رانندگي با چراغ خاموش در شب؛ 2- صحبت و توجه به همراه در حين رانندگي؛ 3- خوردن و نوشيدن در رانندگي؛ 4- عدم رعايت فاصله ايمني و توجه نكردن به سرعت؛ 5- حركات نمايشي در حين رانندگي؛ 6- بي توجهي به علائم رانندگي؛ 7- صحبت با تلفن همراه در حين رانندگي؛ 8- وجود نقص فني در خودرو و بي توجهي به آن؛ 9- جر و بحث در داخل خودرو؛ 10- خوردن شربت و يا قرص هاي مسكن و خواب آور.
هرگونه رفتاري كه موجب تصادف شود هم جرم و هم گناه است؛ زيرا شخص با علم به امكان تصادف با ديگري و احتمال خسارت مالي و جاني به ديگري اينگونه اقدامات را انجام مي دهد و مي بايست افزون بر پرداخت خسارت و مجازات دنيوي خود را براي مجازات اخروي نيز آماده كند؛ زيرا اينگونه اعمال خلاف عرف و عقل و عقلا، گناه نيز است؛ چراكه وقتي حكم شريعت بر حكم عقلي وارد شد، آن را در چارچوب بايدها و نبايدهاي شرعي قرار مي دهد كه گاه نيز شكل گناه به خود مي گيرد.
8- رفتارهاي پرخطر و لزوم حركت در مسير مشخص و عدم ويراژ دادن: مراعات قوانين رانندگي به حكم عقل و عقلا و شرع واجب است. بنابراين هرگونه رفتارها و حركات پرخطر حرام و جرم است. در اسلام مراعات قوانين و مقررات براي ايجاد بستر مناسب آسايش و آرامش، واجب دانسته شده است. در برخي از روايات آمده است كه در حكومت مهدوي(ع) رانندگان و پيادگان موظف مي شوند در مسير مشخصي حركت كنند و از آن خارج نشوند. شيخ طوسي از امام موسي بن جعفر(ع) روايت كرده: آنگاه كه قائم ما ظهور كند، دستور دهد: اي گروه سواران! از ميانه راه حركت كنيد. اي گروه پياده! از كنار برويد. اگر سواره اي از كناره برود و به ديگري آسيب رساند، او را به پرداخت ديه محكوم مي كنم. اگر پياده از وسط راه حركت كند و به او آسيب وارد شود، ديه او بر عهده كسي نيست. (تهذيب، شيخ طوسي، ج10، ص194)
البته ديدگاه و احكام اسلام درمورد قواعد و قوانين رانندگي و حق الناس در اين مقوله، محدود به موارد ذكر شده در اين مقاله نيست و آنچه بيان شد صرفاً گوشه اي از اين احكام بود و تفصيل آنها بايد توسط علما و خطبا و مبلغان ديني براي مردم بازگو شود تا آنان بدانند در اين رفتار اجتماعي كه تقريباً همه افراد جامعه در آن دخيل هستند، چه حقوقي نسبت به ديگران دارند و اسلام در رابطه با قوانين راهنمايي و رانندگي چه نكات و احكام ريز و درشتي را مدنظر قرار داده است.
 


مراعات اولويت و عذرخواهي (حكايت خوبان)

از امام صادق(ع) روايت شده است كه يك مقدار متاع خدمت رسول خدا(ص) آورده بودند، حضرت آن را بين اصحاب صفه تقسيم كرد ولي چون مقدارش كم بود به همه نرسيد، پيغمبر اكرم(ص) از اينكه مبادا محروم شدگان ناراحت و نگران شوند، به نزد آنان رفت و در مقام عذرخواهي برآمد و فرمود: براي من چيزي آوردند. خيلي مايل بودم كه آن را بين همه شما تقسيم كنم ولي به همه نمي رسيد و فقط به كساني دادم كه از ناتواني و گرسنگي آنها خائف بودم1.
1-بحارالانوار، ج16،ص 269

 


بطلان فمينيسم اسلامي (پرسش و پاسخ)

پرسش:
در روايات زيادي ملاحظه مي شود كه توجه خاصي به زنان شده،به طوري كه گرامي داشتن آنان از نشانه هاي ايمان دانسته شده است.آيا اين مسأله با فمينيسم ارتباطي دارد يا خير؟ اصولا فمينيسم به چه معناست؟ آيا فمينيسم اسلامي مفهوم صحيحي خواهد داشت؟
پاسخ:
همان طور كه در متن سؤال آمده است پاس داشتن مقام زن و احترام به آنها، مورد سفارش مؤكد و مكرر دين اسلام و حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي (ص) و ائمه اطهار(ع) بوده است كه در ذيل به چند نمونه از آن اشاره مي نماييم:
1- قال رسول الله (ص) (كلما از داد العبد ايمانا ازداد حبا للنساء) «به هر ميزان كه ايمان بندگان خدا افزايش يابد، محبت و دوستي آنان نسبت به زنان نيز ازدياد خواهد يافت.» (1)
2-قال الصادق (ع) ( من اخلاق الانبياء حب للنساء) «رئيس مذهب شيعه امام جعفر صادق(ع) مي فرمايند:از جمله اخلاق انبياء الهي ( كه اسوه و الگوي ما در همه امور از جمله آداب معاشرت هستند) دوست داشتن زنان است.»(2) بلكه در برخي روايات اهانت به زنان را شيوه افراد پست و فرومايه دانسته اند. ولكن اين دستورات ارتباطي با فمينيسم ندارد بلكه اصولا تفكر فمينيستي در تغاير با تفكر و دستورات اسلامي بلكه ديني است و اين حقيقت با توضيحي در پيرامون معنا و مفهوم فمينيسم و تلقي هاي مختلف از آن و برخي مظاهر و نمودهاي تفكر فمينيستي، روشن خواهد شد.
فمينيسم (Feminism) واژه اي فرانسوي است به معناي مكتبي كه اعتقاد به برابري زن با مرد و مبارزه در اين راه دارد، و به آن چه كه در قرن نوزدهم تحت عنوان «جنبش زنان» معروف بوده، اطلاق مي شد. فمينيست هاي اوليه از «حقوق» و «برابري» زن سخن مي گفتند اما در دهه 60 ميلادي، «ستم»و «آزادي» در فعاليت هاي سياسي چپ نو، كلماتي كليدي به شمار مي رفت. تفكر فمينيستي به عنوان يكي از جريانات مدعي انحصاري دفاع از حقوق زنان، مجموعه متنوعي از گروه ها با گرايش گوناگون فكري و سياسي بود كه هر يك به نحوي ادعا مي كردند كه در پيشبرد موقعيت زنان تلاش مي كنند كه به نحو بسيار مختصر به پنج تلقي مهم آن اشاره مي نمائيم:
1- ليبرال فمينيسم: كه هدف اصلي آنان كاربرد اصول آزادي خواهانه در مورد زنان و مردان به صورت يكسان و مساوي بوده است به اين معني كه قوانين نبايد براي زنان حقوقي كمتر از مردان قائل شوند. آنان معتقد بودند كه سرشت زنان و مردان، كاملا يكسان است و تنها انسان وجود دارد، بدون جنسيت.
2- فمينيسم ماركسيستي:ماركسيسم با نفي جامعه طبقاتي به عنوان سرچشمه ستم به زنان،پايه ستم زنان را در تقسيم جنسيتي كار جست وجو نموده و اولين شرط رهايي زن خانه دار را در آن مي بيند كه كل جنس مؤنث به فعاليت عمومي بازگردانده شود.
4-سوسيال فمينيسم: سوسياليسم با اعتقاد به نقش اساسي نظام اقتصادي در ستم برضد زنان معتقدند كه بايد در هر بعد مبارزه طبقاتي و مبارزه زنان،فعاليت كرد.
5- فمينيسم فرامدرن: اين گروه متأثر از ديدگاه هاي پست مدرنيستي و با تأكيد بر حفظ ويژگي زنانگي معتقدند كه زن نيازمند خانواده، همسر و فرزند است، از اين رو نه نقش ازدواج و مادري، بلكه دسته اي خاص از روابط تحميل شده بر زنان و وجود رفتارهايي كه از بدو تولد ميان دختر و پسر، تفاوت ايجاد مي كند، موجب زير سلطه رفتن زنان شده است، لذا معتقدند به تشابه حقوق زن و مرد در خانواده و محيط اجتماعي هستند.
برخي از نمونه هاي تفكر فمينيسمي عبارتند از: با نفي ارزش هاي ديني، بسياري از مقررات مذهبي مانند حجاب،ممنوعيت، سقط جنين، محدوديت هاي روابط جنسي و احكام مربوط به خانواده و اخلاق را مصداق ستم به زنان معرفي نموده و در راستاي محو آن تلاش مي كنند، چنان كه در كنوانسيون رفع هرگونه تبعيض عليه زنان، هرگونه قيد و بندي در روابط بين زن و مرد با عنوان «تبعيض عليه زنان» محكوم شده است. براساس اين كنوانسيون، هيچ مكاني نبايد مختص به جنس مشخص باشد و هيچ رشته علمي نبايد مخصوص زنان يا مردان باشد، مراكز علمي همچون دبيرستان و دانشگاه ها بايد مختلط باشد تا امكان بهره وري همه به طور يكسان فراهم آيد. سقط جنين و ازدواج هاي مختلف از جمله ازدواج با همجنس نيز آزاد و مشروع خواهدبود. تلاش جوامع غربي در علمي جلوه دادن و طبيعي شناخت رفتار همجنس بازي در همين راستا ارزيابي مي شود همچنان كه فمينيست هاي ليبرال ترتيب جنسي آرماني را آن ترتيبي مي دانند كه طي آن هر فردي مناسب ترين سبك زندگي را براي خود برگزيند و گزينش او از سوي ديگران پذيرفته و مورد احترام قرارگيرد، اعم ازخانه داري يا خانه شوهري، زندگي مجردي يا زندگي خانوادگي بچه دار يا بي بچه و...) و يا نوعي ارضاي جنسي انعطاف پذير و... آن چه كه در روابط زناشويي اصل است، همانا شادكامي و رضايت خودمحورانه زن و شوهر مي باشد، به هر قيمتي ولو با هرگونه ابتذال اخلاقي و اجتماعي، نه تشكيل خانواده و تربيت فرزند.
گفتار «سيمون دوبوار» در نفي نهاد ازدواج و خانواده و معرفي آن به عنوان نوعي فحشاء عمومي و عامل بدبختي زنان و طرح جايگزيني نظريه «زوج آزاد» و «همزيستي مشترك» ولي بدون هيچ گونه تعهد و مسئوليتي ميان زن و مرد، براي تامين آزادي مطلق زن و مرد و تصريح به «سوسياليسم جنسي» كه بدان وسيله جامعه اي به وجود مي آيد كه در آن زن و مرد بتواند هر دو آزاد باشند و نيز داشتن استخرهاي شناي مختلط براي زن و مرد، حضور زن و مرد در مجامع و اماكن در كنار همديگر و بدون هيچ محدوديت و قيد و بندي آن چنان كه در كنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان آمده است، ارزش هاي ليبرال مي باشند. بنابراين فمينيسم در تمامي شاخه ها و جلوه هايش، هدف و نتيجه اي جز ايجاد اختلاف و ناسازگاري بين دو جنس و تشديد بحران عدم تفاهم انسانها ندارد. آنان با ناديده گرفتن نقش ها و كاركردهاي ويژه زنان و مردان، سعي در ايجاد يك همانندي مصنوعي و بعضا حتي انقياد مردان توسط زنان (زن سالاري) دارند. انديشه فمينيستي محصول رنسانس و از آفات تفكرات سكولاريسم، ليبراليسم و اومانيسم بوده، تنها در قلمرو «انسان مداري» و «آزادي مطلق» و «عدم تعبد به وحي و احكام ديني» قابل طرح است و لذا، به هيچ وجه با حقيقت و ماهيت ديني نسبتي ندارد. به همين جهت شعارهاي سطحي فمينيستي براي جامعه اسلامي ما وصله اي ناچسب است و كساني كه در صدد ارائه تفسيرهاي ناصواب و بدون ضابطه و تخصصي از متون ديني هستند، نوعي فمينيسم اسلامي را پديد مي آورند و در واقع به دامان التقاط و روشنفكري و يا عوام فريبي درغلتيده اند. البته به گمان ما نيز ستم به زنان، يكي از سياه ترين نقطه هاي تمدن بشري است ولي عامل اين ستم احكام و مقررات ديني و ارزش هاي مذهبي و اخلاقي نيست و راهبرد مقابله با آن زدودن هرگونه قيد و بندي در روابط زن و مرد و تن دادن به هرگونه ابتذال اخلاقي و افتادن در دام فمينيستها نخواهدبود.
پي نوشت ها:
[1]. ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، ج9، ص 106
[2]. همان، ص 107
 


دليل عاقبت به خير نشدن سالك (سلوك عارفانه)

(اي سالك مراقب!) سوء خاتمه، جز از آثار عدم اخلاص بنده در بندگي نظير عبادت ابليس نيست و ترس عارفان، از همين جهت صدق و اخلاص است، و از اين بيم دارند كه مبادا در اين زمينه مقصر باشند و اخلاصشان اخلاص واقعي نباشد.(1)
1- اسرارالصلوه ، ميرزا جواد ملكي تبريزي، ص240
 


به مناسبت 24ذي الحجه روز مباهله

مباهله، سند حقانيت اهل بيت(ع)

عباس اخباري
خدايا چه پيش آمده كه دست پيامبر رحمتت(ص)- كه هيچ گاه آرزوي بدي حتي درمورد كفار و مشركين كه همتي جز آزار و اذيت آن وجود مقدس نداشتند نمي فرمود-به نفرين! بلند شده است؟(1)
تمامي ملائكه غلاظ و شداد الهي به ناگاه آماده نزول عذاب مي گردند. درنگ جايز نيست! چرا كه كوچك ترين كوتاهي در استجابت نفرين اشرف خلق خدا، كوتاهي در امر خداست. اگر دعا كند كه كوه از جاي خود بلند گردد مستجاب است، امر، امر خداست و رضايت محبوب خدا، رضايت خداست.
ولوله اي در عرش الهي افتاده است، همه آسمانيان چشم به دست و دعاي پيامبر(ص) دوخته اند، چه مي خواهي؟ درنگ مفرما، افتخار ما اين است كه امري از تو را اطاعت كنيم و بدين واسطه در بارگاه عظيم الهي سرافراز شويم. راستي اي عرشيان! بنگريد! نگاه كنيد كه چه كساني دعاي پيامبر(ص) را همراهي مي كنند! دو نوه نبي مكرم(ص) كه هر دو سيد جوانان اهل بهشتند. دو دست كوچكشان به آسمان مي رود و تو گويي اين دستان مي خواهند دوزخ الهي را به زمين احضار نمايند، درنگ جايز نيست! بشتابيد اي ملائكه عذاب و اگر درخواست برپايي قيامت دارند، هم اكنون رستاخيز را برپا كنيد.
دستي ديگر به آسمان مي رود كه اگر كلامي بگويد خداي عرش بي واسطه اجابت مي كند. او پاره تن حبيب خداست، او سيده زنان اهل بهشت است، او كسي است كه هرآنكس وي را آزرده خاطر سازد خدا را آزرده است، او كسي است كه صاحب حوض كوثر است، او كسي است كه تنها اوست كفو و همتاي اميرالمومنين(ع)، او كسي است كه مادر ائمه هدي(ع) است، او كسي است كه حوريه اي است به ظاهر انسان، او كسي است كه بوي بهشت، تنها از وي به مشام خيرالخلائق مي رود. او كسي است كه مقام مادر را نزد پدرش دارد.
چه نشسته ايد كه وي خواسته اي دارد كه بايد قبل از خارج شدن كلامي از دهانش اجابت گردد.
نفس و جان پيامبر(ص)، اميرالمومنين امام المتقين، قائد الغرالمحجلين(2)، قسيم النار و الجنه(3)، ميزان الاعمال(4)، يعسوب الدين(5)، به همراه آنان است. پيامبر(ص) عبايي بر سر آنان مي كشد و خود نيز به داخل عبا مي رود و مي فرمايد خداوندا اينان اهل بيت منند: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» خيمه هستي در زير اين عبا افراشته مي شود. چرا كه تمام خلائق به طفيل وجود اين ذوات مقدس خلق شده اند. اي اهل بيتي كه خداوند، پليدي را از شما دور ساخته است، چه نفريني و در حق چه كساني مي فرمائيد؟ اگر بخواهيد دودمان نفرين شدگان را برباد مي دهيم، اگر بخواهيد تا روز قيامت نسل آنان را برمي اندازيم، اگر بخواهيد آنان را مسخ مي نماييم و اگر بخواهيد بر آنان عذابي سخت نازل مي سازيم كه تا ابد در خاطره ها بماند.
اما نه! آن كس كه چنين درخواستي را از پيامبر(ص) كرده است آنچنان ترسيده كه به التماس از حضرتش عفو مي خواهد و درخواست خود را پس مي گيرد. آري آن كس اسقف اعظم مسيحيان نجران است كه در مقابل دعوت پيامبر رحمت عالميان، جسورانه تقاضاي مباهله(6) را پذيرفته است.
چندي قبل هنگامي كه پيامبر خدا(ص) تقاضاي اسلام را از آنان مي كند و آنان را براي شنيدن حرف پيامبر آخرالزمان دعوت مي نمايد، آنان به مدينه مي آيند و با هيبت خاص خود درحالي كه لباس هاي بسيار گران و مزين پوشيده اند، سراغ پيامبر(ص) را از مردم مي گيرند و وقتي با اين هيئت به حضور حضرتش مي رسند، پيامبر(ص) اجازه شرفيابي صادر نمي كند به ناچار به واسطه راهنمايي اميرالمومنين(ع)، آنان روز بعد با ظاهري ساده وارد محضر مبارك پيامبر(ص) مي شوند و اجازه ورود، صادر مي گردد. پيامبر(ص) مي فرمايند ديروز كه وارد شديد من شيطان را به همراه شما ديدم و شما را نپذيرفتم اما اكنون آماده ام تا با هم صحبت نماييم.
پس از صحبت هاي طولاني، آنان نشانه هاي پيامبر آخرالزمان را مشاهده مي كنند و با اين حال چون نمايندگان امپراطور روم بودند و در صورت پذيرش نبوت نبي اكرم(ص) تمامي منصب ها از آنان سلب مي شد، زير بار نرفتند و قبول نكردند.
در اين هنگام آيه نازل شد: «فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علي الكاذبين (آل عمران/16). يعني (اي پيامبر) هر كس بعد از اينكه علمش بر تو معلوم گشت و با تو احتجاج كرد، پس بگو: بياييد شما فرزندانتان را و ما فرزندانمان را، شما زنانتان را و ما زنانمان را، شما نفس هاي خود را و ما نفس هاي خودمان را بخوانيم، سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.»
پيشنهاد الهي به آنان ابلاغ مي شود و رسول خدا(ص) منتظر جواب مي ماند. آنان يك روز مهلت مي خواهند و قرار مباهله را به روز بعد موكول مي كنند. روز موعود فرا مي رسد و مسيحيان نجران پشت دروازه مدينه منتظر خروج پيامبر(ص) و همراهانش مي شوند. هنگامي كه دروازه باز مي گردد، در مقابل چشمان حيرت زده مسيحيان، آنان پنج تن را مشاهده مي كنند كه از دروازه خارج مي شوند و به سمت آنان مي آيند، پيامبر(ص)، اميرالمومنين(ع) در مقابل، حسنين(ع) در كنار پيامبر(ص) و حضرت زهرا(س) در پشت سر، در نزديكي مسيحيان، پيامبر الهي به حالت دعا مي نشيند و بقيه نيز درپي آن حضرت.
بزرگ مسيحيان كه اين منظره را مشاهده مي كند اين گونه مي گويد كه اگر مي خواهيد دودمانتان را برباد دهيد مباهله كنيد من حالت دعاي اين شخص را تنها در پيامبران الهي مي شناسم.
بدانيد اگر اين شخص به همراه اصحاب و يارانش مي آمد، با مباهله كردن با وي موافق بودم اما او با عزيزترين كسانش، پسر عم و برادرش، دخترش و پاره تنش، و دو نوه اش كه بسيار عزيزشان مي دارد آمده است. به خدا قسم من در اين شخص مي بينم كه اگر بخواهد، كوه را از جاي خود حركت مي دهد.
بدين سان آنان تن به جزيه مي دهند و خود را از عذاب دنيايي خداوند نجات مي بخشند و اين عذاب را موكول به روز واپسين مي كنند.
1- تفسير برهان، ذيل آيه 16 سوره آل عمران
2- رئيس و راهنماي مجاهدان
3- قسمت كننده دوزخ و بهشت
4- ملاك خوبي و بدي اعمال
5- پيشواي دين
6- مباهله يعني اينكه دو نفر كه خود را محق مي دانند در حق همديگر نفرين مي كنند و آنكس كه برحق است نفرينش درمورد طرف مقابل مستجاب مي شود.
 


(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14