(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنج شنبه 25  آبان  1391 - شماره 20358

سياست ورزي علما در مقابل سلطنت

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir


سياست ورزي علما در مقابل سلطنت

دكتر موسي نجفي
البته در مورد مرحوم حاج ملاعلي كني چند نكته مهم قابل ذكر است:
اول اينكه اين نامه براي هشدار نسبت به قرارداد رويتر و عواقب وخيم آن نوشته شده است (1290 قمري) و از تيزبيني و دقت نظر مرحوم حاجي حكايت مي كند و از طرف ديگر مرحوم حاجي، نفوذ و قدرت اصلي اش در پايتخت بوده و در حالي كه ميرزا، مرجع علي الاطلاق شيعيان بوده و حكمش در سراسر ايران و عراق نافذ بوده است. به نظر مي رسد اگر نامه حاج ملاعلي كني را مظهر سياست و نحوه سلوك علماي مبارز و سياسي قبل از تحريم بگيريم و نامه هاي ميرزا را در واقعه تحريم (1309) و رسائل و نامه هاي علماي شيعه را در مشروطه (1324) با يكديگر مقايسه كنيم خواهيم ديد كه داراي نقاط و منطق مشتركي هستند.
ولي هرچه به زمان مشروطه نزديك تر مي شويم نحوه بيان، نقش مردم، و دعوت به قيام و جايگزيني يك سياست صحيح و مداوم بيشتر تأكيد مي شود و به نظر مي رسد اين حلقه واسطه بين زمان لغو قرارداد رويتر با مشروطيت را بايستي در قيام تحريم جست وجو نمود.
در حقيقت بعد از تحريم در برنامه و سياست علما دو عنصر شديدتر مي شود اول تكيه بيشتر بر نقش مردم و دوم سياست تعرض و تهديد بيشتر نسبت به دستگاه سلطنتي، در آخر نامه مرحوم
حاج ملاعلي كني به خوبي مي بينيم كه هنوز نيروي مردم، و قيام ملي، نمي توانسته مفهومي داشته باشد و تحقق واقعي مردم و نقش آنان از نظر اجتماعي در عصر تحريم كامل شده است و از اين نيروي عظيم اجتماعي با آن آگاهي و همبستگي قبل از تحريم تنباكو
نمي توان اثري ديد لذا حاج ملاعلي كني دست بسته راهي
نمي بيند مگر آنكه در آخر بگويد: »هيچ كس نمي تواند چاره كند اين است كه قاطبه علماء و فضلاء را به صدا درآورده، حكام و داروغه را خانه نشين و عاجز نموده. زياده جسارت است جز تعلق گرفتن خاطر مبارك بر رفع فساد و اصلاح امور عباد و انتظام بلاد، مناص و مخلصي به نظر نمي آيد . دعا مي كنم تا تأثير در قلب مبارك نمايد و رأي جهان آراء برآن قرار يابد.75»
نامه ديگر كه بيانگر مطلب قبلي است نامه خواندني و هشدار دهنده مرحوم ملامحمدصادق قمي به ناصرالدين شاه است كه همانند نامه حاج ملاعلي كني مي توان آن را تحليل نمود. نظر به اهميت تاريخي نامه مزبور در وضعيت اجتماعي و سياسي جامعه ايران و رابطه دين و دولت قبل از تحريم، و نيز وضع اسف بار دربار قاجار به ذكر اين نامه مبادرت نموده آنگاه در يك نگاه تطبيقي به عصر تحريم تنباكو باز مي گرديم.
عصري است ضد عصر خلفا، دين علي بن يقطين در وجود مسعود همايون است و جور هارون الرشيد در وجود وزرا (كه اگر ايشان را اولياي جور گويند خلاف و گزاف نگفته اند چرا كه در هر روز هزار كلمه حقه را كتمان مي كنند و هزار حكم غيرما انزل الله را عنوان ). وقتي در حضرت نوشيروان از عدلش وصفها راندند گفته بود عدلي ندارم ولي كاري كرده ام كه غير از خودم، در اين ملك كسي قدرت برظلم ندارد. و در اين دولت جاويد آيت غير از وجود مسعود همايون همه كس قدرت برظلم دارد بلكه غالباً غيراز ظلم پيشه اي ندارند و از كلام حضرت اميرالمومنين(ع) انديشه اي:
لاتظلمن اذا ما كنت مقتدراً
فالظلم مقدره يفضي الي الندم
تنام عيناك و المظلوم منتبه
يدعو عليك و عين الله لم تنم
مباشرين امورديواني كه گاهي امناء و گاه اولياء و گاه رجال، و گاه اركان خوانده مي شوند جمعي كسبه شده اند كه ليلاً و نهاراً معامله مي كنند، هرحكم كه درباره هريك از ايشان مي شود اغماض و اهمال را فرض مي دانندو قرض مي دهند تا در خوردن مال ديوان يا اتلاف جان و مال مسلمانان به اضعاف بلكه به آلاف استرداد كنند. چنانكه برملا مي گويند با فلان وزير يا فلان حاكم چگونه مي توان درشتي (كرد و زشتي) نمود يا فلان دستخط را چگونه مي توان مجري داشت؟ (به عقيده ايشان) اين همه هاي و هو (و اين همه گفت وگو و اين زمزمه انصافت و همهمه عدالت مخصوص ) حمال و جمال است نه از براي اركان و رجال.
اين خادم شريعت مقدسه كه با هزار زحمت اين جزيي ملك را فراهم كرده تا مدد معاش خود و عيال باشد وكل بر دولت و ديگران نباشم، باهمه تفاصيل از همه گذشتم كه دستخط مبارك پادشاه اسلام در مملكت خود در نزد نوكرهاي خانه زاد و علماي پايتخت خود زياده از اين بيشترين بي عظم و قدر نشود.
به طور تحقيق بدانند كه دسته دسته دستخطهاي قطعي ثبتي در دست مردم مظلوم مانده بود به هيچ كس دسترسي ندارند. هر گاه ثبتي از دستخطهاي مبارك بردارند بعد ازمدتي از انجام آنها جويا شويد مشهود خواهد شد كه اين مظلومين به حالت اول باقي هستند. ملهوف و مظلوم واردشدند مأيوس و محروم مانده مقروض و مغموم مراجعه مي كنند گذشته از اين محض خيالات (هم) كه شده در احقاق حقوق مردم در اجراء اين دستخطها اعتنا ندارند، به معاذيري متعذر مي شوند كه نعوذ بالله به مذمت ولي نعمت خود منتهي مي شود. مي گويند طرف مقابل سخت است، دستخط مبارك سست است و ظاهري است، فلان عمله خلوت از باطن خبر دارد، از تلوّن و تجدد انديشه داريم، از ناسخ و منسوخ مي ترسيم به خداوند متعال چنين است كه مي گويند. ضبط ضياع و عقار و حفظ جلال و وقار و اصلاح امورات و توجه به دهات و قنوات خود مجال نمي دهند ملتفت نمي شوند، بشنوند جواب نمي گويند (ناحساب مي گويند، اي كاش به اين ناحساب هم مستعد باشند. مزيت انسان به نطق است، سكوت و خموشي چرا ممدوح است.)
اگر بعد از قرني يك نفر پيدا شود كه در احقاق حق و رفع ظلم، سيف قاطع باشد او را به فساد عقيده و سوء طريقه نسبت مي دهند اي كاش قدري از اين فساد عقيده براي ايشان پيدا مي شد كه اين همه عدالتها و انصاف مهمل و معطل نمي ماند. در مجلس ... قدري را كه رايحه عدل به مشام مظلومين رسيده بود مخرب نشاط خود ديده طي آن بساط كردند. نعوذبالله الجبار من شرالاشرار.
اين همه عداوت با شرع از چه بابت است؟ مگر نه اين شرعي است كه ايشان را از تمجس و تنصر و تهود خلاصه كرد؟ مگر نه احكام و عقود و مواريث و حليت ازدواج و اموال است كه علما از قبل انبياء فرموده اند: فوالله لقد اصبحت الشريعه واهيه القوي منفصمه العري مهدومه الاركان معدوده الاعوان احكام خدا را افسانه مي دانند. دين و حمايت را دكانداري مي شمارند، مرافعات شرعيه را مدد معاش مي گويند، صيغ شرعيه را مكر و حيله مي نامند. هرگاه چندي از اين پيش علماي اعلام و ائمه دين را كه مخازن احكام سيد المرسلين مي باشند با عوام كالانعام توفيري مي دادند و توفيري مي كردند اين اوقات به جبران مامضي در تضييع آن عظيم و احترام سعي و اهتمام تمام دارند، اگر كار بر اين نسق بگذرد و عقايد باطنه ايشان برملا شود براسلام سلام بايد گفت و وداع بايد كرد.
اين امنا غير از كارهاي خود هيچ امر را كار نمي دانند و به درد احدي نمي رسند. محض تصديق عرايض داعي و اطلاع از حالت رعايا جويا شويد كه عرايض داعي چه بوده و چه واقع شده در منزل جناب امام جمعه چه قسم صلح شده و چه نحو صيغه محكمه شرعيه جاري نموده كه مجال خياري و خيالي باقي نمانده، صورت مجلس را مطالبه فرمايند مشهود رأي عدالت پيرا شود كه هنوز تفصيل عرايض داعي و آن مصالحه نامچه را... نكرده چرا كلمات لاطائل بگويند؟ چرا حكم شرعي و سلطان را به مزخرفات باطل كنند. بر اين مشت زعايا رحم كنيد از دست رفتند، فريادرس ندارند؛ چيزي براي ايشان باقي نمانده است بضاعت و سرمايه كه هزار رعيت به آن تعيش مي كنند اسباب يك اطاق شد و ملكي كه هزار نفر به آن نان مي خورند به خر ج طويله اميري و وزيري رفت. چه بلايي شدند بر جان و مال مسلمين.
محض قوام دولت و نظام ملت و دعاي وجود مسعود همايون كه دقيقه اي از خيال خجسته مآل عدالت غافل نيست باز عرض مي كنم با اين حالتها مردم تمام خواهند شد و خراب مي شوند. آبادي عباد و عمارت بلاد و رفع فساد نخواهد شد) از عمر دعاگو چيزي باقي نمانده است فردا از اين شهر و عنقريب از دنيا خواهم رفت. در شهري كه احكام و اركان دين را افسانه مي شمارند و دستخط مبارك پادشاه اسلام را كه مثل اولي الامر است محل اعتنا نمي دانند توقف حرام است هر قدر زودتر برويم دير شده است محل اعتنا نمي دانند توقف حرام است.
بايد برون كشيد از اين ورطه رخت خويش. براين خادم شريعت مطهر محقق شده است كه دفع ظلم حاجي ميرزا نصرالله براي داعي مقدور نخواهد شد و با اين وزرا و امناي خائن كه از هزار راه از او خوف و بيم و تمناي زر و سيم دارند هيچ حكم و دستخطي از پيش نخواهد رفت والا اسناد شرعيه و احكام عرفيه از اين بيشتر نمي شود كه چند نفر عالم و مجتهد اهل تقوي و فطانت مطلب را تمام كنند و صيغه شرعيه بخوانند و علماء ديگر كه اركان ا سلام هستند تصديق كنند.
ناچار به ارض مقدسه قم معاودت مي كنم و اگر در آنجا هم بر اولياي دولت گران و ناگوار است به عتبات عاليات ائمه هدي پناه مي برم و تظلمات خود را در آنجا مي كنم عرض مي كنم هفتاد سال است در نشر احكام شرعيه شما خودداري نكردم، جواني را به پيري رساندم، بر من ظلم كردند به پادشاه اسلام تظلم كردم هشت دستخط اكيد و كيد محض عدل و انصاف صادر فرمودند رجال دولت اعتنا نكردند از من رفع ظلم ننمودند اولاأ انتقام پادشاه اسلام را ازاين رجال صوري كه در حقيقت خائن دولت هستند و برخلاف ميل و ضد اراده ولي نعمت خود كمر بسته اند مي خواهم. خواهند داد، خواهيد ديد. ثانياً در انتقام اين پير غلام شريعت كه در نشر احكام و ترويج شريعت مطهره عمري گذرانيدم تعجيل مي طلبم. الظلميه الظليمه العجل، العجل يا رسول الله و اوصياء رسول الله.
غيرت اسلام اين عرض را هم بر داعي فرض كرده است كه به جسارت عرضه دارم كه عزت دستخطهاي مبارك كه عز خدا دارد است نگاه داريد و اگر برحسب لزوم و جوب صادر خواهيد فرمود به عهده اشخاصي باشد كه امتثال حكم همايون را فرض بدانند. شنيده ام جناب سپهسالار اعظم و جناب علاء الدوله و بعضي از رجال ديگر حالت اعتنايي دارند و احقاق حقوق مظلومان مي كنند. لا حول و لا قوهً الا بالله العلي العظيم.
الله الله من هولاء الامناء و الوزراء (الله) الله في الريا، فانهم ودايع الرحمان و خزائن السلطان، ما علينا الاالبلاغ، اعدلو هو اقرب للتقوي. مي ترسم اين مظلومين از اين درگاه مأيوس شوند و (رو) به درگاه قاضي الحاجات ببرند. از آه مظلوم بايد ترسيد.76
نامه تاريخي مرحوم آيهً الله ملا صادق قمي به خوبي نشان مي دهد كه ملت و نيروي مردم قبل از قيام تحريم، مفقود بوده و علماي بزرگ عهد قاجار نيز، مورد ظلم و اهانت حاكميت استبدادي قرار مي گرفته اند. اما با تحقق ملت و پشتوانه مردمي به زعامت ميرزاي شيرازي است كه موضع گيري ديني عليه دولت خصمانه تر و خشونت بارتر مي گردد ميرزا در اولين نامه خود خطاب به ناصرالدين شاه مي نويسد:
اگرچه احقر تاكنون در مقام تصديع برنيامده و در امورات مملكتي دخالتي نكرده ولي نظر به تواصل اخبار به وقوع وقايعي كه سكوت از آن خلاف رعايت حقوق ملت و دين و دولت است معروض مي دارد كه اجازه مداخله اتباع خارجه در امور داخله مملكت و مخالطه و رفت و آمد آنها با مسلمين و اجراي عمل ننگين امتياز و غيرها از جهاتي چند منافي صريح قرآن مجيد و نواميس الهيه و موهن استقلال دولت و مخل نظام مملكت و موجب پريشاني ملت است.
... احقر هم رضا نمي دهد اين امور كه مفاسد آنها در اعصار لاحقه دامنگير ملت و دولت و دين است اجرا گردد.77
ميرزا به خاطر تحقق سياسي مردم و تحقق هويت مردم در نامه بعدي صريحاً مي نويسد كه: »اگر دولت از عهده برنمي آيد، من به خواست خدا آن را بر هم مي زنم.78»
ــــــــــــــــــــــــ
75. همان، ص 126.
76. قسمتهايي از نامه شكايت آميز و هشداردهنده ملا صادق قمي به ناصرالدين شاه به نقل از كتاب خاطرات و اسناد از سيف الله وحيدنيا (تهران، 1370).
77. تاريخ دخانيه.
78. تاريخ دخانيه.
پاورقي
 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14